سبط ابن جوزی در تذکره میگوید عبدالله بن جعفر از بیم گزند حجاج بن یوسف یکتن از دخترهای خود را با وی تزویج کرد از این روی مقام و منزلتش د رانظار مردمان کاسته گشت و یکی روز ولید بن عبدالملک در زمان ولایت عهدش عبدالله بن جعفر را در ظاهر دمشق بدید عبدالله بروی سلام را ند و ولید پاسخی بس نکوهیده اش بازداد و گفت ویحک ای پسر جعفر عقیله آل ابیطالب یعنی دختر خودت را با بنده بنی ثقیف گذاشتی یعنی باحجاج تزویج نمودی تا باوی بطریق مضاجعت رود سوگند با خدای اگر برای تو باقی بمانم کاری درباره تو بپای برم که موجب شگفتی باشد عبدالله زبان باعتذار برگشود، ولید پذیرفتار نگشت، و از آن پیش که ولید بر تخت برآید عبدالله بدیگر جهان راه گرفت و بگزند او دچار نگشت.
ابن قتیبه در کتاب المعارف گوید ام کلثوم دختر عبدالله بن جعفر که از حضرت زینب خاتون سلام الله علیها بود در سرای قاسم بن محمد بن جعفر بن ابیطالب بود پس از آن حجاج بن یوسف او را تزویج کرد و بعد از حجاج ابان بن عثمان بن عفان او را تزویج کرد.
و نیز میگوید ام ابیها دختر عبدالله در تحت نکاح عبدالملک بن مروان بود یکی روز عبدالملک سیبی را بگزید و محض اظهار عنایت آن سیب گزیده را بجانب ام ابیها افکند و چون عبدالملک را دهانی بدبوی و عفن بود ام ابیها دشنه ی بخواست عبدالملک گفت چه خواهی کرد؟ گفت همیخواهم گزند گزیدگی را از آن بسترم عبدالملک آشفته شد و او را طلاق گفت و علی بن عبدالله عباس او را نکاح بست و ام ابیها در سرای او بدیگر سرای راه گرفت.
ودر ذیل اخبار امیرالمؤمنین علی علیه السلام میگوید از محمد بن جعفر بن ابیطالب قاسم و طلحه پدید آمدند و از طلحه فاطمه تولد یافت و مادر فاطمه ام کلثوم دختر
عبدالله بن جعفر است و مادر ام کلثوم زینب دختر علی و مادر زینب فاطمة دختر رسول خدای صلی الله علیه و آله است و این خبر با خبر نخست مخالف است و میگوید فاطمه دختر طلحه را حمزة بن عبدالله زبیر تزویج نمود و از آن پس طلحة بن عمربن عبیدالله او را تزویج کرد.
در کتاب عمدة الطالب مسطور است که: چون حجاج بن یوسف ام کلثوم دختر عبدالله جعفر را در حباله نکاح خویش درآورد و مجلس ولیمه بساخت عمربن علی علیه السلام شرمسار بود که آشکارا بمجلس ولیمه درآید، چه این وصلت را بیرون شان و رتبت طایفه و قبیله بنی هاشم میدانست، و گفت مرا بگذارید تا شب هنگام بمجلس درآیم، حجاج بدو پیام کرد که حاضر شو چه از اهل و عشیرت و قبیله تو کسیکه بباید احتشامش را منظور داشت بجای نمانده است.
در کتاب مستطرف مسطور است که حجاج بن یوسف دختر عبدالله بن جعفر ام کلثوم را خطبه کرد بآن شرط که دو هزار بار هزار درهم سر او پانصد هزار درهم علانیه بصداق او مقرر و تسلیم دارد عبدالله مسئول او را باجابت مقبول داشت و آن دختر را حمل فرمود و هشت ماه آن دختر نزد حجاج بماند.
و چون عبدالله بن جعفر بسوی عبدالملک بن مروان وافدا روان گشت و در دمشق ورود داد، ولید بن عبدالملک بر اشتری سوار و با جماعتی بملاقات عبدالله راه سپار شدند عبدالله او را بدید و پذیره نمود و ترحیب و ترجیب فرمود ولید گفت اما ترا ترحیب و ترجیب نباشد.
عبدالله گفت ای برادر زاده از اینگونه سخنان لب فرو بند که من نه برآنم که با من با اینگونه کلمات تکلم ورزند؟ ولید گفت سزاوار آن و از آن بدتر باشی عبدالله گفت علت اینگونه سخن کردن چیست؟ ولید گفت بعلت اینکه تو عقیله زنان عرب و خاتون نسوان بنی عبدمناف را ببردی و بر عبدی ثقفی عرض دادی تا بوی بمضاجعت و زناشوئی رود.
عبدالله گفت ای برادر زاده ی من آیا در همین کار و کردار با من عتاب بورزی
گفت آری عبدالله فرمود سوگند با خدای هیچکس از جمله این مردمان سزاوارتر از تو و پدر تو نیستند که از ملامت من لب بربندند چه آن ولاة وامراء که پیش از شما بودند صله رحم مرا بگذاشتند و حق مرا بشناختند اما تو و پدرت چندان مرا از عطای خود محروم داشتید تا وامخواه از هر طرف مرا در سپردند و قرض بر من سنگین افتاد، سوگند باخدای اگرغلامی حبشی که لب و گوشش را بریده باشند آنچه این عبد ثقیف با من عطا کرد بذل مینمود دخترم را با او تزویج میکردم تا گردن خویش را از بار دین سبک گردانم.
چون ولید این سخنان بشنید دیگر بکلمتی لب نگشود تاعنان خویش را منعطف ساخته یکسره در خدمت عبدالملک درآمد عبدالملک چون ولید را آشفته حال بدید گفت یا ابالعباس ترا چه میشود؟ گفت عبد ثقیف را چنان مسلط و مالک فرمودی که زنان بنی عبد مناف را در تحت نکاح درآورد.
عبدالملک را از این سخن غیرت فرو گرفت و بحجاج نوشت و سوگند داد که آن مکتوب را از دست نگذاشته دختر عبدالله را مطلقه دارد، حجاج ناچار اطاعت فرمان کرد واو را طلاق بگفت.
لکن تا آن زن در جهان زنده بود آنچه حجاج برزق و روزی او و نفقه و کسوه اش مقرر داشته بود همه سال بدو میفرستاد ونیز تا عبدالله بن جعفر در قید حیات بود همه وقت در خدمتش بارسال متحف و مهدی میپرداخت و در پایان هر سال اموال کثیره و کسوه و تحف بدیعه بحضرتش تقدیم مینمود و ایام مواصلت را با اوقات مفارقت فرق نمیداد.
همانا در مجلدات مشکوة الادب و کتاب احوال حضرت امام زین العابدین و امام محمد باقر صلوات الله علیهما از حالات عبدالله بن جعفر و مجاری اوقاتش با شعراء و ادباء نیز بحسب مناسبت مسطور گردید، در اینجا نیز بر آنچه وقوف افتاد اشارت رفت اکنون از مجاری حالات فرزندزادگان آن جناب و چگونگی حالات ایشان علی حسب الاستطاعة مبادرت میرود بعون الله تعالی.
در کتاب مقاتل الطالبیین مسطور است که عبدالله بن مسور بن عون بن جعفر بن ابیطالب علیهم السلام بدست عبدالله بن معویة بن عبدالله بن جعفر بن ابیطالب بقتل رسید و سبب این بود که عبدالله بن معویه از تمامت مردمان سخت تر عقوبت کردی.
وقتی شنید که عبدالله بن مسور گفته است من پسر عون بن جعفر هستم از اینروی بخشم رفت و او را چندان تازیانه بزد که بکشت و نیز از مداینی داستان کند که عبدالله بن معویه زوجه ابن مسور را بعداز آنکه شوهرش را بضرب تازیانه بکشته بود طلب کرد و بچیزی با وی سخن کرد و آن زن جوابش را برتافت عبدالله بن معویه از پاسخ رانی آن زن در غضب شد و بقتلش فرمان داد تا آن بیچاره را نیز بقتل رسانیدند.