اکنون گوئیم چون د راین اخبار بتأمل بنگرند و مراتب و مقامات دختر امیر المؤمنین و یادگار سید المرسلین صلوات الله علیهم اجمعین را نظر کنند معلوم شود که دارای چگونه رتبت و مقامی است که با مقام ولایت برابر است همانا این مظلومه مدتی در همین کوفه در مقام سلطنت و خاندان خلافت و امارت روز میگذاشت بناگاه گردش روزگار و مشایای (1) حضرت آفریدگار چنان اقتضا کرد که انواع مصائب عظمی و نوائب عمیا(2) و دواهی دهیا بر این مخدره کبری فرود آید:
از جوار جد بزرگوار بیرون شود و بدشت نینوا با آنگونه اعداء دچار گردد و برادرش امام حسین حجت خدایرا با اولاد و اقارب آنگونه کشته و برنج عطش و گرسنگی و آشفتگی مبتلا و بناله اطفال بی پدر و زنان بی شوهر و پردگیان خونین جگر در چنان بیابان هایل و آنشب یازدهم بدون یار و معین و منزل و مأوی همه برهنه و عریان و علیل و بینوا و آنکشتگان دشت نینوا و آن شقاوت اشقیا و طعن و ضرب تازیانه و نیزه ها بگذارند.
و چون روز بر آید از یکسوی اجساد کشتگان را بآنحال نگران و روزگار بازماندگانرا بآندرجه کلال و ملال بینا و با آنکوه کوه غم و اندوه با آنخیام آتش گرفته و اموال منهوبه و فقدان لوازم معیشت و آسایش با آن شدت الم و فرسایش
بر آن اشتران بی حجاز (3) سوار و حجت خدایرا با غل جامعه و آن بدن علیل روان وبر بدن بیسر حجت خدای عبور نمایند.
و انقلاب روزگار بآنمقام ارتسام گیرد که امام زین العابدین علیه السلام را حالت بگردد و در احوال او که قلب عالم امکانست انقلاب افتد به آندرجه که حالت جان سپردن مشهود گردد و این مخدره عظمی در اینحال و چنین مقام به تسلی امام زمان زبان برگشاید و چنان حدیثی طویل را که امامش از نخب مخزونه میشمارد بگذارد.
با اینکه در آنحال نیز در چه حال باشد: یکجا بر کشتگان در نظاره باشد یکجا با معاندان در گذاره یکجا در اسیران و احوال ایشان در شراره و نیز در تمامت این اوقات هرگز سخنی جز از در جلالت و عظمت و استغنا نفرماید، و هیچ از مقام سلطنت و علو منزلت فرود نیاید و در حال ملاقات اهل کوفه با آنحالت اسیری و رنجوری و صدمت و زحمت بهیچوجه در ارکان قدرت و بضاعت و حشمت و هیبت و استطاعش ثلمه نیفتد و در میان آن ازدحام و آن مردم فتنه جوی کینه پوی و سپاه ابن زیاد بآنگونه خطبه مبارکه که زبان برگشاید با اینکه سرهای برادران و برادر زادگان و اعوانش بر فراز نیزه ها و بازماندگانش بآنحالت سخت بر فراز شترها و اطرافش آراسته بگروه اشقیا و سپاه اعداء باشد.
و گذاره اش بمجلس ابن زیار و نظاره اش بر گروهان گروه مردمان خبیث و پلید و زبان مبارکش بآنفصاحت و بلاغت و استقامت نمایش جوید.
و چنان خطبه ای را که فصحای بلاغت آثار و بلغای فصاحت شعار از اتیان شطری بلکه سطری عاجزند بآن تسلط و قدرت بیان فرماید و در ضمن آن مراتب شهداء و مقامات سیدالشهداء را باز نماید و مرتکبین آن اعمال ناخجسته منوال را بآنگونه توبیخ و ملامت نکوهش فرماید و مال حال ایشانرا باز نماید و شأن ایشانرا در روی ایشان توضیح فرماید و ثواب شهداء و عذاب قتله را مکشوف گرداند و آن
خطبه مبارکه را بآیات و امثال مناسبه مندرج گرداند و درهیچ چیز فرو گذاشت نفرماید.
نه بر آن ازدحام بنگرد، نه از کینه اعداء بیندیشد نه، بر وضع لباس و هیئت خود نگران شود، نه بر اسیری خود و دیگران اندیشه فرماید، نه بر ازدیاد خشم و عناد آن مردم عنود و ابن زیاد بیمناک باشد و با آنکس که در کمال اقتدار بر مسند عظمت و حشمت نشسته یا بر باره ی جلالت و ابهت سوار باشد و با گروهی از اعوان و انصار مشتی مردم ضعیف ذلیل خائن زبون بی ناصر و یار را مخاطب کرده باشد مساوی باشد.
هیچ ندانم چگونه و چه نویسم که جز در عرصه تحیز سایر نیستم و هر چه بیشتر نویسم بیشتر سر گشته و مبهوت میشوم چه افعال و اقوال کرامت منوال این خاتون روزگار و ولی کردگار و ناموس کبریا و مستوره ی کبری آن چند جلیل و عظیم و مهیب و عجیب و غریب و افزون از اندازه ی وهم وادارکست که از حد بشر خارج است و چنانش بعالم ملکوت و لاهوت و عقل و نور بلکه عالم امر اتصالست و بآن میزانش بدون تکلیف بکیف بجواهر مجرده پیوستگی است که پس از وجود مقدس و روح مکرم عقل اول و انوار طیبه ائمه هدی سلام الله علیهم اجمعین هیچ کس را این مقام و رتبت و مقام قدس و نورانیت نیست.
اگر جز این بودی چگونه حجة الله علی خلقه امام زین العابدین سلام الله علیهم او را عالمه غیر معلمه و فهمه غیر مفهمه خواندی و برچنین رتبتی که حضرت احدیت بعمه اش عنایت فرموده سپاس گذاشتی، چه از این کلام مکشوف میافتد که علم این مخدره از مواهب الهیة و چون جدش خاتم انبیاء سلام الله علیهم دارای علم لدنی است که از شئونات ولایت مطلقه است و بدون هیچ واسطه از خداوند بدو افاضت شده است و او را بمعلم و آموزگار حاجت نیست بر ما کان و مایکون عالمست و در جمله اشیاء حکمران و متصرف چنانکه از این پس نیز بپاره ای این مقامات اشارت رود.
معلوم باد در احتجاج طبرسی مسطور است که بعد از آنکه حضرت امام
زین العابدین علیه السلام عمه اش جناب زینب خاتون سلام الله علیها را امر بسکوت فرمود و آن کلمات براند و حضرت صدیقه صغری خاموش گردید میگوید پس از آن امام علیه السلام فرود آمد و خیمه خویش را برافراشت و زنان خویش را از مرکبها فرود آورده بخیمه برفت، و از این خبر میرسد که این خطبه در سفر دوم کوفه یعنی بعد از مراجعت از شام و رفتن بطرف کوفه و از آنجا بمدینه طیبه بوده است.
چه از این کلمات بجمله باز نموده آید که امام علیه السلام چون مردم سفری که آهنگ مقصدی بعید کرده باشند حرکت میفرموده و تهیه و تدارک و لوازم منازل عرض راه را از خیمه وسرا پرده و مراکب و محامل مهیا داشته و نیز باختیار خود ورود میفرموده و بعزت و سکون طی مراحل و حث رواحل (4) میشده است.
چنانکه خبر احتجاج را که طبرسی از آنحضرت نقل میکند و میگوید پس از آن از فسطاط خویش بیرون شد و مردم کوفه را بتوبیخ و نکوهش گرفت نیز دلیل بر این مطلب است چه در سفر اول ایشان از کربلا بکوفه معلومست بچه حال ورود کرده اند همه اسیر و دستگیر و غارت شده و بر شترهای بی جهاز بر نشسته و اغلب نسوان بدون پرده بوده اند و اگر در محملها جایداشته اند پوشش نداشته وانگهی باختیار خود نبوده اند با کمال سختی و شدت روان بوده اند و امام زین العابدین را در آنحال که غل جامعه بر گردن نهاده و هر دو پای مبارک را از زیر شکم شتر علاقه کرده وارد نمودند، کدام خیمه و سراپرده و چه مجال درنگ بود که آنحضرت باختیار خویش فرود شود وخیمه برافرازد و زنانرا بخیمه برد و از خیمه بیرون شود و مردم کوفه حاضر شوند و گوش بکلمات آنحضرت دهند و آن جواب معروض دارند.
پس تامل در این خبر لازمست ممکن است پاره ای کلمات حضرت صدیقه صغری یا ام کلثوم در این سفر اول بوده باشد و بعضی در سفر دوم چنانکه بآن اشارت رود
والله تعالی اعلم
بالجمله برشته ی خبر باز شویم.
موافق خبر مسلم جصاص چون اهل بیت را بکوفه درآوردند میگوید مردم کوفه را نگران شدم که بر اطفال اهل بیت رقت کردند واز بام و در نان و خرما برایشان بذل نموده و کودکان مأخوذ داشته بدهان میبردند ام کلثوم سلام الله علیها آن نان پاره ها و جوز و خرما را از دست و دهان کودکان میربود و میافکند پس بر اهل کوفه بانگ برزد «یا اهل الکوفة ان الصدقة علینا حرام» ایمردم کوفه از بذل و بخشش این اشیاء دست بازدارید چه صدقه بر ما اهل بیت روا نیست اگر چه صدقه واجبه است که بر اهل بیت حرامست لکن ام کلثوم صدقاترا مکروه میداشت.
بالجمله زنان کوفیان بر ایشان زار زار میگریستند اینوقت جناب ام کلثوم سلام الله علیها سر از محمل بیرون کرد و با آن جماعت فرمود:
یا أهل الکوفة تقتلنا رجالکم و تبکینا نساؤکم فالحاکم بیننا و بینکم الله یوم فصل القضاء.
ای مردم کوفه مردان شما ما را میکشند و زنان شما بر ما میگریند همانا حاکم در میان ما و شما در روز قیامت خداوند است و هنوز این سخن در دهان داشت که سر مبارک حضرت سید الشهداء سلام الله علیه را که چون بدر منیر (5) نور افشان و چون آفتاب تابنده درخشان و از همه کس برسولخدا صلی الله علیه و آله شبیه تر و موی لحیه مبارکش باکتم (6) مخضوب و شعشعه طلعت همایونش چونماه گردون لمعان برآورده و لحیه مبارکش را باد از یمین و شمال جنبش همیداد باز نمودند.
زینب سلام الله علیها چون این بدید سر مبارک را بر چوب مقدم محمل بزد چنانکه خون از زیر مقنعه اش فرو دوید و این شعر بفرمود:
یا هلالا لما استتم کمالا
غاله خسفه فأبدا غروبا
ماتوهمت یا شقیق فؤادی
کان هذا مقدرا مکتوبا
یا أخی فاطم الصغیرة کلمها
فقد کاد قلبها أن یذوبا
یا أخی قلبک الشفیق علینا
ما له قد قسی و صار صلیبا
یا أخی لو تری علیا لدی الأسر
مع الیتیم لایطیق و جوبا
کلما أوجعوه بالضرب نادا
ک بذل یفیض دمعا سکوبا
یا أخی ضمه إلیک و قربه
و مکن فؤاده المرعوبا
ما أذل الیتیم حین ینا
دی بأبیه و لایراه مجیبا(7)
معلوم باد که از این خبر و جریان دم چنان میرسد که آن مخدره چنان سر مبارک را بر چوبه محمل زده است که شکسته است و اگر جز این بودی خون جاری نشدی تا بنگرند و بازگویند، و این خبر اگر چه در ظاهر قانون شریعت مشروع نتواند بود و ظهور این امر از چنان مخدره عالمه کامله بعید مینماید اما ممکن است که برای اظهار عظمت آن داهیه یا اضطراب و انقلاب جنبه بشری یا شریک بودن در عموم مصائب آن حضرت یا تاثیر آنداهیه بزرگ در تمامت اشیاء حتی جمادات و حیوانات و جمله مخلوق آسمانها و زمینها و عوالم ملکوت در این حضرت نیز بروز نموده باشد چنانکه اغلب اخبار بر این آثار متضمن است و نیز ممکن است که مطابق پاره ای اخبار که از این پس نیز مذکور میشود این خبر بصورت
دیگر باشد والله اعلم.
أما موافق روایت أبی اسحاق اسفر اینی سر مبارک امام علیه السلام را پیش از ورود أهل بیت بکوفه وارد کرده اند، چنانکه اخبار دیگر نیز که در تقسیم سرها و فرستادن بکوفه است مشعر بر همین است ممکن است این مکالمات در زمان ورود بشام باشد.
همانا أبواسحق میگوید از سر مبارک امام حسین علیه السلام نوری چون عمودی مستقیم از زمین بآسمان صاعد بود و حاملان آن سر مبارک شب تار را بروشنائی آن نور ایزدی میسپردند و أهل کوفه با لباسهای فاخر مترصد دیدار آن سر مبارک بودند و بعد از آن بمت قلیل شترها نمودار شدند و حریم حسین و شهداء سلام الله علیهم پدیدار گشتند و حضرت سجاد علیه السلام آن اشعار بخواند، أهل کوفه اطفال اهل بیت را که در محافل جای داشتند نان همیدادند.
ام کلثوم سلام الله علیها صیحه بر کشید یا أهل الکوفة «حجر فی رأس من یصدق علینا» ایمردم کوفه سنگ بر سر آنان باد که ما را صدقه دهند آنگاه آنچه باطفال داده بودند مأخوذ داشت و برایشان بیفکند.
در این حال ضجه مردمان بگریه بلند شد و ناله همی برآوردند و برایشان در نظاره بودند پس ام کلثوم سلام الله علیها بایشان در نگریست و فرمود «غضوا أبصارکم عنا بپوشید چشمهای خود را از ما، چون زنهای کوفیان این صداها را بشنیدند برایشان بگریستند حضرت ام کلثوم فرمود:
تقتلنا رجالکم و تبکی علینا عیونکم الله یحکم بیننا و بینکم فوالله ما احتبست عنا نصرة الله فی الدنیا إلا لإکتساب نعیم الآخرة بإرتفاع مقامنا فی الآخرة و أنتم سوف تردون إلی جهنم ویلکم أتدرون أی دم سفکتم و أی لحم قطعتم.
و بعد ا زآن که اینکلماترا مرقوم میدارد میگوید بشر اسدی گفت بزینب دختر علی علیه السلام نظر کردم که گفتی خود أمیر المؤمنین تکلم میفرماید و از آن خطبه مسطوره مختصری مرقوم مینماید و میگوید آن حضرت آن کلمات را بفرمود و خاموش شد، آنگاه از خطبه و اشعار حضرت ام کلثوم که سبقت نگارش یافت بطور اختصار نگارش میدهد.
و بروایت صاحب ریاض الأحزان و بعضی دیگر چون ناله أهل کوفه بناله و نحیب برخاست ام کلثوم سلام الله علیها فرمود «تقتلنا رجالکم و تبکینا نساؤکن لقد تعدیتم علینا عدوانا عظیما لقد جئتم شیئاإدا تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا«.
وهم در مقتل منسوب بأبی مخنف و کتاب ریاض الشهاده مرقوم است که ابو جدیله اسدی روایت کند که در سال شهادت امام حسین سلام الله علیه در کوفه بودم ناگاه زنهای کوفه را با گریبانهای چاک و موی پریشان و لطمه بر چهره زنان نگران شدم در این حال شیخص کهن سال روی با من آورد پرسیدم سبب این گریستن و نالیدن چیست؟ گفت بعلت دیدار سر مبارک حسین علیه السلام است.
در خلال اینحال لشکریان پدیدار و اسیران نمودار شدند جاریه ی نیکوروی و تنومند بر شتری بیرون از وطاء بدیدم پرسیدم کیست؟ گفتند ام کلثوم خواهر حسین علیهما السلام پس بحضرتش نزدیک شدم و عرضکردم از آنچه بر شما بگذشت مرا حدیث فرمای فرمود ای شیخ کیستی؟ گفتم از مردم بصره ام.
فرمود»یا شیخ اعلم أنی کنت فی الخیمة إذ سمعت صهیل الفرس فخرجت فرأیت الفرس عاریا و السرج خالیا من راکبه فصرخت و صرخت النسآء معی و سمعت هاتفا أسمع صوته و لا اری شخصه و هو یقول«.
ای شیخ بدانکه من در خیمه جای داشتم که ناگاه صدای صهیل مرکب برادرم حسین برخاست از خیمه بیرون دویدم و آن اسب را بیسوار و زینش را تهی از راکب بدیدم و ناله و نفیر برآوردم دیگر زنان نیز با من بنالیدند و فریاد برکشیدند
در اینوقت صدای هاتفی را بشنیدم و رویش را ندیدم که همی این اشعار را قرائت می نمود:-
والله ما جئتکم حتی بصرت به
بالطف منعفر الخدین منحورا
و حوله فنیة تدمی نخورهم
مثل المصابیح یغشون الدجی نورا
و قد رکضت رکابی کی اصادفه
من قبل یلثم وسط الجنیة الحورا
دنا إلی أجل و الله مقتدر
و کان أمر قضاه الله مقدورا
کان الحسین سراجا یستضاء به
والله یعلم أنی لم أقل زورا(8)
باوی گفتم ترا بحق آنکس که او را پرستش میکنی سوگند میدهم باز گوی کیستی؟ «فقال أنا ملک من ملوک الجن جئت أنا و قومی أنصر الحسین علیه السلام فوجدناه قد قتل» گفت من یکی از ملوک جنم که با قوم خود بنصرت حسین علیه السلام بیامدیم و زمانی رسیدیم که شهید شده بود آنگاه سه دفعه گفت وااسفا علیک یا أباعبدالله دریغ و افسوس بر تو باد ای أبوعبدالله. و صاحب بحر المصائب این خبر را نسبت بحضرت زینب میدهد و از مناقب قدیم از شیخی از بنی تمیم که در رابیه مسکن داشت مذکور میدارد که وی از هاتفی شنیده بود.
و نیز در ریاض الاحزان مسطور است که چون عمر بن سعد بیک فرسنگی کوفه رسید سر امام حسین علیه السلام را نزد او بیاوردند و فرمان امیر را بگذاشتند عمر سعد فرمان کرد تا آن سر مبارک را که چون بدر تام در لمعان بود بر نیزه بلند برزدند چون لشکریان آن فروز و فروغ ایزدی نگران شدند یکباره آواز بتکبیر برکشیدند.
و از این خبر میرسد که بعد از آنکه خبر وصول أهل بیت را ابن زیاد بشنید آن سر مبارکرا که ازنخست برای او فرستاده بودند دیگر باره نزد ابن سعد بفرستاد و فرمان داد تا بر سر نیزه برافرازند و با أهل بیت وارد کوفه سازند، بالجمله میگوید جناب ام کلثوم سلام الله علیها دختر فاطمه زهرا بتول عذرا آنسر مبارک را بدید و فریادی
سخت برکشید و دست بگریبان برده بر درید و بناله و زاری صدا برآورد و دیگر زنها و دخترها از گریه او بزاری درآمدند چه از روز عاشوراء تا آنوقت آنسر مطهر را ندیده بودند پس صیحه برآوردند و گفتند:
وامحمداه واعلیاه لیت السماء أطبقت علی الارض و الارض ساخت باهلها فی الطول و العرض، لیتنا کنا قبل هذا الیوم عمیاوات او کنا فی عداد الاموات(9)
پس زینب سلام الله علیها ناله برآورد و بحسرت بگریست و با قلبی مشجون (10)آن سر همایونرا ندا کرد بنحو این مضمون:
أخی یا هلالا بعد طلوعه
فمن فقده اضحی نهاری کلیلتی(11)
الی آخرها و هم در آنکتاب از مناقب ابن شهر آشوب علیه الرحمة مرقومست که جناب ام کلثوم با حاجب فرمود «ویلک هذه الف درهم خذها الیک و اجعل راس الحسین امامنا و اجعلنا علی الجمال وراء الناس لیشغل الناس الی رأس الحسین علیه السلام عنا«وای بر تور این هزار درهم را بگیر و سر مبارک امام حسین علیه السلام را از پیش روی ما روان بدار و شتران ما را از عقب مردمان بگذار تا مردمان بدیدار آنسر مبارک از نظاره ی بما باز ایستند، حاجب آندرا هم بگرفت و بفرموده ام کلثوم علیه السلام کار کرد و چون روز دیگر آندرا هم را بیرون آورد از مشیت الهی بجمله سنگهای سیاه شده بریکروی آن «ولاتحسبن الله غافلا عما یعمل الظالمون» و بر روی دیگر «وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون» مکتوب بود.
و نیزدر آنکتاب و مقتل ابی مخنف در ذیل حکایت سهل شهر زوری مسطور است که در کوفه بودم ناگاه لشگر ابن زیاد بکوفه در آمدند و صیحه بلند بشنیدم
و ناگاه سر مبارک امام حسین علیه السلام را بر فراز نیزه بدیدم که نور از آن ساطع شدی از آنحال گریه در گلویم گره گشت و بعد از آن اسیران نمایان شدند و علی بن الحسین علیهما السلام از پیش روی و بعد از آن ام کلثوم نمودار شد که برقعی از خز ادکن بر وی بود و همی ندا بر کشید:
»یا اهل الکوفه نحن سبایا الحسین علیه السلام فغضوا أبصارکم عنا و عن النظر الینا معاشر الناس اما تستحیون من الله و رسوله و من علی المرتضی و فاطمة الزهراء«.
ایمردم کوفه همانا ما اسیران حسین یعنی أهل بیت حسین سلام الله علیه باشیم از دیدار ما دیدار برگیرید هان ایجماعت مردمان آیا از خدا و رسول خدای و علی مرتضی و فاطمه زهراء حیا نمیکنید؟ مردمان از دیدار ایشان نظر بربستند.
و هم در آنکتاب در ذیل خبر دیگر سهل شهر زوری مسطور است که بعد از شاه زنان دختر کسری زوجه امام حسین علیه السلام ماد رامام زین العابدین زنی گریان نمایان شد که همی صیحه بر آوردی «اما تغضون أبصارکم عن حرم رسول الله» مردمان صدا بگریه و عویل برکشیدند، گفتم کیست این زن؟ گفتند زینب است لطمه بر صورت زدم و بگریستم آنگاه ام کلثوم علیها السلام سر برکشید.
»وقالت صه یا اهل الکوفة تقتلنا رجالکم و تبکینا نساؤکم مالنا و مالکم بیننا و بینکم الله اذا جلس لفصل القضاء یا اهل الخذل و الصلف لقد تعدیتم عدوانا مبینا لقد جئتم شیئا ادا تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا اما علمتم ای کبد لرسول الله فریتم ام ای رحم له قطعتم ام أی بناء له هدمتم«.
و بروایت فاضل دربندی در اسرار الشهاده چون مردم کوفه أهل بیت را بآن حال نگران شدند و گریان و نالان گریدند ام کلثوم سلام الله علیها فرمود «تقتلنا رجالکم و تبکینا نساءکم لقد تعدیتم علینا عدوانا عظیما لقد جئتم شیئا ادا تکاد السموات یتفطرن منه و تنشقق الارض و تخر الجبال هدا» و در آنحال که آنحضرت در این سخن مشغول بود صیحه بلند شد و سر مبارک امام حسین با هیجده سر دیگر از اهل بیتش نمودار شد، چون ام کلثوم بسر برادر نگران شد بگریست و گریبان
چاک نمود و بخواندن این اشعار شروع فرمود:
ماذا تقولون اذ قال النبی لکم
ما ذا فعلتم و انتم آخر الامم
الی آخرها، چنانکه در مقام خود مذکور آید و نیز این اشعار را در پایان خطبه مبارکه مذکوره ی زینب خاتون سلام الله علیها در بعضی کتب معتبره مسطور داشته اند چنانکه در آنجا نیز اشارت رفت.
و بروایت صاحب بحر المصائب از کتاب روضة الشهداء چون مردم کوفه در اطراف محامل اهل بیت طواف داده و همی بگریستند جناب زینب کبری سلام الله علیها سر مبارکش را از کجاوه بیرون کرده فرمود ای اهل ظلم و جور ای اهل مکر و حیله ای اهل کوفه همانا عهد خویش را بشکستید و آنچه وعده داده خلف کردید، چه بحضرت برادرم نامهای پی در پی نوشتید و او را باینولایت آوردید و چون بیاوردید از نصرت و یاری برادرم بازگشته و در پیمان خود سست گردیده با دشمنان او معین شدید و اهل کذب و زنا را یاری نمودید.
»والله سلکتم مسلک الخلاف و سعیتم فی الظلم و الاعتساف و تعدیتم فی اهلاک آل الرسول و سلطتم علیهم اولاد النفول«.
سوگند با خدای راه خلافرا به پیمودید و در ظلم و جور از سعی و کوشش فرو نگذاشتید و اولاد رسولخدای را مقهور اولاد زنا ساختید و اکنون از در ریا و سمعه بر ما میگریید آیا از خدا و رسولخدا حیا نمیکنید که حزن و اندوه همیشگی را میراث ما اهل بیت گردانیدید.
معلوم باد که از این چند خبر مفهوم چنان میآید که اهل بیت اطهار سلام الله علیهم را نه بآندرجه خسارت کرده بودند که هیچ از بهر ایشان بجای نمانده باشد و گرنه هزار درهم از کجا بحاجب ابن زیاد بخشیدند، و برقع خزاد کن از کجا بر خود کشیدند و اگر گوئیم زنان کوفه بر ایشان ترحم کردند و البسه خویش را بایشان دادند دراهم از کجا بود؟
وانگهی با غیرت ایشان چگونه میساخت که از دهان اطفال خرما و جوز
بیرون کشند و خود ثیاب ایشانرا قبول فرمایند؟ مگر اینکه آنانکه تقدیم ثیاب میکرده اند از دشمنان نبوده اند و از روی هدیه بوده است، لکن آنانکه بذل ماکولات میکردند بنظر حقارت و حقد و عداوت بوده است و در اغلب روایات لفظ حرام مذکور نیست و چنان مینماید که دختران امیر المؤمنین و خاتونهای بزرگ محترمه اهل بیت در محملها جایداشته اند، چنانکه از اخباریکه مذکور گشت که حضرت ام کلثوم از پس پرده دقیق محمل بعضی کلمات فرمود یا حضرت زینب سر مبارک را بر چوبه محمل بزد یا خبر مسلم جصاص که چهل محمل وارد کوفه شد مؤید این مطلب است.
تواند بود پاره اطفال یا کنیزکان یا خدمه ایشان مکشفات الوجوه بوده اند و اگر در پاره اخبار چنان نمودار میشود که این خاتونهای بزرگ فرموده اند ما را چنین و چنان وارد کردند اشارت به متعلقات و بستگان ایشانست.
ونیز از اینکلمات که از حضرت ام کلثوم مسطور شد چنان مینماید که آن خطبه مشروحه نیز بدو منسوبست چه این عبارات با آن خطبه تساوی میجوید ممکن است نقله ی اخبار در نسبت بگوینده دچار شبهتی شده باشند چه بسبب اختلاف روایات و توافق اسامی و کنی این اشتباهات فراوان افتد و در جماعت اهل بیت چنانکه اشارت رفت اغلب بیک اسم و کنیه بوده اند چنانکه در بعضی کتب مسطور است که ام کلثوم دختر امام حسین علیه السلام چنین و چنان فرمود و نیز پاره ای مطالب است که بنام زینب نسبت میدهند و هیچ نمی شاید که مقصود زینب کبری باشد.
چنانکه در خبر مذکور که راوی گفت جاریه جسیمه ی بدیدم گفتند زینب است و اگر زینب دختر حضرت فاطمه علیهما السلام بودی چگونه در آنوقت جاریه میخواندند یا بعضی کلمات و افعال که بنام زینب مینویسند چگونه زینب کبری خواهد بود چه آن مخدره که حامل وصایای امامت و دارای رتبه ریاست است و حجت خدایرا آنگونه تسلی میدهد چگونه خود مرتکب بعضی افعال میشود که بیرون از مقام اوست.
مگر اینکه گوئیم زینب دختر امام حسین علیه السلام بوده است یا دختر امیرالمؤمنین بوده است و اززوجات دیگر آنحضرتست و در اوقات کربلا افزون از بیست سال داشته است و همچنین ام کلثوم در پاره ای مقامات نه دختر حضرت فاطمه است بلکه از دیگر بنات مکرمات امیرالمؤمنین یا حضرت سیدالشهداء سلام الله علیهم باشد چنانکه پاره ای تحقیقات این مطالب نیز در مقام خود بیاید.
و نیز اینکه در پاره ای روایات مسطور است که حضرت زینب سلام الله علیها چون سر مبارک امام سلام الله علیه را بدید سر مبارک خود را بر چوب مقدم محمل چنان بزد که خون از پیشانی مبارکش از زیر مقنعه بردوید و ناظران بدیدند.
با کمال عقل و استحکام دین ونهایت وقار و براعت آنحضرت در علوم و آداب و وصیت برادرش امام روزگار به ترکب امثال این افعال بلکه کمتر از آن بیرون از اشکال و استبعاد نیست.
واز این است که در پاره ای کتب بذیل این خبر و قرائت اشعار آنحضرت اشارت نکرده اند، بلکه همین قدر نوشته اند که چون آن مخدره سلام الله علیها آن سر مبارک ررا بدید ناله بر آورد و بحصرت نگریست و بگریست آنگاه زبان حال آن مظلومه را شعری چند بهمین مضامین که در پاره روایات بآنحضرت منسوب داشته اند مذکور نموده اند چنانکه در این کتاب نیز بآنجمله اشارت شد.
و همچنین در باب جوز و خرما که اهل کوفه باطفال میدادند در اغلب اخبار لفظ حرام مرقوم نیست بلکه در بعضی اخبار این است «حجر فی راس من یصدق علینا» چه صدقات لازمه حرام نتواند بود.
فاضل دربندی در اسرار الشهاده در ضمن بیانی میفرماید که از جمله اخبار چنان برمیآید که حضرت ام کلثوم و جناب زینب خاتون مکشوفة الراس و الوجه نبوده اند بلکه کنیزکان و خدمه و اطفال بآنحال بوده اند و نیز در باب تجویز پاره ای مراتب سوگواری که در دیگر مواقع مشروع نیست در مقام سوگواری قلب عالم امکان بیانات و تحقیقات و تجویزات مخصوصه دارد.
و نیز میفرماید چنانکه از اخبار مستفاد میشود سوار کردن دختران و پاره زنان اهل بیت و پیاده کردن ایشان را خود این دو مخدره محترمه اقدام میفرموده اند و امام زین العابدین علیه السلام با آن ضعف بدن و شدت مرض امر محامل حرم و دیگران را در رکوب و نزول و برافراختن خیمه و سرا پرده بنفس مبارک متحمل میشده اند اما این بنده را عقیدت بر آنست که این احوال در سفر کردن ایشان از شام بمدینه بوده است و از کربلا بکوفه چندان مسافتی نبوده است که ببایست فرود شوند وخیمه برافرازند و بمنزلی دیگر ره سپر گردند.
وانگی امام علیه السلام را باغل جامعه و هر دو پای بسته بر زیر شکم شتر و سلب همه نوع اختیارات ظاهریه چگونه این حال میسر میشدی مگر اینکه اگر یکی دو مره اطفال و دختران را پیاده شدن و سوار گردیدن لازم گردیدی حضرت زینب خاتون و جناب ام کلثوم علیهما السلام ایشانرا پیاده و سوار کردندی و دیگرانرا نگذاشتندی.
1) جمع مشیت یعنی خواست و اراده.
2) نوائب جمع نائبه یعنی حوادث و انقلاب و پیش آمدهای ناگوار، و عمیاء یعنی کور و منظور پیش آمدهائی است که بمقام و رتبه ی اشخاص نمینگرد و انبیاء و اولیاء الهی را هم استثناء نمیکند. و داهبه ی دهیاء یعنی مصیبت و پیش آمد سخت.
3) در نسخه چاپی حجاز طبع شده و حجاز آن ریسمانی است که شتر را بدان مهار کنند و شاید صحیح آن جهاز باشد و جهاز همان پالان چوبی مخصوص است که بر پشت شتر میبندند.
4) مراحل جمع مرحله- یعنی یک کوچ که در حدود هشت فرسخ است، و حث یعنی راندن چهار پا، و رواحل جمع راحله یعنی شتر سواری.
5) یعنی ماه شب چهارده.
6) کتم یعنی وسمه، که موی را سیاه و براق میکند.
7) ای ماه آسمانها که چون کامل شدی و بدر تمام گشتی ناگهان در پس پرده مرگ غروب کردی. گمان نمیبردم ای پاره دلم که این چنین مصیبت بر ما مقدر شده. برادر با فاطمه کوچکت سخن کن الان دل او از غم آب میشود. برادر آن دل مهربان تو چرا این قدر بر ما سخت شده که جواب ما را نمیدهی. برادر کاش پسرت علی را هنگام اسارت و یتیمی میدیدی که چگونه بر جا خشک شده است.هر گاه او را بضرب تازیانه میخستند نالان و گریان ترا بفریاد میطلبید. برادر او را ببر گیر و دل ترسان او را آرام کن. ای وای چه قدر خوار است آن یتیمی که پدرش را بطلبد و او جواب نگوید.
8) این اشعار با ترجمه آن در صفحه 231 گذشت.
9) کاش آسمان بزمین میآمد و زمین اهل خود را در کام میکشید و کاش ما پیش از این کور شده بودیم و یا مرده بودیم و این روز را نمیدیدیم.
10) شجن یعنی حزن و مشجون یعنی محزون و غمناک.
11) برادر ای ماه آسمانها که بعد ا زطلوغ غروب کرد، و از فقدان او روز روشن بر من شب تار شد.