از خیمه ی زینب علیهاالسلام صدای گریه می آمد. امام حسین علیه السلام وارد خیمه شد. نافع به هلال مقابل خیمه ایستاد. زینب علیهاالسلام از امام حسین پرسید؛ آیا یارانت را آزموده ای؟ و آیا در وقت جنگ و درگیری، کسانی در میان آنان نیستند که تو را تسلیم دشمن کنند؟!
امام حسین علیه السلام گفت: آنها را آزموده ام. انسان هایی سرافراز و بلند همت و مطمئن هستند. شوق آنان به مرگ کمتر از شوق کودک به شیر مادرش نیست.
صدای گریه ی نافع که جلوی خیمه ایستاده بود، بلند شد. حبیب بن مظاهر وقتی نافع را در آن جا گریان دید، پرسید: اتفاقی افتاده است؟ و او گفت و گوی حسین و زینب را برای او بازگو کرد.
حبیب گفت: به خدا سوگند، اگر در انتظار نظر و فرمان حسین نبودم، هم اکنون شمشیر بر دست می گرفتم و بر دشمنان شبانه می شوریدم.
نافع به حبیب گفت: یارانت را جمع کن و با آنان سخن بگوی، به گونه ای که سایه های نگرانی خانواده امام حسین علیه السلام و خواهرش و زنان
برطرف شود. حبیب فریاد زد: ای یاران! ای شیرهای پرغیرت! بیدار و آماده باشید، و به جوانان بنی هاشم گفت: در جای خود آرام بگیرید، که چشمان شما لحظه ای آرام نگرفته است.
حبیب فریاد زد: ای بانوان خانواده ی پیامبر خدا! این جوانان با شمشیرهای برنده در خدمت شما هستند. شمشیرهایی که بر گردن بدخواهان شما فرود خواهد آمد.
عده ای از زنان از خیمه ها بیرون آمده بودند، با اشک و شوق و اطمینان گفته بودند: ای پاکان پاسدارنده از دختران رسول خدا و امیر مؤمنان.
صدای جوانان و یاران به گریه بلند شده بود، به گونه ای که گویی زمین هم نمی توانست قرار پیدا کند! (1)
1) مقتل الحسین، مقرم، ص 219؛ به نقل از «پیام آور عاشورا«، ص 230.