از این اخبار که از ابتدای تجهیز سفر اهل بیت بمدینه طیبه و آنچه در باب سر مبارک مذکور افتاد معلوم توان کرد که مدت حرکت اهل بیت از کربلا تا زمانیکه از شام بیرون آمدند بدلائل نقلیه از چهل روز افزون خواهد بود و اینکه پاره ای نوشته اند در سه مدت ایشان را از کوفه بدمشق بردند از قانون عقل بیرونست، چه اگر خط مستقیمی از کوفه بدمشق بدست میکردند آن بعد مسافت را در سه روز مدت نتوانستند قطع کرد.
از این گذشته منازل اهل بیت از کوفه غالبا با نام ونشان و توقف ایشان در اغلب منازل مسطور است و اگر گویند اهل بیت از روی معجزه و کرامت طی چنین مسافت را در چنین قلیل مدت کردند آنهم با آن وقایع منازل موافق نتواند شد و از این برافزون اگر اولیاء دارای کرامت باشند اشقیاء نیستند اگر اهل بیت طی ارض توانند نمودامرای لشکر و سپاه و بارکشهای آنها نتوانند نمود.
ابن طاوس علیه الرحمة روایت میفرماید که اهل بیت عصمت سلام الله علیهم در هنگام مراجعت از شام چون بخاک عراق رسیدند با دلیل فرمودند ما را بکربلا میباید رفت کاروان را از آنجا عبور بده و چون بحایر شریف درشدند جابر بن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی هاشم و رجال آل رسول خدای صلی الله علیه و آله را بر سر آن مضجع پاک و تربت تابناک بدیدند که بزیارت سیدالشهداء و مشاهد سایر شهداء آمده بودند و چون ایشان و زنان اعراب حوالی حایر در آن مقام کریم فراهم شدند ما تمی بزرگ و سوگی عظیم نمایش گرفت و اهل بیت سلام الله علیهم بعد از طی مراسم سوگواری وزاری بجانب یثرب راه گرفتند.
و در کتاب لهوف و عوالم و منتخب شیخ طریح نیز بهمین تقریب مسطور است
و ورود ایشان با ورود جابر بن عبدالله انصاری و جماعتی از بنی هاشم مطابق شد و از پس روزی چند که داد مصائب بدادند براه مدینه ره سپر شدند.
و اعثم کوفی گوید امام زین العابدین علیه السلام با سرهای شهداء و خواهران و عمات و سایر اقربا متوجه مدینه طیبه گردیده در بیستم شهر صفر سر مبارک حسین علیه السلام و سایر شهداء را بابدان ایشان ملحق گردانیده از آنجا بسر تربت مقدس جد بزرگوار خویش شتافته رحل اقامت انداخت لکن از ملاقات ایشان با جابر علیه الرحمة و اینکه بیستم صفر روز اربعین بود اشارت نمیکند و ابن جوزی در جمله بیان اقوال مختلفه که مذکور شد میگوید اشهر آنست که آنسر مبارک را با سبایا بمدینه بردند و از آن پس بکربلا آورده با جسد منور ملحق و مدفون ساختند.
و در محرق القلوب مینویسد مشهور ما بین شیعه آنست که یزید آن سر مبارک و رؤس مقدسه دیگر شهداء را بامام زین العابدین علیه السلام بداد و آنحضرت بکربلا آورده در روز اربعین ببدنهای ایشان ملحق ساخت.
و شیخ صدوق علیه الرحمة در امالی به بیرون شدن علی بن ا لحسین علیهما السلام با زنان و بازگردانیدن سر مبارک حسین صلوات الله علیه را بکربلا اشارت کند اما از ملاقات با جابر و تعیین زمان سخن نمیکند.
و درمقتل ابی مخنف از ورود اهل بیت بکربلا و ملاقات با جابر انصاری و جماعتی که با او بودند و نزول در آنجا و زیارت امام حسین و اقامت روزی چند بعزاداری و کوچیدن بجانب مدینه طیبه اشارت رفته لکن از رؤس مطهره و روز اربعین چیزی مسطور نداشته است و در نور العین میگوید که چون علی بن الحسین و اقربای آن حضرت را آن سرهنگ از دمشق بیرون آورد و به پاره ای طرق رسیدند گفتند ای دلیل ما ترا بخدای سوگند میدهیم که ما را براه کربلا عبور میده تا تجدید عهدی کرده باشیمف گفت سمعا و طاعة پس ایشانرا همچنان ببرد تا بکربلا درآمدند و این حکایت در روز بیستم شهر صفر بود.
و جابر عبدالله انصاری با گروهی از مردم مدینه بایشان باز خوردند
و باقامت سوگواری و بکاء و زاری پرداختند چندانکه زمین را بلرزه درآوردند آنگاه بآهنگ مدینه رهسپر شدند، لکن از رؤوس و اربعین سخن نمیکند.
ودر فصول المهمه از سفر کردن اهل بیت از دمشق و وصول بمدینه می نگارد لکن از ورود بکربلا داستان نمیکند.
و دمیری در حیات الحیوان سفر اهل بیت را از دمشق تا بوصول بمدینه نگارش میدهد و میگوید در میان وفات رسولخدا تا روزی که حسین علیه السلام شهید شد پنجاه سال مدت بود و شهادت آن حضرت را در روز عاشوراء سال شصتم هجری مینویسد و میگوید ابن عبدالبر در کتاب بهجة المجالس و انس المجالس نوشته است که از حضرت امام جعفر صادق سلام الله علیه پرسیدند مدت تعبیر خواب تا بچند تواند بود فرمود پنجاه سال، زیرا که رسول خدای صلی الله علیه و آله د رخوابدید کلبی ابقع در خون آن حضرت و لوغ گرفت و تاویل فرمود که مردی حسین علیه السلام پسر دخترش را بخواهد کشت و شمر بن ذی الجوشن که سگی ابرص بود قاتل آنحضرت شد و از زمانی که آن حضرت آن خواب را بدید تا گاهیکه امام حسین علیه السلام شهید شد پنجاه سال برگذشت.
ملامحمدباقر رشتی در تذکرة الائمة میفرماید مشهور آنستکه از رفتن اهل بیت بشام و باز شدن از شام و آمدن بکوفه چهل روز و بقولی ششماه بود لکن شاید افزون باشد زیرا که رفتن ایشان بکوفه و شام و ماندن در شام و سایر منازل و برگشتن از این مدت بیشتر میشود.
و در زاد المعاد میفرماید مشهور آنست که سبب تاکید زیارت آن حضرت در این روز یعنی روز اربعین آنست که امام زین العابدین با سایر اهل بیت سلام الله علیهم بعد از مراجعت از شام در اینروز بکربلا رسیدند و رؤوس مطهره را بابدان مقدسه شهداء ملحق کردند و این بسیار بعید است از جهات عدیده که نگارش آن جمله موجب تطویل است و میفرماید بعضی گفته اند که در اینروز اهل بیت وارد مدینه مطهره شده اند این نیز بسیار بعید است.
و بعضی گفته اند شاید حضرت امام زین العابدین علیه السلام باعجاز و طی الارض پوشیده از شام بکربلا رفته و سرها را بابدان شهداء ملحق کرده باشند و این ممکن است لکن روایتی در این باب بنظر نرسیده است بلکه بعضی از روایات با اینخبر منافاتی فی الجمله دارد.
و وجهیکه از احادیث وارد میشود این است که اول کسیکه از اصحاب رسول خدای صلی الله علیه و آله بزیارت آن حضرت تشرف جست جابر بن عبدالله انصاری بود و او در اینروز بکربلا رسید و آنحضرت را با شهداء زیارت کرد و چون جابر از اکابر صحابه بود و اساس این امر عظیم را بر پای داشت تواند بود که سبب مزید فضل زیارت آنحضرت در اینور شده باشد و شاید وجوه دیگر داشته باشد که بر ما مخفی است و چون فرموده اند که در اینروز زیارت کنیم باید کرد و تفحص ا زسبب ضرور نیست.
در بیت الاحزان مسطور است که در حدیث وارد است «إنهم اقاموالماتم المقرحة للاکباد» و هم در حق آنانکه در آن سوگواری همراهی کردند فرمودند «رحم الله شیعتنا لقد شارکونا بطول الحزن فی مصیبة الحسین علیه السلام و هم از رؤس مطهره و ملاقات جابر روایت کند.
و نیز گوید در بعضی اخبار رسیده است که بعد از آنکه چند روز و شب در کربلا بمراسم سوگواری و عزا پرداختند حضرت زینب با برادر زاده اش علی بن الحسین علیه السلام گفت «خلونی حتی اجاور قبر اخی الحسین الی أن اموت» مرا بگذارید تا مادام العمر لکنت متمنیا لذلک» اگر نه پدرم وصیت فرمودی که بمدینه مراجعت نمایم و امر امامت امت نبودی من نیز همین تمنی داشتم و از این حدیث حسن مجاورت در کربلا در تمامت عمر مستفاد میگردد پس قبول شریفه شهداء علیهم السلام را وداع گفته روانه مدینه طیبه شدند.
در کتاب نور الابصار نیز بمعتقد جماعت امامیه و ملحق شدن آن سر مطهر را بعد از چهل روز از شهادت آنحضرت اشارت نموده است.
و شیخ مفید در ارشاد از سفرکردن ایشان از شام تا بمدینه نگارش داده و از دیگر مطالب گذارش نفرموده است.
و در رساله صبان نیز بهمین معنی اشارت نموده است.
علامه مجلی در جلاء العیون از ورود اهل بیت بکربلا و ماتم سرائی مسطور داشته لکن بکیفیت رؤس مقدسه اشارت ننموده است. در اعلام الوری نیز از سفر ایشان از شام تا بمدینه نوشته و بمطلبی دیگر سخن نیاورده. یافعی نیز از بازگشتن اهل بیت بمدینه بازگفته و از خبری دیگر راز نگشوده است صاحب روضة الصفا نیز بر این منوال سخن کرده است، صاحب حبیب السیر بر طریق اعثم کوفی بیان نموده است و در کتاب ریاض الشهاده نیز باین خبر و پاره اخبار دیگر اشارت رفته است.
در کتاب بحر المصائب از سید بن طاوس و بحار الانوار مرویست که چون حضرت اهل البیت بحدود عراق عرب رسیدند و در آنجا راه عراق و یثرب جدا میشد اتفاقا آن روز نعمان بن بشیر در عقب اهل بیت راه مسپرد چون بر سر دو راه رسیدند حضرات زینب خاتون از ساربان سؤال کرد که راه راست بکجا و راه چپ بکجا میرود بنمود که راه عراق بکوفه و سراق بکربلا است.
چون نام کربلا مذکور شد ابواب اندوه مفتوح گشت و فرمودند چندی درنگ جوئید تا نعمان فرا رسد و روی مبارک بجانب ام کلثوم کرده فرمود این مرد در حسن سلوک و خدمتگزاری فرو گذار نکرده اگر چند ما را چیزی نیست لکن به تقاضای وقت باید چیزی باو عطا کنیم و ضمنا خواهش نمائیم که ما را از راه کربلا عبور دهد و از نگرانی برهاند.
ام کلثوم عرض کرد نزد من حلیه ی از زر بجایست پس جناب زینب خاتون آن حلیه را گرفته با دست بند مبارکش که باقی مانده بود و نیز از دیگر زنان هر حلی و زیور که بجای داشتند ماخوذ داشته چون نعمان و ملازمانش برسیدند و ایشان را ایستاده بدیدند از سبب بپرسیدند، گفتند دختر پیغمبر ترا میخواند، شتابان بیامد و سلام براند، آنحضرت پاسخ بداد و آن اشیاء را بدو فرستاده و عذر بخواست
و فرمود نعمان میداند که آنچه ما را بود به یغما بردند این را بپذیر و خواهش ما را بجای آور و عوض این خدمت تو در حقیقت در روز قیامت با رسول مختار و حیدر کرار است.
نعمان از استماع این کلمات ناله برآورد و آن جمله را باز پس فرستاده پیام کرد که جان و مال وعیال نعمان فدای خاک راه اولاد رسول و فرزندان بتول باد اگر چند در صورت ظاهر از جانب یزید کافر مامورم لکن در باطن این خدمت را برای خوشنودی رسول خدای بجای میآورم و چگونه شکر نعمت این چنین موهبت را توانم نمود که هر صبح و شام بزیارت حضور امام انام و خدمتگزاری اهل بیت عصمت مرزوق هستم کمتر ملازمی از ملازمان این دودمانم، هر دو چشمم کور باد اگر بمال دنیا نظر داشته باشم اهل بیت عصمت او را دعای خیر گفتند و اظهار خوشنودی فرمودند.
عرض کرد از این اظهار لطف و عنایت مقصود چیست و توقف در این مکان بی حکمت نیست؟ فرمودند همی خواهند ایشان را بکربلا عبور دهی تا حق زیارت و سوگواری و تعزیت بجای آورند وروزی چند در آن زمین محنت قرین بگذرانند نعمان از این سخن نالان گردیده فرمان کرد تا بدانسوی روی نهادند و چون نزدیک شدند جمعی را بزیارت وسوگواری بدیدند و او جابر بن عبدالله انصاری بود.
و از آن سوی جابر چون آن کاروان را بدید غلام خویش را به تفحص بفرستاد غلام برفت و خبر بیاورد و آزاد گشت جابر بنده وار باستقبال بشتافت و ایشان را پیاده دریافت عرض کرد زمین گرم و راه دور است و خواستار شد تا سوار شوند و چون بمقصد رسیدند از مرکبها فرو ریختند و دور قبول را گرفته خاک غم بر سر ریختند و با دیگر زائران و شیعیان بناله و نوحه و سوگواری و زاری درآمدند و بارها را فرو گرفتند و بماتم سرائی روز نهادند و آشوب محشر برآوردند.
معلوم باد که این داستان احسان ورزیدن اهل بیت با نعمان چنانکه در دیگر کتب
معتبره مسطور است گاهی بوده است که وارد مدینه شده اند چنانکه بآن اشارت رود تواند بود در کربلا نیز وقوع یافته باشد والعلم عندالله تعالی.