از پاره ای اخبار چنان مستفاد میشود که روز بعد از عاشوراء پسر کشتگان خود را دفن کرده بعد از عصر آنروز و بروایتی روز دیگر بجانب کوفه ره سپر شدند و شامگاه در خارج شهر کوفه فرود شدند.
در کتاب بحر المصائب از جلد سیم ابواب الجنان و سید بن طاووس روایت کند که در بیرون شهر کوفه محله ی بود و در آن محله زنی مستوره در خانه خویش بر سجاده نشسته در حضرت پروردگار بی نیاز راز و نیاز مینمود و از قضیه هایله کربلا و شهادت حضرت سید الشهداء سلام الله علیه آگاهی نداشت.
ناگاه غوغائی عظیمو آشوبی بزرگ برخاست آن عفیفه در چادر عصمت بیرون تاخت و بر فراز بام سرای نگران گشت سپاهی فوج از پس فوج و سرهائی چون تابنده ماه و فروزنده خورشید بر فراز نیزه ها بدید و گروهی را اسیروار سوار نگریست که بی چادر و معجر از خجالت نظاره سر بزیر افکنده اند و در مقدم آنان زنی بلند بالا بدید که دختری چهارساله در آغوش آورده با حالتی پریشان بر آن طفل نگران و گریان بود در آنحال آن طفل از آنزن آب همیخواست و چهره ی شریفش از بی آبی و بی تابی چون آبی(1) زرد مینمود و ناگاه از کثرت عطش در کنار آن اسیر بیهوش بیفتاد.
آن زن از مشاهده اینحال در ملال گردیده بخدای بنالید آنزن عفیفه سخت بیتاب و آرام شد و گفت شما از کدام جماعت اسیرانید؟ فرمود ما اسیران از آل محمدیم واولاد آنحضرتیم.
آنزن چون این سخن بشنید بر چهره طپانچه زد و گفت ای زن خمیده قامت
بفرمای چه نام داری همانا با دختر شاه ولایت بسیار شباهت داری و همانند زینب خاتون باشی مگر از خویشاوندان اوئی؟ بازگوی سردار این سرها کیست و نامش چیست؟ و از اتفاق روزگار آنزن بلند قامت حضرت صدیقه صغری زینب خاتون سلام الله علیها بود و سر مبارک را بلند کرده بآنزن نگریست و فرمود ای زن از حال ما چه میپرسی همانا نام من زینب است و سرور و سردار شهداء حسین حجازی برادر من است.
آنزن چون این سخن بشنید از نهایت حسرت و ضجرت سیلی بر روی و طپانچه بر سر بزد و گفت نام پدر و مادرت چیست؟ تو کدام زینبی آن مظلومه فرمود پدرم علی و مادرم فاطمه است چون آنزن ایشانرا بشناخت هر چه سریعتر از بام بزیر آمده آنچه داشت از چادر و مقنعه با دیده گریان و دل سوزان بحضرت اسیران آورد و در حضرت زینب سلام الله علیها تسلیم نمود.
ونیز حکایت کند که ام حبیبه نام زنی از جمله کنیزان حضرت امام حسن علیه السلام بود و او را بعبدالله بن رافع و بقولی بحارث بن وکیده تزویج فرموده بود و چون امیر المؤمنین در کوفه شهید شد و امام حسن علیه السلام بآهنگ مدینه راه گرفت ام حبیبه بسی عجز و لابه نمود که در خدمت آنحضرت و اهل بیت نبوت ملازمت جوید مقبول نگشت و چون خبر شهادت امام حسن سلام الله علیه را بشنید آن چند بگریست که دیده هایش کم بنیش گشت و یکسره در اندوه و غم روز میگذاشت و بسوگواری میپرداخت تا گاهیکه صدای غوغائی عظیم بشنید و بر بالای بام بر شد از اتفاق در اینوقت محمل جناب زینب خاتون سلام الله علیها بآنجای میگذشت.
ام حبیبه از آنحال بشگفتی اندر شد و بحضرت زینب عرضکرد شما از کدام اسیرانید؟ فرمود نحن اساری آل محمد و ام حبیبه از پس سؤال و جواب بسیار ایشانرا بشناخت و گریه کنان ونالان البسه و دیگر اشیاء خود را در حضرت ایشان تقدیم کرد لکن آن مردم ستمکار از آنجامها ببردند و از رسولخدای صلی الله علیه و آله آزرم نکردند.
فاضل دربندی اعلی الله مقامه میفرماید بغیرت و شیمت و جلالت ام کلثوم سلام
الله علیها بچشم تامل بنگرید که این مخدره طاهره با آنحالت پریشانی و اندوه چگونه در حفظ مراتب عفت و عزت اهل بیت مراقبت داشت که با اهل کوفه آن طور خطاب عتاب آمیز «غضوا ابصارکم عنا» الی آخره میراند و هم چون نگریست که جهال و سفهاء کوفه از خرما و جوز یا پاره ای نان و امثال آن باطفال میدادند اهل کوفه را از این کردار منع میفرمود و حکم خدایرا با ایشان آشکار میساخت و آن اشیاء را از دست و دهان اطفال میربود وبزمین میافکند.
و اگر کسی گوید چونست که آن حضرت پاره اثوبه والبسه را که مردم کوفه تقدیم نمودند پوشش اهل حرم میساختند اما در اعطای آن ماکولات توبیخ میفرمودند؟ در پاسخ گوئیم این مطلب مخفی و پوشیده نیست چه باز مینماند که افعال آنزن در تقدیم البسه از روی اخلاص و ارادت و ایمان و عرفان بحقوق اهل بیت بوده است لابد هرچه عطا کند بر نهج شرعی و طریق موافق با کتاب و سنت است که یا از روی احتساب از خمس است یا تبرع وهدیه از اینروی اهل بیت را در قبول آن کلفت و کراهتی نبوده است.
اما از اعطای تمرو جوز چنان مکشوف میافتد که بر طریق صدقه و رقت نوعیه بشریه یا از راه استهزاء و استخفاف و تحقیر و توبیخ بوده است و چون جناب ام کلثوم سلام الله علیها این حال را معلوم فرمود بر آنحضرت واجب گردید که از اینکار مانع شود و این از راه امر بمعروف و نهی از منکر است.
و ما اخذ فرمودن از افواه اطفال آن نیز نظر بشیمت علویه هاشمیه و غیرت حسینیه کند چه اطفال اگر چند در دایره ی تکلیف نباشند لکن غیرت آنحضرت از ورود پاره ماکولات که حکم او ساخ (2) داشته اند در بطون طاهره ابا و امتناع میورزیده است.
و نیز معلوم میشود که اهل بیت در اینوقت نه آنچند از ماکولات تهیدست بوده اند که هر چه بایشان برسد لزوما قبولش واجب شود و نیز تواند بود که پاره شیعیان خالص ایشان پوشیده از آنمردم اشیائیکه مایه حفظ تعیش باشد میفرستاده اند
و از این برافزون جلالت و عظمت ایشان از آن برتر است که از موائد غیبیه نیز فیض یاب نباشند خادمه ایشان فضه خاتون را آنمقام بود که مائده بهشتی بدعایش نازل شدی.
وهم موافق پاره روایات تا گاهیکه بدعای فضه قدح لحم و دو گرده نان از غیب برای اهل بیت نرسید لب به طعام نگشوده بودند چه حالت ایشان از کثرت حزن و اندوه و احتراق قلب از توجه باین مراتب مشغول بود وانگهی در جماعتی که چون امام زین العابدین علیه السلام حجتی باشد که روزی تمامت آفریدگان بتوسط توجه اوست چگونه در آنجا که باید اهل بیت او را بطعام و روزی و مضغه حیات بهره یاب نفرماید.
معلوم باد که در کتب اهل خبر باختلاف ترتیب نگارش داده اند: پاره ای آن خطب مسطوره را با پاره حالات و مکالمات دیگر را قبل از دخول بکوفه نوشته اند و بعضی بعد از ورود و دخول کوفه، اما چنان مینماید که بعضی در بیرون کوفه و بعضی هنگام دخول بشهر بوده است و این مطلب بر ناقدان اخبار و صاحبان ذوق سلیم و آنانکه تتبع و بصیرت کامل دارند مکشوف تواند شد والله اعلم.
1) یعنی به.
2) جمع و سخ یعنی چرک.