حکمت یزدان چنان میخواست که اهل بیت عصمت بعد از مراجعت از شام بزمین کربلا و دشت نینوا درآیند و با جابر انصاری علامات مصیبت و سوگواری بپای دارند و از اطراف و جوانب ازدحام ورزند و زمین و زمان را بفغان درآورند و بدون بیم و هراس آن اساس بر کشند تا معنی «والله متم نوره و لو کره الکافرون و ختم الله علی سمعهم و علی ابصارهم غشاوة و لهم عذاب الیم» و پاره ای فقرات حدیث ام ایمن در بقای آن آثار در مرور لیالی و نهار تا آخر ادوار نمودار شود و هیچکس مانع و دافع نگردد و حق ظاهر و باطل آشکار گردد.
حتی اگر یزید موافق پاره ای روایات که از قطب الدین راوندی یاد مینماید از مراجعت ایشان پشیمان گشت و پانصد تن را بمراجعت ایشان شتابان داشت بجائی نرسید و عصای پسر بیمار علی عمرانش چون عصای موسی بن عمران جمله را ببلعید
و آن ملعون در دواج(1) ندامت و اندوه بغلطید و جز خموشی و خوردن آتش ملامت و عداوت چاره ندید.
لاجرم حجت خداوند تعالی فی العالمین علی بن الحسین با اهل بیت سلام الله علیهم در آن زمین درآمد و بمراسم سوگواری سه روز یا بیشتر یا چهار ماه یا کمتر بآن مقدار که خود میدانست و انجام مقصود را کافی میشمرد مکین گردید و آنچه تکلیف بود بجای آورد و حق را از باطل و مظلوم را از ظالم و سعادت را از شقاوت آشکار ساخته اهل بیت را بصبر و شکیبائی وصیت نمود و بحضرت زینب خاتون که سخت پریشان حال و آشفته خیال بود نزدیک شد و بازوی شریفش را گرفته فرمود ای عمه گرامی تودختر فاطمه ی زهرا و لنگر سفینه صبر و شکیبائی و غواص دریای تسلیم و توکلی این بی آرامی چیست؟ آیا نگران نیستی که این زنان و اطفال قرین هلاک شده اند ساخته سفر باش.
آن مخدره از آن حالت مفارقت پاره ای سخنان بر زبان آورد امام فرمود چنین است که گوئی بی عباس و قاسم و علی اکبر و حسین پسر پیغمبر چه زندگانی و چه مدینه و چه جای دیگر و اگر زیارت جد بزرگوار نبودی رفتن از این تربت اختیار نیفتادی حکم رسول خدای را باید اطاعت کرد.
و بپاره ای روایات دیگر که در بحرالمصائب یادمیکند چون جناب امام زین العابدن آن حالت اضطراب را در حضرت زینب بدید فرمود «یاعمتاه انت عارفة کاملة و الصراخ و الجزع من عادة الجاهلین اصبری و استقری» آنگاه زینب علیها السلام عرض کرد «یا علی و یا قرة عینی دعنی اقیم عند اخی حتی جاء یوم وعدی لانی کیف القی اهل المدینة واری الدور الخالیة» آنگاه ناله برآورد که وااخاه واحسیناه.
امام علیه السلام فرمود ای عمه آنچه گوئی بحق باشد بی پدر و بی برادر و عباس و قاسم چگونه برویم و منازل بی صاحب ایشان را نظاره کنیم لکن آنچه رضای خدا
واوامر جدم خاتم الانبیاء است ببایست بجای آورد و بروایتی چون چند روز از مراسم سوگواری اهل بیت علیهم السلام برگذشت و فغان از آسمان آنسوی تر نشست نعمان بن بشیر بحضرت امام زین العابدین علیه السلام بیامد «فقال یا سیدی و مولای جعلت فداک ان هؤلاء الاطفال و النسآء لو کانوا بهذا المنوال لهلکوا» عرض کرد ای آقای من اگر این اطفال و زنان باینحال سوگواری و زاری و اضطراب و بیقراری بگذرانند بیگمان هلاکت یابند لاجرم امام علیه السلام رخصت ارتحال داد نعمان محامل و اسباب اجمال را (2) حاضر ساخته اهل بیت چون مشاهده آن حال را نمودند و لوله و غلغله درافکندند و چنانکه در کتب مقاتل مذکور است هر یک بزبانی ترنم گرفتند و به نثر و نظم سخنها ساختند.
در کتاب ابی مخنف و غیره مسطور است که چون دختران سید انام بفرمان امام همان در محامل خود جای کرده جانب مدینه گرفتند و چندان راه سپر شدند که قبور شهداء از نظر آنها نزدیک بودی که ناپدید گردد یکباره صدا بصدا داده و شور یوم نشور آشکار و زمین و زمان را بی قرار ساخته هر یک بنوائی نوحه سرائی کردند و قرار و آرام از لیالی و ایام بردند.
راقم کتاب گوید چون از روی تفکر و تعقل در احوال اهل بیت رسول خداوند متعال بنگرند بدانند که در این سفر کردن بمدینه با آن قتل رجال و نهب اموال و آنهمه رنج و کلال و شکنج و ملال و آن صدمات طرق و شوارع و محافل و منازل و مجالس کوفه و شام و ذلت وخواری در میان لئام بچه روز و روزگار و چه سوز و افکار بوده اند.
جمعی زنان و اطفال بی پدر و شوهر و فرزند و برادر همه غارت شده و هزار گونه بلیت دیده و کاسات بلیات و محنت کشیده و بآن حالت جلالت و احتشام از مدینه خیر الانام بیرون شده و جمله را از دست سپرده و اینک بهمان شهر مراجعت مینمایند و از جمله بی نصیب نظر بدوست و دشمن میگشایند درجه این حالت را جز حضرت احدیت
هیچکس نداند و بیانش نتواند.
در کتاب بحر المصائب مسطور است که چون بمنزل اول نزول فرمودند صدای قائلی را شنیدند که همیگفت:
افض دموع العین سجالا علی السبط
علی البدن المرموس فی جانب الشط
فذاک حبیب الله و ابن حبیبه
و باب الهدی و الدین و العلم و القسط
لقد کان فی الاسلام حصنا مشیدا
و غوث الیتامی و الارامل فی القحط
فلاتنس یوم الطف و الخیل حوله
سراعا الیه مثل نافرة الرقط
اهل بیت در آن منزل نیز بسوگواری پرداختند راوی گوید «فاجتمع علیهم جمع کثیر من القری و البادیة فجددوا الاحزان و رفعوا الاصوات و اعلنوا الصیاح و الصراخ ثم ارتحلوا منه و اخذوا طریق المدینة بالکربة الشدیدة» از اعراب بادیه گروهی بیشمار فراهم شدند و تجدید ماتم سرائی و زاری کردند و ناله و نفیرر بفلک اثیر رسانیدند آنگاه از منزل بکوچیدند و جانب مدینه را پیش گرفتند و چون بمنزل دوم رسیدند از هاتفی شنیدند که این شعر را بخواند:
الایا عین جودی مع حبیب
لقتل البدل و البطل المجیب
حسینا جردو اعنه رداه
عن الجسد الشریف بابی سلیب
از اطراف و جوانب جمعی کثیر از زن و مرد و بزرگ و کوچک فراهم گردیده همچنان بناله و فغان و زاری و سوگواری کار کردند و نیز از هر منزل که بمنزل دیگر کوچ کردند اینگونه آشوب برآوردند و چون از منزل پنجم بار بربستند حضرت زینب سلام الله علیها از مصائب روز عاشوراء و نوائب جناب خامس آل عبا أرواحنا له الفداء تذکره کرد و همی ناله برکشید وسرشک از دیده بدیدار ببارید و این ابیات را در بحار بآنحضرت منسوب میدارد:
علی الطف السلام و ساکنیه
و روح الله فی تلک القباب(3)
نفوسا قدست فی الارض قدما
و قد خلصت من النطف العذاب
مضاجع فتیة عبدوا و ناموا
هجوعا فی الفدافد و الشعاب(4)
علتهم فی مضاجعهم کعاب
بارواق منعمة رطاب
و صیرت القبور لهم قصورا
مناخا ذات افنیة رحاب
لئن وارتهم اطباق ارض
کما اغمدت سیفا فی قراب
فقد نقلوا الی جنات عدن
و قد عیضوا النعیم من العذاب
ایبخل بالفرات علی الحسین
و قد اضحی مباحا للکلاب
فلی قلب علیه ذو التهاب
ولی جفن علیه بانسکاب
از آنجا نیز بکوچیدند و بهر منزل فرود گشتند کار ماتم بساختند و از اطراف و جوانب انجمن شدند و گاهی از مردم ن یار و سوگوار شدند و قرائت مرثیه و اشعار نمودند و چون از منزل نهم راه برگرفتند جناب زینب کبری متذکر مادرش زهرا سلام الله علیها شده و عرض کرد ای مادر برخیز و آشوب رستخیز را بنگر و این کلمات بگذاشت «یا اماه رجعنا و قلوبنا مقروحة و جفوننا من البکاء مجروحة و رجالنا مقتولة و اموالنا منهوبة«
آنگاه از آن منزل راه بر گرفتند و منزل بمنزل سفر کرده و در هر منزلی از
مراسم سوگواری و زاری خودداری نکردند و هر چه بمدینه طیبه نزدیک تر شدند سوز و گداز ایشان بیشتر شدی و آشوب و فغان فزونتر گردیدی و در هر منزلی شعرها خواندند و هر یک بنوائی ناله و نفیر برآوردند و بیاد کشتگان اشکها از چشمها بباریدند و بزبانی مخصوص و نوائی خاص بزاریدند تا از منزل نوزدهم بار بربستند و این هنگام بمدینه طیبه نزدیک شدند و بحالتی متحیر و واله راه می سپردند که تصور نمیتوان کرد.
و چون بمنزل عشرین درآمدند و بمدینه رسول خدای نزدیک شدند و از مجاورت حضرت سید الشهداء بعید افتادند و آن روزگار را بخاطر آوردند بیشتر باندوه و زاری و اضطراب و بیقراری اندر شدند و تمامت مصائب جهان بر ایشان هجوم آورده بلیات و مصیبات روز عاشوراء تازه گشت.
1) دواج- بر وزن غراب و رمان- بالا انداز و لحاف را گویند.
2) اجمال جمع جمل یعنی شتر سواری.
3) سلام بر کربلا و ساکنان آن که ناموس الهی در آن قبه ها آرمیده است ارواحیکه از ازل تقدیس شده و از آبهای گوارای بهشتی چکیده گشتند.
4) آرامگاه جوانانیکه خدا را پرستش کردند و سپس آرمیدند شباهنگام در صحراها و دره ها.