جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ماهیت جامعه در زمان امام حسین

زمان مطالعه: 3 دقیقه

در حقیقت در زمان امام حسین (علیه السلام) اسلام جز نامی بر جای نمانده بود زیرا با اسب اسلام همه ی ارزش ها را لگد کوب می کردند. معاویه آنگونه که می خواست اسلام را معرفی کرد. واژگونی ارزش های دینی و انسانی در آن زمان باعث شده بود مردم گمان کنند آنچه در زمان معاویه انجام

می شود حتی تمام ستم ها، سرکوب ها و شکستن حدود الهی، همان اسلام است.

سلطنت معاویه و یزید توانسته بود، برخی باورها و گرایش ها را در جامعه ی آن روز تبدیل به فرهنگ کند؛ باورهایی که عمیق و ماندگار شده بود. این واقعیت تلخ در جای جای سخنان امام حسین (علیه السلام) هویداست. لذا حرکت و قیام او چهار ویژگی اساسی دارد که اساسنامه ی آن چنین است: «انما خرجت لطلب الاصلاح فی امة جدی ارید ان آمر بالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیرة جدی و أبی علی بن ابی طالب«.

الف- اصلاح امت رسول الله که حقیقت زندگی را فراموش کرده اند.

ب- امر به معروف

ج- نهی از منکر

د- حرکت بر اساس روش جد و پدرش

هنگامی که مروان بن حکم به امام حسین (علیه السلام) سفارش می کرد که با یزید بیعت کن که خیر دین و دنیای تو در بیعت با اوست، به مروان می فرمایند: «انا لله و انا الیه راجعون و علی الاسلام اذ قد بلیت الامة براع مثل یزید«(1)؛ ما همه از خداییم و به سوی خدا باز می گردیم هنگامی که جامعه به رهبری مثل یزید دچار شود از اسلام چیزی باقی نمی ماند.

جامعه ی آن زمان فرهنگ ها و ارزش ها را آنگونه تغییر داده بود که دعبل بن علی خزایی آورده است:

رأس بن بنت محمد و وصیه یا للرجال علی قناة یرفع

و المسلمون ینظر و یسمع لاجازع من ذا و لا منخشع(2)

»سر پسر پیامبر (صلی الله علیه و آله) و جانشین او، ای مردم بر نیزه بلند است، مسلمانان می بینند و می شنوند اما کسی ناله ای نمی کند و افسوس نمی خورد.«

مردم آن جامعه ی دنیا زده نه تنها افسوسی نخوردند، که برخی از مسلمانان به کشتن امام حسین (علیه السلام) افتخار می کردند و با عناوین زیر خود را معرفی می کردند:

بنو اسراویل، فرزندان کسانی بودند که لباس امام حسین (علیه السلام) را برداشته بودند.

بنوالسرج، فرزندان آنانی که بر پیکر امام حسین (علیه السلام) اسب تاختند و برخی نعل اسب های خود را به بهای بسیار فروختند و مردم نعل اسبان را بر سر در خانه ی خود می زدند و به آن افتخار می کردند.

بنو اسنان، فرزند کسانی بودند که پشت سر نیزه ای که سر امام حسین (علیه السلام) را حرکت می دادند، تکبیر می گفتند.(3)

نهایت ستم و قساوت به نام دین و خداوند تا جایی انجام می شد که گاهی دیگر ضروری نبود که از عنوان خلیفه ی رسول الله استفاده شود، حتی یزید را هم خلیفة الله می خواندند.(4)

لذا در چنین جامعه ای که ظلم و ستم همه جا را فرا گرفته بود و به نام دین و اسلام هر کاری انجام می شد و زندگی مفهوم خویش را از دست داده بود و همه در منجلاب دنیا دست و پا می زدند، یکی باید به استقبال شهادت برود تا زندگی را به دیگران بفهماند و چه کسی جز امام و فرزند رسول خدا (صلی الله علیه و آله) می تواند این کار را انجام دهد که باید او برخیزد و خود را برای شهادت آماده سازد تا این مردم از خواب غفلت بیدار شوند.


1) موسوعه ی کلمات الامام حسین، ص 284.

2) دعبل بن علی خزائی، دیوان، ص 107.

3) کرجکی، کنز الفوائد، ص 350.

4) ابن عبد ربه، عقد الفرید، ج 3، ص 272.