فوالله ما فریت الا جلدک و لا حززت الا لحمک و لتردن علی رسول الله صلی الله علیه و آله بما تحملت من سفک دماء ذریته و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته، حیث یجمع الله شملهم ویلم شعثهم و یأخذ بحقهم. و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا، بل احیاء عند ربهم یرزقون. (1) و حسبک بالله حاکما و بمحمد صلی الله علیه و آله خصیما و بجبرئیل ظهیرا، و سیعلم من سول لک و مکنک من رقاب المسلمین، بئس للظالمین بدلا و ایکم شر مکانا و اضعف جندا.
بخدا سوگند، ای یزید! با این جنایت نشکافتی مگر پوست خود را و پاره نکردی جز گوشت خویش را و بزودی بر پیامبر خدا (صلی الله علیه و آله و سلم(وارد می شوی در حالی که بار گرانی از ریختن خون فرزندان او و هتک حرمت خاندان و پاره های بدن آن حضرت بر گردن گرفته ای، در آن روزی که خداوند آن را جمع می سازد و پراکندگی آنها را به اجتماع مبدل می کند و حق آنها را باز گیرد، و گمان مکن آنهاییکه در راه خدا کشته شده اند، مرده اند بلکه آنها زنده اند و در نزد پرودگار خود مرزوقند.
ای یزید! برای تو کافی است در قیامت، بدادگاهی وارد شوی، که قاضی آن خدا باشد و خصم و طرف دعوای تو محمد (صلی الله علیه و آله و سلم) و پشتیبان او جبرئیل! در
روز قیامت، نه تنها تو به مکافات اعمال ضد انسانی خواهی رسید، بلکه آنهایی هم که ترا بر این مسند نشاندند و بر گرده ی مسلمین سوار کردند، سزای همکاریهای خود را دریافت خواهند نمود.
آن روز است که بدانید، چه سرنوشت دردناکی دارید و یکی پس از دیگری بدبخت و بیچاره تر و ناتوان تر و شکست خورده تر خواهید بود.
حضرت زینب (علیهاالسلام) ضمن تحقیر یزید به ارزیابی قیام خونین کربلا می پردازد و یزید معلون را در این معامله بازنده و شکست خورده معرفی می نماید و ثابت می کند که یزید سرنوشت محتومی جز سرنوشت اجدادش را نباید انتظار بکشد و کسی که عاقبتش این است بی شک زیان کرده است. لذا می فرماید: «با این جنایت نشکافتی مگر پوست خود را و پاره نکردی جز گوشت خویش را.«
مطلب مهم دیگری را که در رابطه با مبارزه حل می کند، مسأله ی مرگ است. اگر مرگ برای یک مبارز و مجاهد پایان زندگی باشد، تحقیقا آن جرأت و دلیری لازم را در صحنه های پیکار و نبرد از خود نشان نمی دهد و پیوسته سعی دارد جهات مبارزه اش بگونه ای باشد که به نیستی او منجر نشود و اگر مسیر مبارزه اش او را به مرگ و نیستی نزدیک نماید، یا تسلیم می شود و یا سازش و نرمش از خود نشان می دهد. قطعا ظهور این حالات، مبارزه را از محتوایش خالی می کند، از این قبیل حرکت ها و قیام ها در دنیا زیاد بوده است، لکن هیچ یک به دلیل بی محتوا بودن در تاریخ ندرخشیده و آثاری برجسته و دلگشا از خود باقی نگذاشته است.
تنها مکتبی که مبارزه را معنی می بخشد و مبارزان و جهادگران را به
عنوان اسوه های درخشان در تاریخ زنده نگه می دارد، مکتب اسلام است و نیز تمام فریاد سفیر کربلا در طول اسارتش همین است که این اصل مهم را در روش بنی امیه اسلامی زنده کند و بر همگان ثابت نماید که در منطق حسین (علیه السلام) شکست راه ندارد و شهادت یک روی سکه است و پیروزی روی دیگر آن. به عبارتی، مرگ در راه خدا و پیروزی هر دو از نظر یک مبارز اسلامی یکسان است، او خود را مأمور به تکلیف می داند، خواه بر دشمن فایق آید و خواه شهادت او را در آغوش کشد. قل هل تربصون بنا الا احدی الحسنین. (2)
بر این اساس زینب کبری (علیهاالسلام) وقتی عبیدالله به زعم باطلش پرونده ی مبارزات برادرش حسین (علیه السلام) را مختومه اعلام می کند فریاد بر می آورد که آنها قومی بودند که شهادت بر آنها مقرر شده بود و اکنون به جایگاه خود بازگشتند. یعنی حسین (علیه السلام) و یارانش فنا نشده اند بلکه به یکی از دو هدف نهایی مبارزه دست یافته لذا می بینیم در پاسخ به یاوه گوییهای یزید به آیه ی زیر تمسک می جوید.
و لا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون. (3)
گمان مکن آنهاییکه در راه خدا کشته شده اند مرده اند، بلکه زنده اند و نزد پروردگارشان روزی می خورند.
البته درک ظرافت فلسفه شهادت امری مشکل است و با عقل عادی
نمی تواند به تجزیه و تحلیل آن پرداخت. حقا جرعه نوشیدگان شراب عشق و کتل پیمودگان سخت کوش و نیز آنانیکه به اوج قله ی عرفان و معرفت رسیده اند، عظمت شهادت را درک می کنند.
اگر چه امام حسین (علیه السلام) برای ادای تکلیف مأمور بوده است، لکن اگر از آن حضرت سؤال می شد که شهادت را می خواهی یا حکومت دنیا را؟ قطعا جواب می داد شهادت را. چرا که هر عاشق خداجویی رسیدن به بارگاه شهادت را آرزو می کند، و همین میل و علاقه به شهادت و لقای حق است که مجاهد شوریده حال طریق حق را به خلق و ایجاد بزرگترین حماسه های تاریخ وا می دارد و همین شجاعت و ایثار وصف ناپذیر مجاهدان است که می تواند بهترین گواه بر شیفتگی و بی قراری آنها به وصال معشوق باشد.
بهترین رقص و شادمانی عاشقان زمانی است که حصار تن را بشکنند و در خون سرخ خود شناور گردند. به قول مولوی:
رفتن و جولان سر میدان کنند
رقص اندر خون خود مردان کنند
چون رهند از دست خود دستی زنند
چون جهند از نقص خود رقصی کنند
مطرباشان از درون دف می زدنند
بحرها در شورشان کف می زدنند
هین دهان بر بند از هزل ای عمو
جز حدیث روی او چیزی مگو
البته تماشای جلوه ی یار و میل باطن به سوی او پیدا کردن جزو اسرار و رموزی هستند که تا انسان طی طریق و منازل نکند و کتل های صعب العبور را نپیماید به حقیقت آن پی نخواهد برد و هر کسی را به تناسب شایستگی و لیاقت سری می آموزند و آن سر نه قابل گفتن است و نه توصیف، تنها، حالتی است که عاشق آن را کسب می کند و همواره بین او و خدایش رمز آن مخفی می ماند.
عجالتا آن سر هر چه باشد عاشق را بی قرار می کند و آنچنان او را بی باک و شجاع بار می آورد که از درگیر شدن با خطرناکترین حوادث زندگی، ترس و وحشتی بخود راه نمی دهد، عقل و هوش او در تسخیر دلدار است و تنها چیزی که به آن نمی اندیشد، جان خویش است، سردی و گرمی، فراز و نشیب راه مبارزه و زیادی یا کمی دشمن هیچ یک در اراده ی او تأثیر ندارند، شور و گرمی عشق بحدی است که همه ی ناهمواریها را هموار و همه ی تلخیها را در کام عاشق شیرین می کند. به قول حضرت آیت الله حسن زاده آملی:
دل گر باشد بسی سهل است روزه در تموز
حال ار باشد بسی کوته شب یلداستی
شورگر باشد، شود دشوارها آسان بسی
سوز گر باشد نه بیم سوزش سرماستی
عشق گر باشد کتل ها را همی پیموده گیر
مهرگر باشد همی خر زهره چون ماستی
پس این شهادت است که مبارزه را معنی و جهت می بخشد، در واقع شهادت نگارش یک حماسه و اعلام موجودیت جریانی مهار نشدنی و
روش عالی مبارزه در تاریخ است و شهیدان نه تنها خونشان به هدر نمی رود، بلکه به همان جریان زنده و پویا ملحق می شوند و سیل آسا ریشه های ظلم و ستم را از بیخ و بن متلاشی می کنند. و این جریان نه راکد می ماند و نه آشتی پذیر و تسلیم شدنی است. از این جهت است که زینب کبری (علیهاالسلام) با تمام آگاهی و بصیرت فوق العاده اش اصرار دارد که شهادت را بعنوان و دینامیزم حرکت اسلامی معرفی کند و واژه هایی چون شجاعت و شهامت و ایثار و استقامت و… را تنها در این مقوله معنا و مفهوم ببخشد و کوس رسوایی دروغین مبارزه را به صدا درآورد.
بنابراین مکتبی که در آن مرگ سرخ نوعی زندگی پایدار و جاوید به حساب می آید می تواند پایه گذار مبارزه ای دائمی علیه ظلم و تجاوز باشد و مبارزان و مجاهدانی پاکباخته و واقعی را در دامنش پرورش دهد. مکتبی که همه ی ارزش های انسانی و اخلاقی را مبنای مادی و دنیوی می دهد، به دروغ ادعای مبارزه می کند، زیرا در این مکتب و امثال آن بزرگترین اصل مبارزه یعنی قضیه ی مرگ حل نشده است. تا وقتی که این معما حل نشود، ادعای مبارزه کردن شعاری بیش نیست. بدیهی است که انسان به خاطر آینده ای تاریک و نامعلوم حاضر نمی شود جان و هستی خود را فدا کند و اگر ندرتا افرادی پیدا می شوند و دست به چنین کاری می زنند، در واقع در مسیر مبارزات خود به آخر خط رسیده اند و برای رهایی از بن بست، دست به مرگ انتحاری می زنند. مبارزه بر اساس اصول علمی و دیالکتیک تاریخی از این قبیل می باشند که علیرغم داغی بازار و رونق اولیه، تدریجا پویایی و بالندگی خود را از دست داده و در مقابل حرکت زنده و بنیادین جهاد اسلامی رنگ می بازند.
زینب کبری (علیهاالسلام) که با همه ی انسانها و در همه ی نسل ها سخن می گوید درصدد تبیین و احیای این اصل مهم است و در تئوری مبارزات مکتبی خود، روح شهادت طلبی را مرکز ثقل حرکت و قیام اسلامی قرار می دهد و آن را به عنوان رمز پیروزی و بقا و ثبات حکومت اسلامی در طول تاریخ قلمداد می کند و علت پیروزی برادرش حسین (علیه السلام) و ادامه ی ستیز دائمی با جبهه ی کفر و نفاق را در همین اصل جستجو می کند.
1) سوره آل عمران / 136.
2) سوره توبه / 52.
3) سوره ی آل عمران / 136.