بروایت ابن اثیر در تاریخ الکامل چون حضرت سیدالشهداء صلوات الله علیه شهید گشت عمر بن سعد لعنة الله علیه دو روز توقف کرده آهنگ کوفه نمود و بروایت ناسخ التواریخ و تاریخ الکامل و بعضی کتب دیگر عمر بن سعد چون از تقسیم سرهای شهداء علیهم السلام بپرداخت سوار شد و با جماعتی از لشکر بکنار خیام اهلبیت آمد.
و بروایت صاحب بحرالمصائب از مفاتیح الغیب ابن جوزی در ذیل خبری مفصل مسطور است که چون آتش بخیام اهل بیت در زدند، ایشان در خیمه حضرت سجاد به پرستاری فراهم بودند، ناگاه زنان اصحاب سراسیمه به آن خیمه روی کردند و حضرت زینب خاتون سلام الله علیها را آگاهی دادند آن مخدره باکمال اضطراب روی بحضرت سجاد کرده عرض کرد ای حجت خدا اینک اطفال خورد سال از حرارت نار بخواهند سوخت تکلیف این زنان در اینحال چیست؟
امام زین العابدین سلام الله علیه از شدت مرض توانائی سخن کردن نداشت
با دست مبارک اشارت کرد که بجانب صحرا روی کنید زینب خاتون بموجب امرامام علیه السلام بعترت طاهره فرمود»علیکن بالفرار» لاجرم زنها و کودکها یکباره به اطراف بیابان شتابان شدند.
در بحر المصائب از کتاب نجاة الخافقین مسطور است که در آنحال که لشکریان اهل بیت را از کنار شهدا جدا میساختند،حضرت امام زین العابدین از کثرت ناله و افغان بیهوش بیفتاده بود جناب ام کلثوم به پرستاری آنحضرت اشتغال داشت و میگفت ای محرم بیکسان ای پناه غریبان ای یادگار رفتگان برخیز و تماشای روز محشر کن، پس آنحضرت بهوش آمده جناب زینب و ام کلثوم و فاطمه و سکینه و رقیه و ربابه در پیرامون امام علیه السلام فراهم شده یکباره هم آواز بدرگاه یزدان بی نیاز صدای ناله برکشیدند.
و نیز از آن کتاب مسطور داشته که جناب زینب خاتون یک بیک زنان و دختران را میفرمود: بیائید و برادر مرا وداع آخرین گوئید که دیدار بقیامت حوالت است پس اهل بیت بجمله بوداع بیامدند و ناله الوداع و الفراق برآوردند و جناب زینب می فرمود:
أخی ودع یتامی قد اوهنوا
و قد أضحوا بأسر الادعیاء
أخی هل بعد بعدک لی محام
لقد أخذ الزمان بکم حماء
أخی أصبحت رهن الطف شلوا
علیک الدهر مشقوق الرداء
یعز علی أبینا أن یرانا
بأرض الطف نسبی کالإماء
و زین العابدین تراه یکبو
بقید و هو فی حر البلاء
أخی هذی سکینة من خباها
تحرر بامتحان و ابتلاء
معلوم باد که این کلمات و تکرار لفظ أخی خواه بلسان مبارک آن مخدره یا زبانحال باشد بجهت کثرت مودت و محبت است چنانکه در پاره اشعار دیگر نیز که بآن مخدره نسبت داده اند مکرر مذکور می باشد بلکه محبت حضرت زینب و سید الشهداء سلام الله علیهما بمقام دیگر و سیر معنوی دیگر اتصال یافته بود و
از این بود که به این خطابه عرض میکرد:
ما توهمت یا شقیق فؤادی
کان هذا مقدرا مکتوبا(1)
در کتاب مفتاح البکاء از مصائب المعصومین از فاطمه صغری مسطور است که فرمود عمه ام ام کلثوم بکنار نهر فرات برفت تا برادرش عباس سلام الله علیه را وداع گوید و آن بدن مبارک را در آن بیابان با هر دو دست و هر دو ورید بریده آغشته بخون افتاده دید، سخت بگریست آنگاه با آنحضرت وداع گفته بدیگر زنان ملحق شد.
وهم در بحر المصائب مسطور است که جناب ام کلثوم فرمودند چون اهل بیت طاهره بقتلگاه رسیدند و هر یک به بدن چاک شهیدی پیوسته. و زاری نمودند و هر یک با حبیب و دانشور خود براز و نیازی بودند. از آنجمله خواهرم زینب باهزار زبان با امام حسین علیه السلام بیان حال مینمود در آنحال امام زین العابدین را با حالت زار و چشم اشگبار و رنگ پریده و قد خمیده بر فراز شتر نشسته و هر دو پای مبارکش را در زیر شکم شتر بسته دیدم که هر چه میخواهد خود را بر نعش پدر رساند امکان ندارد و از کثرت ملالت مشرف بهلاکت اس از بیم بی پناهی به خواهرم زینب آگاهی دادم.
چون جناب زینب آنحال را بدید از آن بدن مبارک دست بازداشت و به آنحضت شتافته عرض کرد ای فروغ دیده همانا توحجت خدا و مشعل طریق هدی و محرم حریم کبریا و باعث بقای دنیا و مافیها و سبب آسایش این اسیرانی از چه بردباری نفرمائی؟
فرمود ای عمه مگر دیدن این ابدان و اجساد طاهره که به اینحال افتاده اند سهل است خصوصا جسد مبارک حجت خدا و گوشواره عرش کبریا و مشاهده ذلت این زنان و دختران که ناموس خداوند جهانند مگر آسانست. جناب زینب با آن زبان که داشت آنحضرت را تسلیت داده بزیارت پدرش مشرف ساخت.
و بروایت صاحب انوار الشهاده خیام اهل بیت را بجز خیمه ای که مخصوص بنمازخانه سیدالشهداء بود غارت کرده بودند و اهل بیت بجمله در آن یک خیمه بودند و چون عمر بن سعد بکنار آن خیمه آمد فریاد کرد ای اهل بیت حسین بیرون آئید و گرنه آتش به این خمیه درافکنم زینب از اینحال مضطرب شد و سه مرتبه صدای برکشید ای عمر از اینکار درگذر و در دفعه سیم با آن ملعون فرمود از خدا بترس و این چند ظلم بر ما روا مدار.
آن خبیث گفت ناچار بباید بیرون شوید و اسیر گردید فرمود بیرون نشویم تا ما را به جبر بیرون کنید، آن خبیث فرمانداد که خیام را آتش زنید فریاد واغوثا واذلاه وامحمداه واعلیاه واحسناه واحسیناه از اهل بیت برخواست و چون آتش بخیام درزدند اهل بیت پیغمبر دهشت زده بیرون دویدند و با پای برهنه به مصرع حسین علیه السلام روی نهادند تا بقتلگاه رسیدند و سر و روی را با مشت و سیلی خستند.
زینب علیها السلام با صوتی حزین و قلبی کئیب ندا برداشت: وامحمداه صلی علیک ملیک السمآء هذا حسین مرمل بالدمآء مقطع الاعضآء و بناتک سبایا، الی الله المشتکی، و الی محمد المصطفی و الی علی المرتضی، و الی حمزة سید الشهداء.
وامحمداه هذا حیسن بالعراء، یسفی علیه الصبا، قتیل أولد البغایا، یا حزناه یا کرباه الیوم مات جدی رسول الله یا اصحاب محمداه هؤلاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا.
و نیز فرمود: «یا محمداه، بناتک السبایا، و ذریتک مقتلة تسفی علیهم ریج الصبا، و هذا حسین مجزوز الرأس من القفا، مسلوب العمامة و الردا، بأبی من عسکره یوم الانثین نهبا، بابی من فسطاطه مقطع العری، بابی من لا هو غائب فیرتجی، و لا جریح فیداوی، بابی من نفسی له الفداء، بابی من له الهموم حتی قضی، بابی من هو العطشان حتی مضی، بابی من شیبه تقطر بالدمآء، بابی من جده رسول إله السمآء، بابی من هو سبط نبی الهدی، بابی محمدا المصطفی، بابی
خدیجة الکبری، بابی علیا المرتضی، بابی فاطمة الزهراء، سیدة النساء بابی من ردت له الشمس حتی صلی.
معلوم باد که لفظ بابی در پاره ی مقامات برای تعظیم آنکس که او را به ندبه یا به طریق دیگر نام میبرند گفته میشود نه آنکه در تمامت استعمالات معنی ظاهر را به بخشد، چنانکه در اینجا در همین کلمه «بأبی علیا المرتضی«(2) یا چند کلمه دیگر توان شناخت.
بالجمله زینب از در زاری و استغاثت میفرماید وامحمداه آفریننده آسمان برتو رحمت کند اینک حسین است با اعضای پاره پاره درخون خویش آغشته، اینک دختران تو هستند که همه اسیر هستند همانا بحضرت خدا و محمد مصطفی و علی مرتضی و حمزه سید الشهداء این شکایت و شکوی بایستی، وامحمداه اینک حسین است که اولاد زنایش بکشتند و در این بیابان باد صبایش در نوشت وای بر این حزن و اندوه وغم و ستوه.
همانا امروز جدم رسول خدای وفات نموده است ای اصحاب رسول خدا اینک فرزندان رسول خدای باشند که ایشانرا چون اسیران میرانند یا محمداه اینک دختران تواند که اسیرانند، اینکه فرزندان تواند که قتیلانند و باد صبا بر ابدان ایشان وزانست، اینکه حسین تست که سرش را از قفا بریده اند و عمامه و ردایش را بغارت برده اند.
پدرم و مادرم فدای آنکس باد که لشگرش را روز شنبه منهوب داشتند و از این کلام میرسد که یا روز قتل سیدالشهداء شنبه بوده است و یا خبر ابن اثیر که میگوید پس از شهادت آنحضرت عمر بن سعد دو روز توقف کرد و بکوفه روی نهاد یا جمعه را به حساب نیاورده اند و شنبه و یکشنبه را توقف کرده و روز دوشنبه حرکت نموده اند و یا در حال حرکت خیام مبارکه را غارت نموده اند والعلم عندالله.
بالجمله میفرماید پدر و مادرم فدای آنکس باد که سرا پرده اش را سرنگون
ساختند پدرم فدای مسافری باد که نه آنگونه غیبت فرموده که امید مراجعتی برود و نه چنان مجروحی است که به مداوایش چاره بشود پدرم فدای آنکس باد که جان من مخصوصا بفدای اوست پدرم فدای آنکس باد که در اندوه و غم و حزن و الم بزیست تا در گذشت پدرم فدای آنکس باد که با لب تشنه شهید گشت پدرم فدای آنکس باد که خون فرق مبارکش از موی همایونش برگذشت.
پدرم و مادرم فدای کسی باد که جدش رسول خدا و فرزند نبی هدی بود پدرم فدای محمد مصطفی و جانم فدای خدیجه کبری و علی مرتضی و فاطمه زهرا سیده نساء باد، جانم فدای آنکس باد که آفتاب از بهرش بازگشت دوست ودشمن از ناله اش بنالیدند و زار و زار بگریستند و بقول صاحب منتخب آن مظلومه آن چند ندبه و نوحه و امثال این کلمات را ادا فرمود که اشک از چشم اسبها بر سمهای آنها میریخت
معلوم باد که از این خبر مکشوف میافتد که آن خبر صاحب انوار الشهاده که حضرت زینب سلام الله علیها فضه خاتونرا در باب لباس و پوشش بعمر سعد مأمور کرد، بعید خواهد بود چه تا در روز حرکت به حرق خیام و غارت خیمه ی نماز خانه آنحضرت موافق نگارش خود صاحب انوار چنانکه مسطور گشت نپرداخته بودند.
و بروایت اعثم کوفی چون اهل بیت امام حسین صلوات الله علیه صدای اسب آن حضرت را بشنیدند، گمان همی بردند که مگر آن حضرت از میدان کارزار مراجعت فرموده اطفال و خواهران آن حضرت از خیمه ها بیرون دویدند و بدیدند که آن اسب بی سوار و غرقه بخون باز آمده بدانستند حال چیست آواز نوحه و فریاد برآوردند.
زینب سلام علیها نوحه میکرد و طپانچه بر روی میزد و همیگفت وامحمداه صلی علیک ملیک السماء همانا خبر نداری که با حسین تو چه رفت و بر چه صفت او را بکشتند و جسد مطهرش را در بیابان بیفکندند وامحمداه اهل بیت تو اسیر
شده اند و فرزندان تو در صحرا بی فریادرس مانده و دشمن و دوست بر ایشان میگریند.
و نیز در بحر المصائب مسطور است که جناب زینب خاتون در کنار نعش برادر بحضرت پیغمبر صلی الله علیه و آله عرض میکرد یا جداه ای جد بزرگوار-
هذا الذی قد کنت تلثم نحره
أمسی نحیرا من حدود صبائها
من بعد حجرک یا رسول الله قد
القی طریحا فی ثری رمضآئها
آنگاه روی بجانب مادرش فاطمه زهرا کرده گفت ای مادر داغدیده و ای دختر پیغمبر برگزیده؟ بصحرای کربلا نظر برگشا و فرزندت حسین را با سر بریده و دختران خود را با خیمه های سوخته و تازیانه ها بر سر و کتف یافته و لباس و گوشواره ها بغارت رفته در دست کفار چون اسرای دیلم و زنگبار بنگر!
یا اماه هذا حسینک غریق بالدمآء و عطشان فی ارض المحنة و الابتلاء.
افاطم لوخلت الحسین مجدلا
و شمر بنعلیه علی صدره یرقا
و قد جرد الملعون شلت یمینه
و یسراه سیفا لامعا یشبه البرقا
الی آخرها، و هم در آنکتاب مسطور است «ان زینب الکبری دعت اختها ام کلثوم فی لیلة الیوم الذی قد عزم القوم الظلوم فیه علی الارتحال من ارض الطف«.
یعنی زینب کبری خواهرش ام کلثوم را در آنشب که روزی آن مردم جفا کار آهنگ رحیل داشتند و همی قصد کرده بودند که از زمین کربلا بار بربندند بخواست و فرمود «یااختاه تعالی ان نروح الی جسد اخینا الحسین علیه السلام نودعه» فرمود ای خواهر بشتاب تا بقتلگاه شویم و با جسد برادر خود حسین علیه السلام وداع گوئیم هر دو تن با چشم گریان برای اینکه دفعه دیگر با آنحضرت وداع کنند روان شدند.
و هم در آنکتاب در ذیل خبری که از صاحب مصائب المعصومین در باب سوار کردن امام زین العابدین علیه السلام اهل بیت را از زمین کربلا مسطور میدارد میگوید
آن مردم خبیث محض عناد عبور اهل بیت را به قتلگاه گردانیدند، چون حضرت زینب را نظر بر جثه ی شریف برادرش امام حسین افتاد که بیسر و حرکت در آن زمین بیفتاده، فریادی سخت برکشید و ناله از دل برآورد و خواست خویشتن را از روی مرکب بر آن بدن مبارک بیندازد.
امام زین العابدین علیه السلام ندا بر کشید ای عمه من ای زینب همچنانکه بر فراز ناقه سواری با برادرت وداع کن ای عمه من ای زینب بر اینحالت قیدو اسیری من رحمت آور، پس زینب خاتون در همان حال که روان بودند با برادرش وداع فرمود، ونیز در ترتیب سواری اهل بیت و سوار کردن حضرت زینب خاتون و ام کلثوم و دیگر نسوان را حتی خدمه را از فضه خادمه حکایتی مبسوط مرقوم میدارد که بهمین اشارت کفایت رفت.
و بروایت صاحب ریاض الشهادة چون عترت خیر الانام بمصارع شهدا آمدند هر یک جسدیرا در آغوش آورده و حضرت زینب جسد مبارک سیدالشهداء را در بغل گرفته ببوسید و ناله بر کشید.
وبروایت صاحب روضة الشهداء چون جناب زینب کبری برادر خود حضرت سیدالشهداء سلام الله علیهما را برآنحلا در خاک و خون غلطیده و عریان و گروه اشقیا را به آنطور شادان بدید ناله از جگر برکشید و چون زن فرزند مرده بنالید و قالت: واجداه وامحمداه.
و لما لحقنا بالمحول تناشرت
بنا مقصدات غاب عنها الطوالع
و یالیت شعری هل یبین لیلة
بحیث اطمانت بالحبیب المضاجع
و کم من هوی او خلة قد الفتهم
ترائا فلم یمنعهم البین مانع
کانی غداة البین رهن منیة
اخوظماء سدت علیه المشارع
آنگاه خویشتن را بر آن سینه مجروح افکند و ناله و زاری برآورد از آن پس روی بمدینه کرد و بحضرت ختمی مآب صلی الله علیه و آله عرضه همیداشت.
یا رسول الله هذا الحسین الذی قبلته و الصقت صدرک علی صدره و تلثم نحره
فقد صرع فی الصحراء و نحره منحور و صدره مکسور و رأسه مقطوع من القفا و جسمه تحت سنابک خیول اهل البغا و اولاد الطلقا یا جداه نحن اهلبیتک بالذل والهوان فی دار غربة و فی اسر کفره فجرة.
ای رسول خدای این حسین همانست که او را میبوسیدی، اکنون با بدن مجروح و گلوی بریده و سینه درهم شکسته در بیابان نینوا و دشت کربلا بیفتاده و سرش را از قفا جدا کردند و بر نیزه برافراشتند و جسم مطهرش را پایمال سم اسبهای اهل شقاوت و بغی و فرزندان زناکاران و راندگان(3) بیفکندند ای جد بزرگوار ما اهل بیت توئیم که اینگونه در دار غربت گرفتار ذلت وهوان و اسیر مردم کافر و فاجران هستیم، پس از گریه و زاری آن مخدره دوست و دشمن بگریست و معاند و شفیق سوگوار گشت.
و در بحر المصائب مسطور است که چون اهل بیت بقتلگاه رسیدند و خویشتن را از فراز اشتران بیفکندند، زینب کبری سلام الله علیها در میان کشتگان همی تفحص فرمود تا جسد مطهر برادرش حسین علیه السلام را بعلامات غریبه و جراحات عدیده بی سر و جامه دریافت و فریاد وا اخاه و ا سیداه بر کشید و عرض کرد یا رسول الله:
هذا الذی قد کنت تلثم نحره
امسی نحیرا من حدود صبآئها
من بعد حجرک یا رسول الله قد
القی طریحا فی ثری رمضآئها
فوا کبدا من هجر من لا یجیبنی
و من عبرات مالهن فناء
و هم در آنکتاب از مصائب الابرار مسطور است که از آن پس آن مخدره به مادرش فاطمه زهرا سلام الله علیهما عرض شکایت نمود که ایمادر به کربلا گذری
و به اهل و عیال حسینت نظری فرمای.
از منتخب مرویست که آن مخدره همچنان میگریست تا از بکاء او جمله منافقان بگریستند، در اینحال ملعونی بیامد و با کعب نیزه چنان بر شانه اش بزد که بر زمین افتاد و قهرا او را حرکت داد و آن مخدره بآن جسد مبارک گفت:
»اودعک الله عز و جل یابن امی یا شقیق روحی فان فراقی هذا لیس عن ضجر و لا عن ملالة و لکن یابن امی کما تری یا نور بصری فاقریء جدی و ابی و امی و اخی منی السلام ثم اخبر هم بماجری علینا من هؤلاء القوم اللئام» یعنی ترا بخدای عز و جل می سپارم ای پسر مادر من! ای پاره ای جان من همانا این دوری که از تو روی میدهد نه آنست که بجهت ضجر و ملالت باشد لکن برای آنست که از توروی میدهد نه آنست که بجهت ضجر و ملالت باشد لکن برای آنست که نگران هستی یعنی بزجر و عنف میبرند ای پسر مادر من ای روشنی چشم من جد من و پدرم و مادرم و برادرم را از من برسان و از آنچه از این مردم لئیم زبون بر ما رسید به ایشان عرضه دار.
و بروایت صاحب بیت الأحزان جناب ام کلثوم را در قتلگاه ندیدند و صدائی از کنار رات بشنیدند معلوم شد بر سر نعش حضرت عباس زاری میکند.
و هم در بحر المصائب مسطور است که چون شمر خواست سکینه را از کنار نعش پدرش دور کند زینب علیها السلام فرمود وای بر تو ای شمر خدای دستت را قطع کند هرگاه سکینه ببوسیدن تن بیسر پدر قناعت کند ممانعت کردن وی ظلم است.
و نیزدر بحر المصائب و مقتل ابی مخنف از جناب ام کلثوم مرویست که چون سنان ابن انس و خولی أصبحی و شمر ذی الجوشن علیهم اللعنه روی بخیمه ها نهادند سر امام حسین صلوات الله علیه با ایشان بود و آن مردم ستمکار نکوهیده عاقبت بقتل برادرم مفاخرت همی کردند، خولی ملعون همی گفت من تیر بحلق حسین بیفکندم و از اسبش درافکندم وسنان ملعون میگفت من ضربت بر فرقش زدم و س مبارکش را شکافته از پایش درآوردم، شمر ناپاک زاده میگفت من سرش را از بدن جدا کردم و تنش را بیسر بر زمین افکندم.
و هم در آنکتاب از کتاب نجاة الخافقین مسطور است که در آنحال جناب عصمت مآب زینب خاتون سلام الله علیها در گوشه خیمه سر بر زانوی اندوه نهاده به اندیشه آنزنان بی شوهر و دختران بی پدر و سید سجاد خسته جگر بود ناگاه کنیزکی از کنیزکان صیحه زنان و الامان گویان بخیمه در آمد و عرض کرد ای خاتون من ای یادگار رفتگان ای پرستار یتیمان و بیوه زنان اینک سپاه شقاوت پناه کوفه اند که بتاراج خیام تازان و شتابان هستند.
و هم در آن کتاب از کتاب مفتاح البکاء مرویست که حمید بن مسلم گفت چون آتش در خیمه ها بلندی و فزایش گرفت «رایت امراة القت نفسها علی النار فجائت بجسد کانه میت و رجلاه تجران علی الأرض» یعنی زنیرا نگران شدم که خویشتن را در آن آتش شعله ور بیفکند و جسدیرا بیاورد که گفتی مرده است و هر دو پایش بر زمین میکشید گفتم این جاربه کیست؟ گفتند زینب دختر امیرالمؤمنین است، گفتم این بیمار کیست؟ گفتند علی بن الحسین علیهم السلام و چون آن جاریه را نظر به پسر سعد افتاد فرمود ای پسر سعد خداوند نسلت را قطع نماید آیا پدرت سعد ترا به این کار وصیت نهاده بود.
و هم در آنکتاب از منتخب مرویست که در آنحال که شمر و جماعتی به آهنگ قتل سید سجاد بتاختند و ممنوع شدند، ام کلثوم از این حال بگریست و این شعر بفرمود:
یا سائلی عن فتیة صرعوا
بالطف اضحوا رهن اکفان
و فتیة لیس یحاذی بهم
بنو عقیل خیر فرسان
ثم بعون و اخیه معا
فذرکهم هیج احزانی
من کان مسرورا بما مسنا
او شامتا یوما بما شان
لقد ذللنا بعد عز فما
یرفع ضیما حین یفشانی
و هم در آنکتاب از کتاب مبکی العیون مسطور است که روزی جناب زینب خاتون از حضرت سیدالشهداء سلام الله علیهما سئوال کرد ای برادر مصیبت تو
بزرگتر است یا مصیبت حضرت آدم؟ فرمود ای خواهر آدم بعد از فراق حوابوصال رسید اما من بعد از فراق جد و مادرم شهید خواهم شد عرض کرد. مصیبت تو با خلیل خدا چگونه است فرمود آتش بروی گلستان شد اما آتش حرب من سوزان گردد گفت با زکریا چگونه باشد فرمود زکریا را دفن کردند اما مرا مدفون نمیکنند سهل است اسب بر بدن من میتازند.
عرض کرد: با یحیی پیغمبر چگونه است؟ فرمود اگر چه سر یحیی را بظلم بریدند اما اهل بیتش را اسیر نکردند لکن پس از شهادت من اهل و عیال و خواهران مرا اسیر کنند عرض کرد: با ایوب چگونه است فرمود زخمهای او مرهم پذیر شد و به گردید اما زخمهای من به نخواهد شد این است که حضرت زینب در قتلگاه با سوز و آه بهمین مطلب اشارت میکرد.
و هم در نور العین مسطور است که چون آن گروه لئام به نهب خیام پرداخته طنابها را با حدود حسام پاره همی ساختند، جناب ام کلثوم بیرون آمد و فرمود»یابن سعد الله یحکم بیننا و بینک و یحرمک شفاعة جدنا و لایسقیک من حوضه کما فعلت بنا وامرت بقتل سبط الرسول و لم ترحم صبیانه و لم تشفق علی نسائه«.
ای پسر سعد خدای میان ما و تو حکم میفرماید و ترا از شفاعت جد ما و آشامیدن از حوض کوثر محروم میدارد چنانکه تو با ما نیز این معاملت کردی و آب فرات از ما باز داشتی و به قتل فرزند پسر پیغمبر فرمان کردی و به کودکانش رحم نیاوردی و بر پردگیانش شفقت ننمودی و آن ملعون به آنحضرت ملتفت نگشت.
بالجمله ابواسحق در نور العین میگوید بعد از آن حضرت زینب با ابن سعد فرمود «یابن سعد لم لاتدعونا» ای پسر سعد از چه روی ما را بخویش نمیگذاری گفت میخواهم شما را نزد عبیدالله ابن زیاد برم فرمود «یابن سعد بالله علیک مر بنا علی جسد الحسین حتی نودعه قبل الفراق» ای پسر سعد ترا بخدا سوگند میدهم که ما را بر کشته حسین علیه السلام عبور ده تا پیش از آنکه از حضرتش مفارقت جوئیم
باوی وداع کنیم.
پسر سعد گفت سمعا و طاعة و اهل بیت اطهار را بر آن جسد مطهر عبور داد، چون ایشان آن تن بی سر را بدیدند صیحه و ناله برکشیدند و زینب سلام الله علیها بگریستی و این شعر بخواندی «لقد حملتنا فی الزمان نوائبه» چنانکه از این پیش این اشعار منسوبا بحضرت ام کلثوم مسطور گشت.
درکتاب بحر المصائب مسطور است که جناب ام کلثوم میفرماید که مرا در خاطر بود که برادرم جامه کهنه بخواست، عمدا با خواهرم زینب نزدیک جسد مطهرش برفتیم دیدیم بنی امیه آن جامه کهنه را نیز بغارت رده و بدن مطهر برادرم را در میان خاک و خون عریان افکنده اند.
بالجمله چون به امر عمربن سعد ملعون اهل بیت را از قتلگاه بیرون آورده به آن حال بی سامان برنشاندند و روان داشتند، جناب زینب خاتون پس از چندی ناله و ندبه روی به اهل کوفه و شام فرموده «قالت یا اصحاب محمد هؤلاء ذریة المصطفی یساقون سوق السبایا و واویلاه و واحزناه الیوم مات جدنا محمد المصطفی و الیوم مات أبونا علی المرتضی و امنا فاطمة الزهراء و أخونا حسن المجتبی» ای امتان پیغمبر، آخر ماذریه پیغمبر شمائیم که چون اسیران میبرند.
آنگاه متوجه شیعیان و محبان شده و ایشانرا مخاطب داشته فرمود «أیا شیعتنا ابکوا علی الغریب الذی کافوره بالتراب و منع من ماء الفرات و غسله بالدماء و مطروح فی کربلا» ای شیعیان گریستن کنید بر آن امام غریبی که خاکش کافور او بود و از آب فراقش منع کردند و خونش غسلش بود و در کربلا بیفتاده است و چون آنحضرت از کلمات خود و أشعار خود بپرداخت ام کلثوم سلام الله علیها صیحه برکشید و بخواند این شعر پرداخت:
الا یا أخی قد سبتنا الاعادی
مثل سبی العبید بین البوادی
قد سبوا مهجتی بقتل حسین
وهو سؤلی و بغیتی و مرادی
ابن بنت الرسول و ابن علی
فهو هادی الوری طریق الرشاد
ثم أعلوا برأسه فوق رمح
و له نور کقدح الزناد
و بنی أحمد یقادون قهرا
بطعن الأعادی علی الاجساد
و کذا نحن بعدکم یهتکونا
و رمونا بمقتهم و العناد
ما رعوا حرمة الممجد أحمد
سیدا فاق بالهدی و الرشاد
ظلموا فاطم البتول و عاقوا
جدنا منهم بکل عناد
و علی المرتضی فقد فجعوه
بحسین و رهطه فی الجلاد
یابن سعد قد ارتکبت ذلا
ونارا من الله یوم المعاد
راقم حروف گوید: ممکن است این کلمات و اشعار در مقامی دیگر گذشته باشد و الله اعلم.
ونیز در کتاب بحر المصائب از مخزن وغیره مسطور است که چون جناب ام کلثوم آن بدن پاکرا بر آن خاک تابناک بدید و نگران شد که بادبر آن بدن و زان است و خاک بر آن افشان، بی اختیار خود را از فراز شتر بر زمین افکنده جسد مطهر را در برکشید و با گریه وزاری فرمود.
»یا رسول الله انظر الی جسدولدک ملقی علی الارض بغیر غسل و کفنه الرمل السافی علیه و غسله دمه الجاری من وریدیه» یعنی ایرسول خدا بنگر بجسد فرزند خود که بدون غسل بر زمین افتاده است: کفنش ریگی است که بادش بروی بیفشانده و غسلش خونی است که از دو رنگ گردنش جاریست.
»و هؤلاء أهل بیته یساقون فی سبی الذل و لیس محام یمانع عنهم الاذی و رؤس اولاده مع رأسه الشریف علی الرماح کالأقمار» اینک این جماعت أهل بیت او هستند که ایشانرا مانند اسیران روان داشتهاند و هیچکس حامی ایشان نیست و سر مبارک او با سرهای فرزندانش مانند ماهها بر سر نیزه ها میباشند. بالجمله چون آن مردم کافر را بر آن مظلومه ی خونین جگر نظر افتاد او را با جبر و آزار بر شتر سوار کردند و راه سپار داشتند در حالتیکه میگریست.
وهم صاحب بحر المصائب ازمفتاح البکاء و بعضی کتب مراثی این ابیاترا
بحضرت ام کلثوم سلام الله علیها نسبت داده اند که در آنوقت که برادرش امام حسین علیه السلام را بر آنحالت در زمین کربلا افتاده بدید بگریست و قرائت فرمود:
ایا جدنا نشکوا الیک امیة
فقد بالغوا فی ظلمنا و تبدعوا
ایا جدنا لو أن رأیت مصابنا
لکنت تری امرا له الصخر یصدع
ایا جدنا هذا الحسین معفر
علی الترب مجزوز الورید یقطع
فجثمانه تحت الخیول و راسه
عنادا باطراف الأسنة یرفع
أیا جدنا لم یترکوا من رجالنا
کبیرا و لاطفلا علی الثدی یرضع
أیا جدنا لم یترکوا لنسائنا
خمارا و لاثوبا و لم یبق برقع
أیا جدنا سرنا عرایا حواسرا
کانا سبایا الروم بل نحن اوضع
أیا جدنا لو أنا ترانا اذلة
اساری علی أعدائنا نتضرع
أیا جدنا نسترحم القوم لم نجد
شفیعا و لا من ذالاسائة یدفع
أیا جدنا زین العباد مکبل
علیل سقیم مدنف متوجع
در مهیج الاحزان مسطور است که چونحضرت زینب خاتون سلام الله علیها بدن شریفش را بآنطور عریان و پاره پاره دید نعره برکشید که هذا حسین این است حسین و نیز صاحب مهیج این کلمات را که در اینجا نظما بجناب ام کلثوم منسوب شد به طریق نثر مذکور داشته تواند بود دیگران بنظم در آورده باشند و اختلاف اخبار در این موارد نه آن چند است که بر ثبوت یکی حکم توان کرد.
1) گمان نمیکردم ای پاره ی دلم که این حال و مصیبت مقدر و مکتوب باشد.
2) یعنی پدرم فدای علی مرتضی باد.
3) این کلمه در ترجمه «اولاد الطلقا» قرار گرفته و صحیح نیست، زیرا منظور از طلقاء مردم قریش أهل مکه بودند که آزاد شده رسول خدا بودند چه بعد از فتح مکه در حکم اسراء بودند ولی پیغمبر اکرم بر آنان مفت نهاد.