جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان حاصل آنچه از روایات مختلفه در باب اربعین و زیارت جابر بدست می آید

زمان مطالعه: 8 دقیقه

معلوم باد که در اینمقام بچند مطلب باید اشارت کرد تا آنچه مقصود است مفهوم آید یکی تشرف یافتن جناب جابر بزیارت مقابر مطهره و دیگر ملاقات امام زین العابدین و اهل بیت طاهرین با او، و دیگر زمان وصول اهل بیت بکربلا و دیگر تشخیص روز اربعین و دیگر زمان حرکت از کوفه بشام و از شام بمدینه دیگر حکایت وصول بمدینه طیبه و این جمله در سه بیان مسطور میشود:

بیان اول این است که جمعی بر آن رفته اند که جناب سید الساجدین و اهل بیت طاهرین از حبس و بند یزید مستخلص شده در روز اربعین اول امام علیه السلام وارد زمین کربلا گردیدند و با جابر بن عبدالله انصاری و دیگران بسوگواری پرداختند چنانکه ابو مخنف درمقتل کبیر باین خبر و ملاقات با جابر اشارت کرده و محمدبن حسن حرعاملی در وسائل الشیعة و صاحب روضة الاذکار بوصول اهل بیت در روز اربعین و ابواسحق اسفراینی بوصول اهل بیت در بیستم صفر و ملاقات با جابر انصاری و جماعتی از اهل مدینه و سید بن طاووس علیه الرحمة بوصول اهل بیت از شام بکربلا و ملاقات با جابر و بنی هاشم و صاحب منتخب بوصول اهل بیت در بیستم صفر بکربلا و ملاقات نمودن با جابر انصاری و جماعتی از زنن بنی هاشم و بعضی کتب دیگر که در بحر المصائب نام برده مثل انیس الذاکرین و ترجمة المصائب و کشف الغموض و روضة الشهداء و محرقة القلوب و عین البکاء و مشکوة واصل البکاء و ریاض المصائب و حدیقة السعداء و روضة المصائب و طوفان البکاء و مهیج الاحزان و مصائب الابرار و معدن البکاء و جز اینها از مؤلفات قدیمه و جدیده بر این منوال سخن کرده اند.

و بیان ثانی اینست که جماعتی از علماء که مقتل شهداء را نگاشته اند باینمطلب

نفیا واثباتا متعرض نشده اند مثل صاحب روضة الشهداء و مجالس و منهاج و مصباح و مشکوة و منتخب المزار و تحفة الزائر و انیس الذاکرین و مخزن البکاء و امثال آنها که از این پیش مسطور آمد.

و بیان سیم این است که برخی از علمای اعلام مسطور فرموده اند که اهل بیت اطهار چون از شام بیرون شدند، بکربلا نرفتند، بلکه یکسره راه سپار شدند تا بمدینه طیبه رسیدند.

چنانکه از شیخ مفید و مجلسی از کتاب زاد المعاد و اختیارات و صاحب منهاج العارفین و کلام کفعمی در مصباح که قائل بآنست که اهل بیت در بیستم شهر صفر بمدینه وارد شدند و علامه حلی اعلی الله مقامه در منهاج الصلاح که میفرماید در بیستم شهر صفر حرم مولای ما امام حسین علیه السلام از شام بمدینه و ورود جابر بن عبدالله بن حزام صاحب رسولخدای صلی الله علیه و آله از مدینه بکربلا برای زیارت قبر ابی عبدالله حسین بن علی علیهم السلام بود و اول کسی بود که از جماعت مردم آن حضرت را زیارت نمود.

اما بیان اول که اهل بیت در ا ربعین اول بزیارت مرقد منور آمده باشند و با جابر ملاقات نموده باشند بدلایل حسیه و عقلیه و نقلیه چندان بعید است که محل اعتنا نشاید شمرد، چنانکه خود ناقلین این خبر در اختلافیکه در نقل خود دارند بر این مطلب شاهدمیشوند و استبعاد اغلب علمای اعلام مثل علامه مجلسی اعلی الله مقامه و مورخین عظام مثل مرحوم لسان الملک و جز ایشان بر این کلام مذکور مؤید است.

و نیز روایت آنانکه وصول اهل بیت را در اربعین مینگارند از ملاقات جناب جابر اشارت نمیکنند و بعضی مینویسند چون وارد شدند جناب جابر را در آنجا یافتند و از این معنی معلوم میشود که جناب جابر از آن پیش در آنجا وارد شده است و نیز الحاق رؤس شهداء دلالت بر آن دارد که در اربعین اول نبوده است.

پس بصواب نزدیک چنانست که گوئیم اهل بیت اطهار سلام الله علیهم در زمان حرکت از کوفه بشام راه را گردانیده بکربلا آمدند و ورود ایشان بکربلا

در روز بیستم صفر یا نوزدهم صفر بوده است و جناب سیدالساجدین زیارت اربعین بجای گذاشته است.

و تواند بود که جناب جابر بعلمی که از پیغمبر داشت و میدانست که امام حسین در فلان زمان شهید میشود مخفیا از مدینه بکربلا رفتند چنانکه آن روایت که نوشته اند با جمعی زنان بنی هاشم بودند دلیل بر این تواند بود و در آنجا با اهل بیت ملاقات نموده و زیارت اربعین بجای آورده و در کوفه منزل ساخته باشد و از کوفه نیز گاهی تجدید زیارت کرده باشد و در یکی از اوقاتی که بزیارت نایل شده با وصول اهلبیت از شام بکربلا توافق جسته باشد ممکن است.

و جمع در میان کلیه اخبار این است که گوئیم اهل بیت چون از کوفه بجانب شام سفر میکردند روز اربعین وارد زمین کربلا گردیدند لکن در اینحال رؤس مطهره را به ابدان منوره ملحق نکردند بلکه در سفر ثانی که از شام بکربلا آمدند ملحق کردند و آنوقت روز اربعین نبود.

زیرا که اهل بیت در روز یازدهم یا دوازدهم محرم الحرام از کربلا بکوفه اندر شدند و بروز چهاردهم محرم پسر زیاد نامه به یزیدو اطراف و مدینه طیبه نوشت و بعد از چهارده روز که آخر ماه محرم باشد آن خبر بشام رسید و شانزده روز بطول انجامید تا جواب نامه یزید بابن زیاد پیوست که اهل بیت و سرهای شهداء را بشام روانه دارد، و چند روز برگذشت تا ابن زیاد تهیه سفر ایشان را بدید و ایشان را چنان از کوفه روانه داشت که روز هیجدهم یا نوزدهم صفر المظفر بکربلا در آمدند و ادراک روز اربعین را در کربلا نمودند.

و در آن روز سرهای شهداء را نیز از دنبال ایشان بکربلا در آوردند و از آنجا از جاده ی غیر معتاد به بیست و پنج منزل یا بیست و دو منزل وارد شام شدند بلکه اگر بی کلفت تر باشد همانست که بآسایش طی منازل کرده شانزدهم ربیع الاول موافق پاره اخبار که مسطور گشت بشام در آمدند و مدتی در شام توقف کردند بعد از آن بجانب مدینه روی نهاده و چون نظر بپاره ای روایات آنسرهنگ که از جانب یزید با

ایشان سفر میکرد اجازت داشت تا ایشان را بهر کجا خواهند فرود آورد از وی خواستار شده باشند که ایشان را بکربلا عبور دهد.

در مدت سی و سه روز از شام بکربلا آمده باشند و سه روز در کربلا بمراسم عزاداری پرداخته و سرها را با بدنها ملحق نموده بجانب مدینه روانه شده باشند و در این سفر با جابر انصاری که گاه بگاه از کوفه تجدید زیارت کرده ملاقات فرموده باشند و پاره ای خطب و کلمات امام زین العابدین علیه السلام خطاب به مردم کوفه و پاسخهای ایشان که در ورود اول ایشان از کربلا بکوفه ممکن نبوده است در این ورود ثانی باشد.

یا اینکه ورود ایشان بمدینه طیبه موافق خبر علامه حلی اعلی الله مقامه و بعضی دیگر که مینویسند در اربعین بوده است مقصود از اربعین چهل روز بعد از بیرون شدن ایشان از شام یا از کربلا یعنی د راین سفر ثانی ایشان از شام بکربلا بمدینه باشد و گرنه در سفر اول ایشان از کوفه بشام چگونه تواند شد که در اربعین اول شهادت از شام بمدینه وارد شده باشند یا مقصود اربعین سال دوم شهادت باشد، تا روز قیامت هم هر امری در این روز اتفاق افتد خواهند گفت در روز اربعین روی داد و نشاید جمله را در اربعین سال اول شمرد.

و تواند بود که آمدن جابر و بنی هاشم نیز بزیارت آنحضرت در این اربعین سال دوم باشد که علامه میفرماید ورود اهل بیت بمدینه با ورود جابر بکربلا و زیارت اربعین موافق بود، چه در اربعین اول مشکل مینماید که جابر بآنجا بزیارت شده باشد و چون جابر که از اکابر صحابه است اول کسی است که در بیستم صفر بزیارت آنحضرت شده و بآداب زیارت پرداخته اربعین اول خوانده باشند.

و اینحال باخبر آنانکه قتل آن حضرت را در سال شصتم رقم کرده اند و پاره ای که در شصت و یکم مینویسند اصلاح یا بدو نیز با آن اخباری که از سر مطهر و معجزات آنسر مبارک و طواف در بلاد و امصار و بازگردانیدن بدمشق تصریح دارد درست تر است چه ممکن است آنسر مبارک را بمدینه برده باشند و دیگر باره بدمشق اعادت

داده گاهیکه اهل بیت از شام بکربلا میرفتند با بدن شریف ملحق نموده باشند و آن خبر که از علامه حلی اعلی الله درجاته مذکور مینمایند که ورود حضرات در اربعین بمدینه با ورود جابر بکربلا مطابق افتاد همان اربعین سال دوم بوده است.

یا اینکه لفظ کربلا سهوا بقلم کاتب مدینه شده باشد و مقصود این باشد که ورود حضرات اهل بیت از کوفه بکربلا یا ورود جابر از مدینه بکربلا روز اربعین اول بوده و از آن پس از کربلا بشام رفتند و در سفر ثانی که بکربلا آمدند تا بمدینه شوند سر مبارک را ملحق ساختند و نیز تواند بود که بعد از آنکه بمدینه رفتند و آن سر مبارک در مدینه بود بکربلا فرستاده باشند تا با روایت آنانکه آن سر مطهر را یزید ملعون بمدینه فرستاد و از مدینه نزد او باز آورده بکربلا فرستادند توافق جوید.

و اگر خواهیم باخبر آنانکه می گویند امام زین العابدین علیه السلام در اربعین با جابر ملاقات فرموده سر مبارک را ملحق ساخت تطبیق دهیم گوئیم حضرت اهل بیت در شانزدهم ربیع الاول سال شصتم وارد دمشق شده بعد از چند ماه از دمشق بیرون شده بآسایش راه سپرده در اربعین سال دو بکربلا رسیدند، جابر نیز وارد شده و زیارت اربعین و ملاقات با امام زین العابدین و الحاق رأس شریف روی داد و از آن پس بمدینه روی نهادند و چون وارد مدینه شدند و اهل مدینه از ورود ایشان مطمئن شدند و بدانستند که اگر آغاز طغیان کنند آسیبی بایشان نمیرسد بطغیان برآوردند.

و این نیز بصواب نزدیک تر است چه گاهیکه بزرگان مدینه نزد یزید شدند و باز آمدند و از فسق او باز گفتند هیچ از اهل بیت سخن در دهان نداشتند و امام زین العابدین نیز در خارج مدینه در ضیعت خود جای داشت و چون یزید بعد از یک سال مسلم بن عقبه اهل مدینه مامور کرد، در امر آن حضرت سفارش کرد و این حکایت در اواخر سلطنت یزید بود و پس از وقعه مدینه بمدتی قلیل بدوزخ شتافت.

و اگر اهلبیت در همان اوایل وقعه هایله عاشوراء بمدینه مراجعت کرده بودند مردم مدینه مدتی درنگ نمی جستند، چه بعد از آنکه آنحضرت شهید شد ابن عمر و ابن زبیر و دیگران آن نامه ها بنوشتند و از یزید روی بر تافتند لکن چون اهلبیت نزد یزید بودند از آن بر اندیشیدند که اگر آغاز طغیان نمایند شاید بایشان گزندی رسدچنانکه یزید نیز این حال را میدانست و باین سبب مدتی ایشان را در شام بداشت.

و چون چندی برگذشت و آن آشوب بنشست و با ایشان براه ملاطفت درآمد چندانکه یقین بدانست ایشان از آن سوز و شور فرود شده اند و مردمان از آن حال پرملال فراغت یافته اند و از آن پس آغاز فتنه نخواهند کرد و حضرات اهل بیت همی خواستار شدند تا بمدینه رهسپار شوند و مردم شام نیز از طول مدت ایشان در شام افسرده آمدند و از وی بخواستند که ایشان را رخصت مراجعت دهد، ناچار مسؤول ایشان را باجابت مقبول داشت و بمدینه رسول باز فرستاد.

و اگر بدانستی که بعد از مراجعت ایشان مردم مدینه را سینه ها از کینه ها خروش گیرد و دیگدان رفتن در جوش گردد تا زنده بود بهر طور که توانستی ایشان را در شام بداشتی و وقایه ی آشوب مردم مملکت را در این شمردی، لکن چون خدای تعالی مکافات او را خواست بود این امر ببایستی روی دهد و بمیل او یا عدم میل او ایشان از شام بکربلا و از کربلا بمدینه شوند و آن خطبه حضرت زینب و امام زین العابدین در سفر ثانی کوفه قرائت شود و دیگر باره مردمان از خواب غفلت بیرون شوند همه روی بخواهد داد «واذا قضی امرا کن مقضیا» چنانکه از خبر عطیه عوفی که در زیارت اربعین از ملاقات جابر با امام زین العابدین اشارتی نرفته نیز بر این جمله دلالت دارد.

وهم آن روایاتی که از مدت اقامت ایشان درکربلا از سه روز بیشتر تا بچهار ماه و از آنجا بمدینه راه سپردن چنانکه در بحر المصائب از پاره کتب مسطور شده است اگر مقرون بصحت باشد حکم مینماید که ورود اهل بیت در اربعین سال دویم بمدینه بوده است.

و چون ارباب بصیرت و دقت نظر در این تحقیقاتی که در این کتاب بعد از نگارش بسیاری اخبار و روایات و حکایات مختلفه شده با آن چه از این پیش درکتاب احوال حضرت امام زین العابدین علیه السلام در ذیل وقایع یوم الطف نگارش رفته بنگرند، امید میرود که خداوند مجید رفع پاره ای توهمات را بفرماید و درمقام تطبیق اخبار و تفکر صحیح براهی درست دلالت فرماید و پاره ای مسائل مبهمه را روشن بگرداند.

چه بر آنانکه اهل خبرت و بصیرت هستند پوشیده نیست که تاکنون هیچیک از مورخین و محدثین این زحمت بر خود ننهاده و این چند نقل اخبار که در این کتاب افتاد ننموده اند و این بیانات وافیه و تحقیقات کافیه را باین شرح و بسط منظور نداشته اند و له الحمد و المنة و منه الاستعانه و علیه التکلان.