جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان خبر شدن اهل مدینه طیبه از رسیدن اهل بیت

زمان مطالعه: 5 دقیقه

چنانکه در بحر المصائب و بعضی کتب مقاتل مسطور است چون اهل بیت در نزدیکی مدینه فرود شدند و خیمه ها برافراشتند سید الساجدین صلوات الله علیهم بفرمود تا خیمه پدرش حسین علیه السلام را که در ای مدت در هیچ منزلی نیفراخته بودند بیفراختند و مسند آن حضرت را نیز در آن خیمه بگستراند، چون اهل بیت آن خیمه و مسند را نگران شدند ناله و فغان بچرخ گردون رسانیدند و جناب زینب کبری سلام الله علیها چون آن مسند بی صاحب را بدید ناله بر کشید و بی خویش بیفتاد و چون بهوش آمد ناله بر کشید و فرمود:

وافرقتاه و واافترقاه این الکماة و این الحماة و الهفاه.

فمالی لا اروی الحمام بمهجتی

و کنت بحی نور عینی و غرتی

پس از آن فرمود «یا اخی یا حسین هؤلاء جدک و امک و اخوک الحسن و هؤلاء

اقرباؤک و موالیک ینظرون قدومک و سئلوک عنی فما جوابی فکیف اتکلم و ما لسانی یا نور عینی قد قضیت نحبک و اورثتنی حزنا طویلا مطولا یا لیتنی مت و کنت نسیا منسیا«.

و از آن پس روی بمدینه آورد و مدینه را مخاطب ساخته فرمود «ایا مدینة جدی فاین یومنا الذی قد خرجنا منک بالفرح و المسرة و الجمع و الجماعة و لکن رجعنا الیک بالاحزان و الالام من حوادث الزمان و الایام فقدنا الرجال و البنات و تفرقت شملنا الشتات دخل الزمان علینا و فرق بیننا ان الزمان مفرق الاحباب.

آنگاه بروضه منور جدش روی کرده با آتش دل و سوز جگر عرض کرد:

»یاجداه انا ناعیة الیک من بناتک و بنیک» پس از آن بآن قوم روی آورد با صوتی بلند فرمود «یا اهل یثرب و البطحاء» آنگاه چنان آهی بر کشید که همیخواست جگرش بر هم شکافد و همیفرمود:

»این الاحبآء و الاصدقاء این الرجالات و الهاشمیان هلا یجیئون و لم لا یجیبون و هلا یساعدون و لم لا ینصرونی او لم یعلموا ما اصابنا و ما اصبنا افلا ینظرون الی الرجال المذبوح و الدمآء المسفوح و الابدان المسلوب و الاموال المنهوب و الجیوب المشقوقات و الاطفال الصارخات و الخیام الخالیات الممزقات«.

و از آن پس آن حضرت همی بگریست و گاهی بیفتاد و گاهی بر پای شد لاجرم بانگ ناله و زفیرر اهل بیت از دیدار آن حال بگریه بلند گشت چندانکه زمین و آسمان پر ولوله و افغان گردید و از آن بعد روی باهل بیت کرد و فرمود ای اهل بیت رسول خدا کاش مرا بخویش میگذاشتید تا سر بصحراها گذاشته خاک بیابانها را با سرشک دیده تر میکردم زیرا که چگونه داخل مدینه شوم و سؤال و جواب نمایم.

و درکتاب ریاض الشهادة این ابیات را بآن حضرت نسبت دهد که هنگام وداع قبر برادرش حسین علیه السلام قرائت فرمود و پاره ای از ارباب مقاتل در این مقام مذکور داشته اند:

أخی ان بکت نفسی اسی فلعلنی

بکیت لامر عن اساک عنانی (1)

أخی ما الحجی لی عن حجی لی بحاجب

و لا عنک اذ ابکی نهای نهانی

أخی ای احداث الطوارق اشتکی

فقد فض جمعی طارق الحدثان

أخی من عمادی فی زمان تصرفی

و من ارتجیه فی صروف زمانی

أخی قد نفی عنی الزمان سعادتی

و لم یبق الا شقوتی و هوانی

أخی ان رمتنی الحادثات برمیها

فقد کنت فیها عدتی و امانی

أخی للرزا یا حسرة مستمرة

فوا شقوتا مما یجن جنانی

أخی ان یکن فی الموت من ذاک راحة

فراحة نفسی ان یکون اتانی

و هم در ریاض الشهادة مسطور است که حضرت زینب در هنگام مفارقت از کربلا عرض کرد: ای برادر در راه شام یتیمان ترا پدری و دختران ترا مادری کردم و تازیانه های کفار و اشرار را با سر و سینه خویش از ایشان دفع دادم و گاهی ام کلثوم خواهرم در عوض من تازیانه را از ایشان دفع مینمود، با این جمله ایشان را اذیت

و آزار میکردند و بعضی این کلمات را در این موضع مسطور داشته اند و بروایت صاحب مفتاح البکاء پس از آن زینب کبری فرمود «یا قوم ابکوا علی الغریب التریب الذی منع من الفرات و وضع بالعراء عریانا و رفع راسه علی القنات السیوف غسله و التراب کافوره ملطخ بالدمآء و مطروح فی ارض کربلا«.(2)

بالجمله چون بشیر بن حذلم چنانکه در کتب مقاتل و تواریخ مسطور است خبر وصول حضرت امام زین العابدین و اهل بیت طاهرین صلوات الله علیهم اجمعین را باهل مدینه باز رسانید در مدینه هیچ مخدره نماند جز اینکه از پرده خویش بیرون شدند و جامه سیاه بر تن بیاراستند و بویل و ثبور و ناله و ندبه و فریاد، آثا رمحشر نمودار ساخته اشکبار بیرون تاختند.

در کتاب ریاض المصائب و غیره مرویست که پنج مرتبه مدینه را شورش بزرگ و آشوب عظیم در سپرد: اول در وقعه احد که بدروغ از شهادت رسول خدا خبر آوردند دوم در روز وفات خلاصه موجودات سیم گاهیکه خبر شهادت امیر المؤمنین علیه السلام را بشنیدند چهارم در هنگام وداع حضرت سیدالشهداء علیه السلام از مدینه پنجم در زمان مراجعت اهل بیت از شام.

بالجمله مردم مدینه نالان و گریان وافغان کنان و بر سرو روی زنان و خاک بر سر ریزان با پای برهنه و گریبان چاک از مدینه بیرون آمدند و همی مومی بکندند و روی بخراشیدند و خروش برآوردند و از خاک و خاکستر بستر ساختند و مبهوت و متحیر مانند امواتیکه در عرصه عرصات از قبور بیرون آیند نظر بهر سوی گشودند و زن و مرد و سیاه و سفید و بزرگ و کوچک حتی اطفال صغیر از خانه ها و غرفه ها بیرون دویدند و ناله واحسیناه واغریباه و وامحمداه برکشیدند و خروشی بزرگ از کوچه

بنی هاشم برخاست و جوانان بنی هاشم دسته بدسته و جوقه بجوقه نالان و گریان بیامدند.

و چون از آن قضیه خبر یافتند خود را بر خاک و خاره بینداختند و بر سرو وصورت بنواختند و با زنان و کسان خویش از مدینه بیرون شتافتند و از هر یک بپرسیدند و خبر شهادتش بشنیدند بر گریه و زاری و ندبه و بیقراری بیفزودند و شور و محشر تازه ساختند و آن گونه اضطراب و پریشانی در احوال مردم مدینه روی داده بود که چون دیوانگان می نمودند و بآن مکان که آل رسول فرود شده بودند روی نهادند و از سر و دوش یکدیگر بر میآمدند و چنان میگریستند که سنگ را آب و آب را کباب میساختند و زمین و زمان را بستوه و دل جن و انس را مجروح نمودند و تا قیامت ابواب مصیبت بر خلق زمانه گشودند.


1) برادر! اگر جانم بر اندوه و غم تو میگرید، گویا بر آن میگریم که غم جانگداز تو مرا از پای درآورد.برادر! اندیشه نمیتواند مرا از نوحه وزاری بر تو بازدارد، و نه آن هنگام که بر تو میگریم عقل من مرا مانع شود.برادر! از کدام مصیبت و پیش آمد ناگوار بنالم که رویداد حوادث جمع ما را پراکنده ساخت.برادر! د رحوادث روزگار بچه کسی تکیه کنم و بچه کسی امیدوار باشم.برادر! روزگار کجمدار سعادت را از من ربود و جز نگون بختی و خواری برای من بجای ننهاد.برادر! اگر حوادث روزگار مرا آماج خود میساخت تو همیشه پشت و پناه و مایه ی امان من بودی.برادر! مصیبت ها حسرت و اندوه دائمی ببار میآورد، وای بر روزگار سخت من از دردی که بدل دارم.برادر! اگر مرگ باعث راحتی من از این سوگواری و مصیبت باشد، چه بهتر که راحت جان من یعنی مرگ در آید و مراراحت کند. (این اشعار در ص 468 گذشت(.

2) ای مردم! گریه کنید بر آن غریبب خاک آلود که از آشامیدن آب فراتش منع کردند و جسد او را عریان در صحرای سوزان بجای گذاردند و سرش را بر سر نیزه برافراشتند. شمشیرهای دشمن او را از خون غسل داد و خاک کربلا او را کافور شد و خون آلوده و عریان در دشت کربلا افکنده ماند و کسی او را دفن ننمود.