جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان پاره ای شئونات و مقامات عالیه حضرت زینب خاتون

زمان مطالعه: 6 دقیقه

شئونات جلیله و مقامات جمیله این عالمه غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه و عارفه کامله موثقه نزدیک بمرتبه امامت و ولایت است.

یکی از مقامات این حضرت عفت آیت این است که مانند امام زمان علی ابن الحسین علیهما السلام را سه دفعه از قتل ظاهری نگاهبان شد: یکی در آن هنگام که شمر ملعون آهنگ قتلش را فرمود، دیگر آنوقت که ابن زیاد فرمان کرد آنحضرت را بقتل رسانند، دیگر آن روز که یزید پلید میخواست او را شهید کند چنانکه هر یک در مقام خود مسطور گشت دیگر تسلیت دادن بامام زین العابدین و بیان حدیث ام ایمن است.

و از این حالت معلوم میشود که دختر امیرالمؤمنین دارای چگونه عنصریست که باعنصر امامت مقابلت و رزد و نیز باز مینماید که این مخدره دارای چنین امانت برای چنین روز بوده است. و نیز باز مینماید که از اخبار مایکون دانا میباشد و میداند که هر چه سعی کنند تا مگر آثار این قبول را برافکنند نتوانند بلکه روز تا روز برتر و نماینده تر باشد و تا قیامت بپاید و اظهار کرامت و خوارق عادات بنماید و نسل ظالمان منقطع گردد و نشانی از آنها نماند.

دیگر ملاقات آن شدائد روزگار که مردان قوی دل وقوی بنیاد را طاقت یکی از آن جمله نبود دیگر پرستاری و رعایت گروهی از صغار و کبار و مرد و زن اهل بیت را در تمامت این مدت و مقاسات آن همه بلیت، دیگر قوت دل و ثبات خاطر مبارکش در تمامت مقامات خطرناک و قرائب آن گونه خطب مبارکه و استیلای وجود مبارکش بر تمامت آن مردم نکوهیده نهاد و باز نمودن مثالب و مآثم ایشان را در نظر ایشان واثبات حقوق و مظلومیت خود را در میان جماعت در مقامامت متعدده

چنانکه اشارت رفت، دیگر آن حالت مناعت طبع و جلالت قدر که در هیچ مقام اظهار خضوع و خشوع و فروتنی نفرمود و همه جاهلیت و ریاست و منزلت خویش را آشکار فرمود چنانکه هر یک را اگر بخواهند باز نمایند کتابی مفصل گردد و چون بپاره ای کلمات خطبه مبارکه حضرت فاطمه صغری سلام الله علیها بنگرند که میفرماید: «انا اهل بیت ابتلانا الله بکم و ابتلاکم بنا فجعل بلاءنا حسنا و جعل علمه عندنا و فهمه لدینا فنحن عیبة علمه و وعآء فهمه و حکمته و حجته فی الارض فی بلاده لعباده أکرمنا الله بکرامته و فضلنا بنبیه صلی الله علیه و آله علی کثیر من خلقه تفضیلا فکذبتمونا و کفرتمونا و رایتم قنالنا حلالا و اموالنا نهبا» الی آخرها.

بنگرند که آن مردم شقی را با این کلمات مخاطب ساخته و این شئونات که مخصوص بمقام نبوت و امامتست بر شمرده و خودشان رادارای اینگونه مقامات و مراتب شمرده معلوم میشود جلالت قدر و نبالت منزلت دختر امیرالمؤمنین بچه میزان است.

خلاصه اش آن است که اگر دارای اصل مراتب امامت و ولایت نیستند لکن مقامی را دریافتند که ما بین آن و آن واسطه دیگر نخواهد بود و اگر از آنمقام تجاوز شود بعرصه ولایت نازل گردند و از این است که صاحب آن القاب جلیله مذکوره است.

و از این روایت صدوق علیه الرحمة مستفاد میشود که آن حضرت مخبره موثقه است از جانب امام علیه السلام بموثقین شیعاین مانند حکیمه چنانکه در بحار الانوار و اکمال الدین از علی بن الحسین بن علی بن شاذویه المؤدب مرویست که احمد بن ابراهیم گفت بر حکیمه دختر محمد بن علی الرضا خواهر ابوالحسن عسگری علیهم السلام در سلا دویست و شصت و دوم از پس پرده درآمدم و در ضمن این حدیث است که اقتدا بکسی باید کرد که با زنی وصیت نهاده است.

»فقالت اقتداء بالحسین بن علی علیهما السلام فالحسین بن علی علیهما السلام أوصی الی زینب بنت علی علیه السلام فی الظاهر فکان ما یخرج عن علی بن الحسین علیهما السلام من علم

ینسب الی زینب سترا علی علی بن الحسین علیهما السلام.

حکیمه فرود در این امر بامام حسین علیه السلام اقتدا شده است چه حسین بن علی علیهما السلام وصیت خویش را در ظاهر با زینب سلام الله علیها نهاد و در احکام و علوم هر چه برای ایشان ظاهر میگشت بحضرت زینب طاهره منسوب میداشتند زیرا که بسبب تقیه نمیخواستند بعلی بن الحسین علیهم السلام نسبت دهند تا اسباب بد اندیشی مخالفان شود.

و از این خبر معلوم میشود که آن حضرت دارای مقام و منزلت نیابت امامت بوده است و بدیهی معین است که علو این مقام بچه اندازه است بلکه جز خود امام علیه السلام این رتبت نخواهد داشت و هیچ نشاید که پاره ای کسان این مراتب و مقامات را مستبعد شمارند چه مقام و منزلت مادر سعادت اخترش حضرت فاطمه زهرا سلام الله علیها ملعوم است بچه پایه و مایه است و بآن درجه ارتقا یافته است که چنان که در جلد هفتم بحار الانوار از ابوحمزه از حضرت ابی جعفر علیه السلام در این قول خدای تعالی «انها لاحدی الکبر نذیر اللبشر» مروی است که فرمود یعنی فاطمه علیها السلام.

و این چند آیه مبارکه این است:

»و ما هی إلا ذکری للبشر کلا و القمر و اللیل إذا أدبر والصبح إذا أسفر إنها لاحدی الکبر نذیرا للبشر لمن شاء منکم أن یتقدم أو یتأخر«(1)

یعنی و نیست سقر یا عده خزنه یا این سوره مگر پندی برای مردمان نه چنین است که کسی انکار سقر تواند کرد یا دفع خزنه تواند نمود یا چرا تدبر در آیات قرآنی نمیکند تا مهتدی شوند، سوگندبماه که از آیات عجیبه است در طلوع و

غروب و زیادت و نقصان و قسم بحرمت شب چون از پی روز درآید و سوگند بر روز چون روشن شود یا عالم را روشن گرداند و تاریکی را زایل نماید بدرستیکه سقر هر آینه یکی از دو راهی و بلاهای بزرگست که نظیری از بهر آنها نباشد در حالتی که سقر ترساننده است مر آدمیان را هر که را که خواهد از شما.

و میشود که «نذیرم رسول خدای باشد یعنی محمد صلی الله علیه و آله هر که را که خواهد بیم میدهد از شما آنکه پیش رود در خیر و طاعت یا بازایستد از شر و معصیت یعنی عنان اختیار بدست خود آدمیانست اگر خواهند اطاعت کنند توانند و اگر مرتکب معاصی شوند قادرند.

علامه مجلسی علیه الرحمة میفرماید اگر چه آیات سابقه بر این آیه «انها لاحدی الکبر نذیر اللبشر» در بیان سقر و زبانیه آن است پس استبعادی در ارجاع این ضمایر بسوی آن نیست وچون احتمال دارد که بسوره راجع باشد بعید نیست که بصاحبه آن راجع شود یعنی بحضرت فاطمه علیها السلام و مقصود این باشد که آن حضرت یکی از آیات بزرگ و بیم دهنده بشر است.

علاوه بر اینکه احتمال دارد که مراد بآن این باشد که این تهدیدات برای آن کسی است که بآنحضرت ظلم کند و حق او را غصب نماید صلوات الله علیها.

و بالجمله نظر بآن تفسیر که ضمیر راجع بحضرت صدیقه طاهره باشد و آن حضرت دارای این شان و رتبت باشد که تالی رتبت نبوتست معلوم است که مقام و منزلت فرزندان او که بضعه آن حضرت هستند چیست و حضرت زینب کبری سلام الله علیها بهر مقام و منزلت برخوردار باشد بعید نخواهد بود.

در بحر المصائب از بعضی کتب مسطور است که چون وفات حضرت پیغمبر نزدیک شد، حضرت امیرالمؤمنین و صدیقه طاهره هر یک خوابی بدیدند که بر وفات رسول خدای دلالت داشت و صدا بناله و نحیب بلند کردند بعد از آن جناب زینب کبری درآمد:

»وقالت یا جداه رایت البارحة رؤیا انها انبعثت ریح عاصفة اسودت الدنیا

و ما فیها واظلمتها و حرکتنی من جانب الی جانب فرایت شجرة عظیمة فنعلقت بها من شدة الریح فاذا قد قلعتها و القتها علی الارض ثم تعلقت علی غصن قوی من اغصان تلک الشجرة فقطعتها ایضا فتعلقت بفرع آخر فکسرته ایضا فتعلقت علی احد الفرعین من فروعها فکسرته ایضا و ابعد منی فاستیقظت من نومتی هذه«.

عرض کرد ای جد بزرگوار دوش چنان بخوابدیدم که بادی چنان تند بوزید که سرتاسر جهان و آنچه در آن بود تاریک و سیاه گشت و مرا از هر سوی بدیگر سوی جنبش داد، در این حال درختی بزرگ بدیدم و از شدت باد بآن درآویختم و آن باد شدید آندرخت عظیم را از بیخ برآورد و برزمین برافکند ناچار بر یکی از شاخهای استوارش در آویختم آن شاخه را نیز در هم شکست من بشاخه دیگر در آویختم آن را نیز درهم شکست پس بر یکی از دو شاخه از شاخه هایش درآویختم آنرا نیز برشکست و از من دور ساخت اینوقت از خواب بیدار شدم.

چون رسول خدای صلی الله علیه و آله این خواب بشنید، سخت بگریست و فرمود این درخت جد تو است و آن شاخ نخست که بآن علاقه جستی مادر تو فاطمه و آن شاخه دیگر پدرت علی و آن دو شاخه دیگر دو برادر تو حسنین هستند که در مصیبت ایشان دنیا تاریک و افلاک سیاه میشوند و تو در رزیت ایشان جامه ی سیاه بخواهی پوشید.

معلوم باد که اگر این خبر بصحت مقرون باشد چنان مینماید که آنحضرت در آن اوقات پنج یا شش سال روزگار برده باشد اگر چه از ذریه حضرت رسالت پناهی صلی الله علیه و آله اظهار این مراتب در اندک تر از این سال خوردگی نیز مستبعد نباشد چنانکه از این پیش اشارت شد که این مخدره در دامان پدرش امیرالمؤمنین علیهما السلام سخن از مقامات توحید میراند.

و نیز در کتاب بحر المصائب مسطور است که از آن پس که یکسال از ورود امیر المؤمنین علیه السلام بکوفه برآمد زنهای محترمه آن شهر بتوسط مردان خود بآن حضرت پیام فرستادند که آنچه شنیده و فهمیده ایم جناب زینب خاتون محدثه و عالمه

و تالی بتول و جگر گوشه رسول صلی الله علیه و آله و مانند مادرش ستوده سیر و از جمله جهانیان برتر است، اگر اجازت فرمائی بامداد که یکی از اعیاد مخصوصه است در خدمتش مستفیض شویم، امیرالمؤمین صلوات الله علیه اجازت داد.

چون حضرت زینب مطلب ایشان را بدانست باخازن پدرش فرمود تا رشته مرواریدی پربها حاضر ساخت چون امیرالمؤمنین به حجره ی آن مخدره درآمد و آن مروارید را بدید نظر بحرمت او سکوت فرومد و از آنجا بدر آمد و از خازن بیت المال بپرسید خازن نوشته مختومه حضرت زینب را که در امانت خواستن آن مروارید فرستاده بود بنمود آن حضرت قبول فرمود.

پس زنهای محترمه کوفه بمجلس آن مخدره بیامدند و با کمال خضوع و خشوع به زیارتش نائل شدند و مقاصد و مطالب خویش را بعرض رسانیده باستفاضت و استفادت مفاخرت یافتند والله تعالی اعلم بحقایق الامور.


1) المدثر: 32-37.