جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مصیبت مادر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

روز و یا ایامی از رحلت جانسوز پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم گذشته بود که صدای همهمه عده ای جفا پیشه از جلوی خانه شان برخاست، و در لابلای موج خشم و فریاد جمعیت، آتش از در خانه شعله کشید! مادرش به طرف خانه رفته بود، برادرش محسن نیز به همراه مادر، او دید که مادرش به کناری افتاده و مرواریدش شکسته است.

زینب، تماشا کن تو روی این ستاره

دست شکسته، روی نیلی، گوش پاره

او دیده که وقتی مادرش از امام خود، دفاع و حمایت کرد، ضربه های غلاف شمشیر و تازیانه های نامردی بر پیکر نازنین یاس پیامبر زدند. براستی آن لحظه چه کاری از یک دختر پنج ـ شش ساله بر می آید جز ایستادن، دیدن، لرزیدن و گریستن!

من ایستاده بودم، دیدم که مادرم را

قاتل گهی به کوچه، گه بین خانه می زد

گاهی به پشت و پهلو، گاهی به دست و بازو

گاهی به چشم و صورت، گاهی به شانه می زد

گردیده بود قنفذ، هم دست با مغیره

این با غلاف شمشیر، او تازیانه می زد!

برخی گفته اند: حضرت زهرا علیهاالسلام دو دختر خود «زینب» و «ام کلثوم» را به خانه یکی از زنان بنی هاشم فرستاده بود تا شاهد مرگ مادر نباشند. او دخترانش را از روی شفقت و مهربانی به پیش زنان دیگر فرستاد تا آنان را از مشاهده ی آن مصیبت بزرگ حفظ نماید.

بعد از مرگ مادر، زینب علیهاالسلام در حالی که چادرش بر زمین کشیده می شد، جلو آمده فریاد زد: «ای پدر! ای رسول خدا! هم اکنون محرومیت دیدار تو برایمان معلوم گردید«. و به روایتی گفت: «ای رسول خدا! به راستی که هم اکنون تو را از دست دادیم، به طوری که دیگر دیداری نخواهد بود«.(1)


1) فاطمه زهرا، از ولادت تا شهادت، ص 595، و فاطمه زهرا، شادمانی دل پیامبر، ص 853.