این بنده حقیر در این مقام معروض همیدادر که آنچه از تفحص و تتبع اغلب کتب معلوم میشود چنان مکشوف میگردد که در سفر کربلا جماعتی از نسوان آل عبا سلام الله علیهم حضور داشته اند و اغلب بیک نام بوده اند چنانکه ابن اثیر مینویسد فاطمه بنت الحسین علیهما السلام اکبر بود و گوید فاطمه بنت علی با خواهرش زینب چنین و چنان گفت و هم موافق بعضی روایات معتبره که مینویسند حضرت سیدالشهداء سلام الله علیه وصیت نامه و ودایع امامت را بفاطمه سپرد تا بعد از مراجعت بمدینه بعلی بن الحسین صلوات الله علیهم تسلیم نماید تواند بود همین فاطمه دختر امیرالمؤمنین علیه السلام باشد که در کتب مقاتل گاهی در بعضی مقامات بفاطمه کبری تعبیر میشود.
و نیز تواند بود که ام کلثوم کبری نیز همین مخدره باشد که فاضل دربندی مینویسد از روایات چنان مستفاد میشود که ام کلثوم از زینب بزرگتر بود و نیز چنان معلوم میشود که حضرت سیدالشهداء را خواهری سکینه نام بوده است چنانکه در کتاب نورالعین مینویسد که چون بعد از مرگ معویه پسرش یزید علیه اللعنة در مقام عداوت و مخالفت حضرت سیدالشهداء برآمد آن حضرت گریان نزد خواهرش
سکینه شد و فرمود «یا اختی امضی بنا الی المدینة» ایخواهر ما را بمدینه بر و صورت حال را بدو باز نمود.
سکینه عرض کرد ای برادر چنین است که فرمائی ما را نزد او مقامی و جای ماندنی نیست لکن رای این است که از وی اجازت طلبیم و براه خویش شویم فرمود ایخواهر رایی است ستوده و آنوقت به یزید مکتوب کرد و رخصت حواست تا بمدینه شود و جواب یزید را چون بدید نزد خواهرش سکینه آمد و او را آگاه ساخت «فقالت له یا اخی ارحل بنا من عنده الله تعالی ارحم بنامنه و من غیره«.
ایبرادر ما را از اینجا بکوچان چه خدایتعالی از یزید و دیگران بر ما رحیم تر است وامام حسین علیه السلام در ساعت به تجهیز سفر پرداخته از دمشق با اهل و اولاد و تمامت عشیرت خود خیمه بیرون کشید و بمدینه در سرای پدرش علی بن أبیطالب علیهم السلام فرود گردید(1)
و نیز در حکایت فرستادن آنحضرت مسلم بن عقیل را بجانب کوفه مینویسد آنحضرت در ساعت بپای شد و نزد خواهرش سکینه آمد و او را از ظلم یزید با اهل عراق و مکاتبات مردم کوفه بآنحضرت آگاهی داد و از فرستادن مسلم و نامه اخیر اهل کوفه بنمود و فرمود بپای شو و تجهیز سفر کن و ما را آماده سفر ساز، آنگاه شرحی مفصل از مکالمات سکینه و آنحضرت مسطور میدارد.
ونیز از پاره ای کلمات که از سکینه مینماید که عرض کرد از جدم چنین و چنان شنیدم معلوم میشود که این خواهر از بطن فاطمه زهراء سلام الله علیها است و شان و مقامی داشته است که با امام حسین چون مادر سخن میکرده و امام علیه السلام رای و رویت او را بکار می بسته است و میگوید عرض کرد ای برادر ساعتی درنگ جوی تا آن امارت و علامتی را که بر ریختن خون تو دلالت میکند بنگرم چه آنرا جبرئیل از حضرت کردگار جلیل بیاورد.
امام علیه السلام فرمود ای خواهر آن امارت چیست؟ عرض کرد ایبرادر همانا جبرئیل امی علیه السلام نزد جد ما محمد صلی الله علیه و آله بیامد و مشتی از خاک سفید بیاورد عرض کرد یا محمد این خاکرا بگیر! پسرت حسین از اینخاک آفریده شد و خونش بر این خاک میریزد و چون زمان قتلش نزدیک شود این خاک سرخ گردد و خون از آن چکان شود، آنحضرت آنخاک را برگرفت و بفاطمه زهراء بداد و من از فاطمه بگرفتم و بذخیره نهادم.
مع الخبر میگوید چون خاک را نگران شدند چون عقیق سرخ بود و خون از آن میچکد امام علیه السلام فرمود لاحول و لاقوة الا بالله انا الله و انا الیه راجعون لکن ای خواهر اگر تقدیر بر این رفته تدبیر ندارد لابد خواهد شد والأمر کله لله اکنون کار مسیر بساز و مشیت و تدبیر با خدای عز و جل است، اینکار بر خواهرش سکینه دشوار گشت و خود را بر هر دو قدم آنحضرت بیفکند و اشکش بر چهره روان شد و این شعر قرائت نمود:
الا ان شوقی فی الفؤاد تحکما
و دمعی جری یحکی من الوجد عندنا
و لما تهیأ للمسیر رکابهم
فقلت لعینی ابدلی الدمع بالدما
الی آخرها. و میگوید چون سکینه از اشعار خویش بپرداخت نزد عبدالله زبیر شد و او را از عزیمت امام حسین علیه السلام آگاهی داد الی آخر الخبر.
و نیز موافق بعضی روایات معتبره امام حسین علیه السلام را دختری زینب نام بوده است و نیز بعضی از مؤلفین نسبت کلمات و اشعاریرا بیکی از این مخدرات میدهند و جمعی دیگر همان کلمات واشعار را بدیگری منسوب میدارند جز این نتواند بود که غالب این شبهات از این حیثیات روی داده است.
هم اکنون بآنصورت که ابواسحق اسفراینی در نور العین مرقوم داشته است اشارت میرود تا اختلاف پاره اخبار با پاره ای مکشوف آید میگوید چون امام حسین علیه السلام باصلاح شمشیر و آلت حرب خویش مشغول شد و گریان این اشعار بخواند: یا دهر اف لک من خلیل: با اختلافی که در ذکر اشعار مسطور داشته علی بن الحسین علیهما السلام
میفرماید آنحضرت این اشعار همی بخواند و اصلاح سلاح خویش بفرمود چندانکه گریه در گلویم گره گشت، لکن خویش را نگاهداشتم و سکوت اختیار کردم و اما عمه ام چون بشنید خوفناک و اندوه مند گردید و دامن کشان بیامد تا بآنحضرت نزدیکشد و کلمات مسطوره را باندک اختلافی معروض داشت و بگریست و زنها نیز بگریستند.
و جناب ام کلثوم ندا برکشید «وامحمداه واعلیاه وافاطمتاه و اضیعتاه بعدک یابن بنت رسول الله» امام حسین علیه السلام بکلماتی که سبقت نگارش یافت و بحضرت زینب منسوب افتاد او را تعزیت داد پس از آن فرمود یا ام کلثوم و انت یا فاطمة و انت یا رقیة و انت یا عاتکة و انت یا سکینة الی آخرها.
وفرمود ای اهل بیت صبوری و شکیبائی فرمائید «فقالت زینب لاصبرلنا علی فقدک و لاتطیب لنا الحیوة من بعدک کیف لانبکی و انت تقول هذا الکلام و نراک قتیلا و مالک نهبا بین العدی و حریمک سبایا و جثتک الطیبة تذری علیها الریاح فکیف لانبکی» پس جناب زینب خاتون سلام الله علیها عرض کرد ما را هرگز بر فقدان تو شکیبائی نتواند بود و بعد از تو زندگانی بر ما خوش نخواهد گشت چگونه نگرییم با اینکه تو اینگونه سخن کنی و ترا مقتول و اموالت را در میان دشمنان منهوب و حریم ترا اسیر و پیکر مبارکت و بدن شریفت را در بیابان افکنده و باد وزان بر آن وزنده بینم و با این حال چگونه گریستن نگیرم.
و نیز گوید چون علی اکبر سلام الله علیه شهید شد مادرش بیهوشانه بهر سوی درنظاره بود و میگریست و زینب سلام الله علیها صدا بر میکشید: و احبیباه یابن اخاه آنگاه امام حسین علیه السلام ایشانرا بگرفت و بخیمه باز آورد.
و نیز در فقره شهادت علی اصغر علیه السلام گوید امام شهید صلوات الله علیه بخیمه درآمد و با خواهرش زینب فرمود آن طفل صغیر مرا بیاور و چون تیر خورده اش باز آورد و بام کلثوم بداد، ام کلثوم آن اشعار مسطوره را قرائت فرمود.
وهم در حال وداع آنحضرت گوید خواهرش زینب آن حضرترا گریان بدید
و عرض کرد خدای چشمت را نگریاند فرمود چگونه نگریم با اینکه بزودی اسیر دشمنان میشوید آن وقت ندا بر کشید «یا ام کلثوم یا رقیه یا عاتکة یا سکینه علیکن منی السلام» ام کلثوم عرض کرد «یا اخی استسلمت للموت؟فرمود کیف لا استسلم و نفسی بین غیری«.
ونیز گوید چون مرکب آنحضرت از قتلگاه باز شد، زینب با سکینه روی کرد و گفت آب بیاورده، و هم گوید چون لشگر لئام آهنگ غارت خیام کردند جناب ام کلثوم بیرون تاخت و قالت: یابن سعد الله یحکم بیننا و بینک. چنانکه بدان اشارت رفت.
و هم گوید زین خواهر امام علیه السلام فرمود: در آنوقت در خیمه ها نشسته بودیم ناگاه جماعتی بر ما در آمدند و در جمله ایشان مردی کبود چشم بود الی آخر الخبر.
وهم گوید چون آهنگ قتل علی بن الحسین علیهما السلام را کردند و ام کلثوم بدید اقبلت و هی حاسرة الوجه. الی آخر الخبر.
و هم گوید چون زینب از قراءت اشعار خود بپرداخت سکینه صیحه برزد و بقراءت اشعار پرداخت.
و هم گوید سلام الله علیها دست بر سر مبارک نهاد و همیگفت:
»وامحمداه هذا الحسین مرمل بالدمآء صریع بکربلآء مقطع الأعضآء و بناتک سبایا و إلی الله المشتکی و إلی محمد المصطفی و إلی علی المرتضی و إلی حمزة سید الشهدآء قال فبکت و قالت و الله علی کل شیء شهید«.
پس از آن دست فاطمه صغری دختر حسین علیهم السلام را بگرفت و امام حسین علیه السلام آن دختر را سخت دوست میداشت پس روی و موی فاطمه را در خون گلوی مبارک
آنحضرت بیالود و فاطمه همی فریاد برآورد یا ابتاه یعز علی ان انادیک و تخیبنی(2) ای پدر سخت بر من گران باشد که ترا بخوانم و خائب بمانم یعنی پاسخ نیابم.
ونیز فاضل دربندی در اسرار الشهاده مینویسد که چون حضرت زینب را بر مصرع برادرش عبور افتاد و آن حال را نگران گشت خویشتن را بر آن جسد مطهر بیفکند و خود را بخونش آلوده ساخت و صیحه برکشید و جد و پدر و برادران خویش را همی بخواند و همی ندا برآورد «وااخاه واسیداه وا اهلبیتاه وامحمداه واعلیاه وافاطمتاه واجعفراه واعقیلاه و احسناه و احسیناه و امصیبتاه الیوم مات علی المرتضی الیوم فقد حمزة سیدالشهداء الیوم فقدنا امنا فاطمة الزهراء«.
و جماعت اشقیا رحم نیاوردند و صدیقه صغری زینب بنت امیر المؤمنین علیهما اللام را با تازیانه و لطمه بیازردند چندانکه بدن مبارکش سیاه و خونین گردیده بود صاحب اخبار الدول میگوید چون شمر ملعون به آهنگ قتل حضرت علی اصغر بن حسین علیهما السلام که در این هنگام مریض بود برآمد، زینب دختر علی بن ابیطالب سلام الله علیهما بیرون تاخت «وقالت والله لایقتل حتی اقتل» فرمود سوگند با خدای علی بن الحسین کشته نخواهد شد تا من کشته شوم آن ملعون از این آهنگ فرو نشست و از آنحضرت دست باز داشت.
معلوم باد چون در این خبر بنگرند کرامت و علم حضرت زینب سلام الله علیها را بمایکون بازدانند چه اگر عالمه نبود و نمیدانست علی بن الحسین را که امام روزگار و بقیه حیدر کرار است هیچکس نتواند کشت، چگونه چنین سوگند بخوردی؟ از چه روی در حق برادران و برادر زادگان و شهدای دیگر اینکار بپای نسپرد، و از این بر افزون اگر بر باطن امر آگاهی نداشت چه میدانست که آن اشقیاء باین سخن اعتنا ورزند یا اینکه از قتل خود آن مخدره پرهیز نمایند.
بالجمله در اینگونه اخبار بی نظر نشاید رفت چه اولا در کتب اهل سیر آنچه از نظر بگذشته است از توقف امام حسین علیه السلام در زمان معویه در شام و
مکالمات آنحضرت با یزید هیچ اشارت نرفته و هم در ذیل همین اخبار میگوید عبدالله بن زبیر برادر رضاعی امام حسین علیه السلام بود و این نیز بدلائل عدیده بصحت مقرون نیست و هم نسبت اخباریکه بسکینه نسبت میدهد و میگوید سکینه خواهر امام حسین و از بطن مطهر حضرت فاطمه سلام الله علیها بوده سخت بعید است مگر اینکه گوئیم سکینه همان ام کلثوم باشد.
و بهر صورت در این اخبار مختلفه کمال تأمل لازمست گاهی فاطمه کبری نویسند و گویند دختر امام حسین بود و گویند فاطمه صغری در مدینه بود، گاهی دختر آنحضرترا فاطمه صغری خوانند و گویند در کربلا بود و گاهی گویند فاطمه از سکینه اکبر بود گاهی فاطمه کبری نویسند و گویند دختر امیرالمؤمنین بود و در کربلا حضور داشت گاهی زینب گویند و بنت علی شمارند، گاهی زینب کبری نویسند و از بطن حضرت فاطمه شمارند گاهی زینب گویند و دختر سیدالشهداء شمارند گاهی عاتکه گویند و دختر امیرالمؤمنین انگارند، گاهی عاتکه گویند و دختر امام حسینش شمارند، گاهی ادمی نویسند و گویند خواهر امام حسین و مادرش ساعدیه بود.
گاهی از اخباریکه بدو نسبت دهند دختر فاطمه زهرا سلام الله علیها انگارند و گاهی ام کلثوم کبری نویسند و دختر فاطمه زهرایش خوانند گاهی ام کلثوم گویند و همان زینبش پندارند و گاهی ام کلثوم مطلق خوانند و از بنات امیر المؤمنین مذکور دارند، گاهی زینب گویند و ام کلثومش شمارند گاهی حکایتی را زمره از مورخین بام کلثوم نسبت دهند آنوقت طبقه دیگر بزینب منسوب دارند و طایفه دیگر بسکینه سلام الله علیهم منتهی دارند.
این تشتت آراء و تفرق اخبار بدرجه نایلست که بیننده را در بیدای حیرت (3)
شتابنده دارد و آنچه این بنده را بصواب نزدیک تر است همانست که باید در این قضیه هایله ی یوم الطف از دختران امیر المؤمنین از بطن مطهر صدیقه طاهره سلام الله علیها افزون از یکتن حضور نداشته و از طرق اخبار چنان برمیآید که ام کلثوم باشد و
زینب کبری آنحضرتست و او ام کلثوم کبری است و اگر ام کلثوم دیگر بوده است که او را کبری گفته اند از دیگر دخترهای امیرالمؤمنین بعد از زینب مهین تر بوده است چنانکه آنحضرت را از دیگر زوجات مطهرات، ام کلثوم صغری نیز بوده است.
و نیز پاره ای مطالب است که نسبت آن با آن مقامات زینب کبری به آن حضرت بعید مینماید تواند بود بزینب صغری که از جمله بنات امیرالمؤمنین صلوات الله علیهم میباشد منسوب باشد.
مثلا بعید مینماید که حضرت زینب کبری که عالمه غیر معلمه است بفرماید من بخیمه اندر شدم باشد که برادرم نداند من از بیرون خیمه بنظاره بودم، یا از آن پس که امام علیه السلام او را آنگونه بصبر و سکون امر فرماید، صیحه و فریاد برآورد، چه امام علیه السلام که عالم بهمه اشیاء است چگونه اش گمان برند که بر این امر آگاه نیست. یاخود حضرت زینب که صدیقه صغری است چگونه در مقامی حاضر میشود که برخلاف امر امام علیه السلام باشد یا امر امام را که واجب فوریست چگونه اش جز و بجز و اطاعت و احتمال نکند.
و همچنین در مقام شهادت حضرت علی اکبر سلام الله علیه مینویسند زینب خود را بر زبر آنحضرت افکند و اگر ام کلثوم خواهر بطنی آنحضرت غیر از وی بودی چگونه نامی از او مذکور نشدی و انگهی با آن اخبار که بام کلثوم منسوب میدارند چگونه در چنین مقام در مراتب سوگواری و تعزیت با زینب موافقت نکردی و اگر کردی چگونه از وی نام نبردند او نیز دختر امیر المؤمنین و از نسل سید المرسلین و با حضرت زینب سلام الله علیهم خواهر اعیانی و در مقامات جلالت و سالخوردگی قریب به یکدیگر و جز سایر اهل بیت است که در بیان اسامی آنها چندان لزومی نرود.
دیگر اینکه آنکلمات را که در ذیل این اخبار نیز در نسبت بمخاطبه ی با ام کلثوم نوشته اند در جای دیگر نیز بزینب خاتون منسوب دارند تواند بود افزون از یکمره نپوده است لکن درپاره کتب بنام زینب و در بعضی بنام ام کلثوم مذکور
داشته اند و بعد از آن دیگری از حیثیت نام و کنیت در دیا جیر (4) شبهت افتاده و دو تن انگاشته است و ممکن است در پاره ای مقامات زینب صغری باشد چنانکه از این بعد نیز در مقامات خود از پاره اخبار واحوال بر توضیح و تلویح مقال افزوده آید.
1) شرح کامل این قسمت بروایت از کتاب نور العین ابی اسحاق اسفراینی گذشت بصفحه 36-41مراجعه شود.
2) ظاهرا کلمه تصحیف شده و»لاتجیبنی» بوده است، یعنی پاسخم را نمیدهی.
3) بیداء یعنی صحرای کویر و پهناور.
4) دیاجیر جمع دیجور، یعنی ظلمات و تاریکی شدید.