وقتی صدای: «هل من ذاب یذب عن حرم رسول الله…» حسین بلند شد، زنان حرم ناله و شیون کردند. امام سجاد علیه السلام سخت بیمار بود و به طوری که بدون عصا نمی توانست بایستد و شمشیر خود را حمل کند! به زحمت برخاست و از خیمه بیرون آمد که به میدان برای یاری پدر حرکت کند.
امام حسین علیه السلام متوجه او شد و به زینب علیهاالسلام رو کرد و صدا زد: ای ام کلثوم! (یکی از القاب زینب علیهاالسلام بود) او را نگهدار تا زمین ازنسل آل محمد خالی نماند.
زینب علیهاالسلام او را به کنار بسترش برگردانید.
در این کشمکش، امام سجاد علیه السلام به زینب علیهاالسلام عرض کرد: «عمه جان! مرا رها کن تا در رکاب پسر پیامبر با دشمن بجنگم«.
و به روایتی: امام حسین علیه السلام به خیمه ی سجاد علیه السلام برای وداع با او آمد، امام سجاد علیه السلام روی فرش پوستی بستری بود، زینب علیهاالسلام از او پرستاری می کرد، وقتی که چشم زین العابدین علیه السلام به پدر افتاد، خواست برخیزد، نتوانست، به عمه اش زینب فرمود: مرا به سینه ات تکیه بده تا بنشینم.
زینب علیهاالسلام چنین کرد. امام سجاد علیه السلام با پدر گفتگو کرد و دریافت که همه ی مردان و نوجوانان به شهادت رسیده اند؛ لذا زین العابدین گریه ی سختی کرد و به زینب علیهاالسلام گفت: «عمه جان شمشیری به من بده، تا با دشمن بجنگم«.
امام حسین علیه السلام او را به سینه چسبانید و فرمود: پیکار بر تو واجب نیست. (1)
1) معالی السبطین، ج 2، ص 23، به نقل از کتاب زینب علیهاالسلام فروغ تابان کوثر، ص 177.