دشمن بعد از شهادت امام حسین (علیه السلام) خانواده ی او را به اسارت گرفت و از شهری به شهر دیگر می برد و گمان می کرد عده ای از افراد درمانده را اسیر کرده است. او نمی دانست که هر کدام از این اسیران قافله، سفیرانی هستند که باید پیام انقلاب امام حسین (علیه السلام) را به گوش جهانیان برسانند و مردم را از خواب غفلت و بی خبری بیدار کنند.
در میان این کاروان، حضرت زینب (سلام الله علیها) زن هدفداری است که مسؤولیت کاروان را به
عهده دارد، هدفش را به خوبی شناخته، ارزیابی کرده، از تمام موانع آن آگاهی دارد و به سوی مقصد در حرکت است. او آنگونه که می خواهد به هدفش نایل می شود، اگر چه «او به ظاهر زنی اسیر است، ولی می خواهد آزادی بشریت را رقم بزند. در بند و سلسله است ولی در پی آن است غل و زنجیرهای مرئی و نامرئی را از دست و پای بشریت بگشاید. او این پرچم را بر دوش دارد و با آن همه آلام و مصائب، هدف را فراموش نمی کند و دست از آرمان خواهی بر نمی دارد.«(1)
حضرت زینب (سلام الله علیها) اجرا کننده ی طرح انقلاب امام حسین (علیه السلام) است، امام حسین (علیه السلام) با خون خود منشور انقلاب عظیم را برای همه ی زمان ها نوشت و حضرت زینب (سلام الله علیها) با اسارت خود آن را معنی و رونق بخشید و نتیجه ی این طرح، براندازی حکومت فاسد بنی امیه، خلع یزید از دستگاه خلافت و بیداری مردم گردید.
او بهترین روش مبارزاتی را در حرکت و انقلاب امام حسین (علیه السلام) برگزید و با بهترین شیوه عمل کرد و در این مسیر همگام با امام حسین (علیه السلام) هم دوش و هم پیمان با او مرحله به مرحله پیش رفت، سخنرانی ها و خطبه های حضرت زینب (سلام الله علیها) آنگونه نبود که بر اثر تحریک عواطف و ناراحتی های روحی فشار مصائب بیان شود، بلکه از روی نقشه ی دقیق و منظم و هر کدام در فرصتی مناسب بود.
حتی مرثیه های حضرت زینب (سلام الله علیها) بر بالین برادرش، رو کردن به سوی مدینه و سخن گفتن با جدش رسول الله (صلی الله علیه و آله) و مادرش حضرت زهرا (سلام الله علیها) و چکونگی بیانش در عصر عاشورا، جنبه ی تبلیغی داشته و کاملا حساب شده و دقیق بوده است که به وسیله ی همان سخنان و اعمال خود، زمینه ی انقلاب علیه ستمگران را در میان مردم فراهم کرده است. او در مرثیه ی برادرش با دلی غمگین می گفت: «یا محمداه صلی علیک ملائکة السماء، هذا حسین مرمل بالدماء، مقطع الاعضاء و بناتک سبایا الی الله المشتکی، و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی، و الی فاطمة البتول، و الی حمزة سید الشهداء یا محمداه… وا کرباه الیوم مات جدی رسول الله، یا اصحاب محمداه هولاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا«(2)؛ ای محمد (صلی الله علیه و آله) فرشتگان
آسمان بر تو درود فرستند، این حسین است که به خون آغشته و اعضای بدنش از هم جدا گشته، و دخترانت اسیر گردیده، شکوه ی ما به درگاه خداست و به پیشگاه محمد مصطفی و علی مرتضی و فاطمه زهرا و حمزه سیدالشهداء است. ای محمد این حسین است… ای دریغ و افسوس که امروز جدم رسول خدا کشته شد. ای اصحاب و یاران محمد، اینان فرزندان حضرت مصطفی هستند که همچون اسیران آنان را می برند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) با شجاعت تمام، جنایات یزید را بیان و اعمال وحشیانه ی او را محکوم کرد و در حقیقت به آن ها گفت: با کشتن امام حسین (علیه السلام(، پیغمبر را کشتید و قرآن و احکام مقدس اسلام را کشتید.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در حال مرثیه از اسارت دختران پیغمبر و کشته شدن فرزندان آن حضرت سخن گفت و به آنان که دم از اسلام می زدند و اینان را خارجی معرفی می کردند، گوشزد می کرد که شما اسلام را شکستید.
مرثیه حضرت زینب (سلام الله علیها) و زمزمه های و زمزمه های او چنان طوفانی در دل دشمن به پا کرد که بسیاری از آن ها بی اختیار اشک می ریختند و منقلب شده بودند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در سفر اسارت خود بی پروا، پرده ی تزویر تبهکاران را پاره می کرد، همه جا با سخنان پرشور و آتشین خود اعمال حکومت ننگین یزید و جنایات فجیع عمال ستم پیشه را باز می نمود.(3)
حضرت زینب (سلام الله علیها) هنگامی که به کوفه رسید و همه ی مردم به تماشا آمده بودند تا این اسیران را تماشا کنند، با یک اشاره آنان را آرام کرد. بشیر بن خزیم اسدی می گوید: «به سوی حضرت زینب (سلام الله علیها) دختر علی نگاه کردم، ولی به خدا سوگند، تا آن روز من زنی را در نهایت عفت و حیا ندیدم که بهتر از حضرت زینب (سلام الله علیها) سخن بگوید، آن طور خطابه ای ایراد می کرد، که گویا این کلمات از دهان علی بن ابیطالب (علیه السلام) خارج می شد.«
حضرت زینب (سلام الله علیها) خطبه را شروع کرد و گریه و فریاد مردم بلند بود. بعد از ملامت کردن دشمن در قسمتی از سخنرانیش فرمود: «أتبکون؟ و تنحتون؟ ای والله فابکوا کثیرا و اضحکوا
قلیلا، فقد ذهبتم بعارها و شنارها و لن ترحضوها بغسل بدها ابدا، و أنی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و سید شباب اهل الجنة و ملاذ ذخیرتکم و مفزع نازلتکم و منارحجتکم و مدرة سنتکم، الا ساء ما تزرون و بعدا لکم و سحقا، فلقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقه و بوءتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة و المسکنة«(4)؛ گریه می کنید؟ آری به خدا با هم گریه کنید، بسیار هم گریه کنید و کم بخندید. دیگر خنده بر شما حرام است، زیرا دست خود را به خون حسین (علیه السلام) آغشته ساختید. لکه ی ننگی به دامن خود زدید که به این سادگی ها ممکن نیست آن را برطرف سازید. جرم شما بسیار بزرگ است. شما پسر پیغمبر، یادگار خاتم انبیاء و سید جوانان اهل بهشت را شهید کردید، همان کسی که چراغ راه هدایت و پناهگاه امت و دادرس ملت در هنگام بلا و مصیبت بود، به قتل رساندید، کسی که نشانه های حجت های شما و جایگاه سنت های شما بود، شهید کردید. کسی که روش و رفتارش چنین است، برای همیشه از خیر و سعادت محروم است، کوشش های شما بی نتیجه و دست های شما بریده باد، در این کار سخت زیان کردید و گرفتار خشم و غضب پروردگار شدید و تازیانه ذلت خواهید خورد.«
این خطبه بازار کوفه را آشفته کرد به طوری که آثار یک انقلاب بزرگ احساس می شد. با سخنرانی حضرت زینب (سلام الله علیها) دستگاه عبیدالله بن زیاد به شدت احساس خطر کرد، به طوری که هر کس فکر چاره ای بود، تا سخنان پیامبر بیداری را قطع کند. سرانجام دستور دادند نیزه داری که سر امام حسین (علیه السلام) را حمل می کرد، در برابر کجاوه ی حضرت زینب (سلام الله علیها) به حرکت درآورد. حضرت زینب (سلام الله علیها) با دیدن این منظره ی دلخراش بسیار افسرده شد، اما باز رسالت سنگینش را فراموش نکرد و با خواندن اشعاری هدف خویش را دنبال کرد:
»یا هلالا ما استتم کمالا غاله خسفه فابدی غروبا
ما تو همت یا شفیق فؤادی کان هذا مقدرا مکتوبا
یا اخی فاطم الصغیره ی کلمها فقد کاد قلبها ان یذوبا
یا اخی قلبک الشفیق علینا ما له قدقی و صار صلیبا
یا اخی لو تری علیا لدی الاسر مع الیثیم لا یطیق وثوبا
کلما اوجعوه بالضرب ناداک بذل یفیض دمعا سکوبا«(5)
ای ماه شب اول که هنوز کامل نشده بودی، خسوف تو را گرفت و از نظر پنهان شدی. ای پاره قلب من تصور نمی کردم که سرنوشت این گونه مقدور شده باشد. ای برادر! با فاطمه ی کوچک سخن بگو که نزدیک است دل او آب شود. ای برادر! دل تو نسبت به ما مهربان بود چه شده که اکنون نامهربان شده ای؟ ای برادر! کاش علی را هنگام اسیری با یتیمان دیگر می دیدی که توانایی حرکت ندارد. هر گاه او را کتک می زدند، تو را به یاری می طلبید و از دیده اشک می بارید.
حضرت زینب (سلام الله علیها) در همه جا از حق می گفت، او به مردم کوفه و شام فهماند که رهبری اسلام در اختیار فردی منحرف است، او در همه جا شهادت امام حسین (علیه السلام) را سعادت معرفی می کرد و به مردم، پلیدی های دشمن را یادآور می شد. سخنرانی حضرت زینب (سلام الله علیها) در برابر یزید و در میان آن جمعیت انبوه که حتی افراد غیر مسلمان هم شرکت داشتند، اعلام کرد که این ها اسیران آل پیغمبر (صلی الله علیه و آله) هستند. همچنین به یزید ثابت کرد که این قدرت ها زودگذر است و نباید به خاطر آن فریفته ی دنیا شد.
حضرت زینب (سلام الله علیها) همچنین با کلمات «یابن الطلقاء» و «فوه اکباد الاذکیا و نیت الحمه ی من دم الشهداء» پرونده زشت و رسوای یزید را افشا کرد. او همچنان با بیان مطلبی، قلب یزید را سوزاند و او را در میان آن جمع رسوا کرد؛ هنگامی که یزید به «خندف» از اجداد خویش افتخار می کرد، حضرت زینب (سلام الله علیها) فرمود: «به خندف که سیزده پشت با تو فاصله دارد، افتخار مکن بلکه از کارهای جده ات «هند جگر خوار» که از همه کس به تو نزدیک تر است سخن بگو.«(6)
حضرت زینب (سلام الله علیها) در آن مجلس همگان را متوجه حق و باطل کرد و برخلاف دشمن که امام حسین (علیه السلام) را شکست خورده و مغلوب می دانست، شهادت را سعادت معرفی کرد.
آنچه که در کوفه و شام اتفاق افتاد، و افشاگری و اعلام حقی که از سوی حضرت زینب (سلام الله علیها) شد به گونه ای بود که مردم در بهت و حیرت فرو رفتند. اشک ها ریخته شد و انگشت حیرت به دندان گزیدند و آنچه دشمن سال ها به دروغ و نیرنگ، خاندان علی (علیه السلام) را
به دور از قرآن و اسلام معرفی کرده بود و افرادی چون «شریح» فتوای خروج امام حسین (علیه السلام) از دین جد خود را داده بود بر ملا ساخت. (7)
خطبه ها و سخنرانی های حضرت زینب (سلام الله علیها) آن قدر تأثیر گذار بود که یزید اشک تمساح می ریخت و برای اینکه پرونده ی سیاه خود را از لکه ی ننگ و رسوایی بشوید، با لحنی تأسف بار می گفت: من به قتل حسین راضی نبودم خدا لعنت کند پسر سمیه را که دست به خون حسین آلود.(8)
آنچه مسلم است، نوشته اند یزید دو بار از امام حسین (علیه السلام) و خاندان او بسیار ترسید و به وحشت افتاد؛ مرتبه ی اول از قدرت و عظمت معنوی او بود که سرانجام او را شهید کرد و دیگر بار از خون امام حسین (علیه السلام) و افشاگری حضرت زینب (سلام الله علیها) ترسید و تا اندازه ای با اهل بیت مهربانی و احترام ظاهری را برقرار کرد.(9) امام حسین (علیه السلام) که به شهادت رسید حضرت زینب (سلام الله علیها) فریاد در گلو مانده ی او را در کوفه و شام و بعدها در مدینه و مصر به گوش مردم رساند و نیرنگ ها و خدعه های بنی امیه را بر ملا کرد و باعث انقلاب گردید.(10)
1) قائمی، علی، زندگانی حضرت زینب، ص230.
2) قمی، عباس نفس المهموم، ص 199.
3) صادقی اردستانی، احمد، زینب کبری، ص 148.
4) سید بن طاووس، اللهوف، صص 68 و 67.
5) محلاتی، ذبیح الله، یا حسین الشریعه، ج 3، ص 128.
6) قمی، عباس، سفینه البحار، ج 1، ص 58.
7) قائمی، علی، زندگانی حضرت زینب، ص 362.
8) تاریخ طبری، ج 2، ص 374.
9) مغنیه، محمد جواد، بانوی شجاع، ص 259.
10) قائمی، علی، زندگانی حضرت زینب، ص 213.