حمید بن مسلم گوید: گویا من زنی را دیدم که مانند خورشید طلوع کرده و آشکار شد، و سراسیمه و با نگرانی فریاد می زد: «یا حبیباه! یا ثمرة فؤاده! یا نور عیناه؛ ای حبیب من، ای میوه ی دلم و ای روشنی چشمانم«.
پرسیدم: آن زن کیست؟ گفتند: او زینب دختر علی علیه السلام است. آمد و خود را به روی پیکر علی اکبر انداخت. امام حسین علیه السلام دستش را گرفت و به خیمه باز گرداند، و به جوانان بنی هاشم فرمود: «برادرتان را بردارید«! پس آنان نیز او را برداشتند تا نزد خیمه ای که در جلوی آن کارزار می کردند، نهادند.(1)
در نقل دیگری آمده است: بانوان حرم که حضرت زینب علیهاالسلام جلودار
آنها بود، به استقبال جنازه ی علی اکبر شتافتند، زینب علیهاالسلام وقتی که به جنازه رسید آن را در بغل گرفت و با شور و هیجانی عجیب، و قلب پر درد و با جان و دل، صدا می زد: علی جان! علی جان! (2)
به گفته ی برخی از دانشمندان، زینب علیهاالسلام این کار را کرد و از خیمه بیرون زد تا برادرش حسین علیه السلام را به خود متوجه سازد، و بدین وسیله از شدت اندوهی که با دیدن پیکر آغشته به خون وقطعه قطعه ی علی اکبر به آن حضرت دست داده بود، بکاهد.
آیة الله جزائری می نویسد: حضرت زینب علیهاالسلام چون علاقه برادر را نسبت به فرزند می دانست، به جان برادر ترسید؛ لذا برای حفاظت برادر، خود را زودتر به قتلگاه رساند تا چون برادر رسد، تنها نباشد، با این که امام حسین علیه السلام سواره و آن مظلومه پیاده بود، آن مکرمه زودتر رسید. چون حضرت وارد قتلگاه شد، اول نگاهش به خواهر افتاد! لذا اول خواهر را به خیمه برگردانید و بعد خود کنار پیکر علی اکبر مراجعه نمود.(3)
1) بحارالانوار، ج 45، ص 44؛ ترجمه ی ارشاد مفید، ص 459؛ لهوف، سید بن طاووس، ص 167.
2) مقتل الحسین، علامه مقرم، ص 315.
3) خصائص زینبیه، ص 272.