برای تبیین مطلبی و تعیین مقصودی از بیان پاره ی حکایات ناچاریم تا بعون خدا بعضی مسائل مهمه توضیح پذیرد.
در کتاب عمدة الطالب مسطور است که حضرت زینب الکبری دختر امیر المؤمنین علی علیهما السلام مکناة بام الحسن و از مادرش حضرت فاطمه زهرا دختر رسول خدا صلی الله علیه و آله روایت و بمحاسن کثیره و اوصاف جلیله و خصال حمیده و شیم سعیده(1) امتیاز داشت مفاخرش چون مآثر خورشید درخشان نمایان و فضایلش چون ذخایر بحر بیکارن بی پایان بود، بزرگان اقوام از احادیثش بهره یاب و زعمای قبایل از افاضاتش مستفیذ میشدند چه معنی برزة که صاحب عمدة الطالب در نعت آن حضرت مسطور داشته همین معانی مرقومه را میرساند.
علامه مجلسی در جلد دهم بحار الانوار و صاحب ریاض الشهادة در ذیل داستانی حکایت کند که چون شب هنگام در رسید حضرت فاطمه امام حسن را بر دوش راست و امام حسین را بر دوش چپ بنشانید و با دست راست دست چپ ام کلثوم را بگرفت و بحجره ی مبارک رسولخدای صلی الله علیه و آله برفت و از آن پس با رسول خدا به نزد علی علیه السلام باز شدند، و از این خبر در صورتی که محل وثوق علمای محدثین باشد نموده آید که حضرت فاطمه را تا آن وقت از یک دختر افزون نبوده است.
و هم علامه مجلسی اعلی الله مقامه در این کتاب میفرماید فاطمه را از علی علیهما السلام پنج فرزند پدید گردید: حسن و حسین و محسن و ام کلثوم کبری و زینب کبری سلام الله علیهم.
ونی در روایتی که از محمد بن مروان میفرماید که گفت در حضرت ابیعبدالله سلام الله علیه عرض کردم: آیا رسولخدای صلی الله علیه و آله فرمود:
إن فاطمة أحصنت فرجها فحرم الله ذریتها علی النار.
فرمود آری مقصود از این حسن و حسین و زینب و ام کلثوم باشند.
لکن در روایتی دیگر که از راوی دیگر نقل میفرماید از زینب نام نمیبرد و اگر زینب غیر از ام کلثوم باشد هیچ نمی شاید در عنوان چنین حدیثی نام آن یک مذکور نشود و اختصاص بیکی داشته باشد، مگر اینکه ام کلثوم همان کنیت زینب باشد و او عاطفه در قلم کتاب سهوا اضافه شده و بینندگان دو تن گمان برده باشند یا نام زینب در این روایت اخیر از قلم ساقط شده است تا با آن روایات که آن حضرت را از امیر المؤمنین علیهم السلام پنج تن فرزند پدید آمد توافق جوید یا همین و او عاطفه که سهوا افزوده شده باشد موجب آن باشد که راویان خبار پنج تن انگاشته باشند.
در کتاب ناسخ التواریخ تألیف پدرم میرزا محمد تقی سپهر لسان الملک اعلی الله مقامه مسطور است که چون حضرت صدیقه طاهره فاطمه زهرا صلوات الله علیها و فات فرمود حسن وحسین در پیش روی مبارک امیر المؤمنین علی علیه السام نشسته همی بگریستند ام کلثوم خود را در ردائی پیچیده و برقعی آویخته دامن کشان همی بیامد و همی گفت یا ابتاه یا رسول الله الان حرمان از حضرت تور است آمد و دانستم ترا دیدار نخواهیم کرد.
و در کتاب بیت الاحزان از کتاب سرور الشیعه از تفسیر نیشابوری حدیث حقه راچنین مسطور آورده که آن هنگام که حضرت فاطمه همیخواست از این سرای محنت بریاض جنت رحلت فرماید، بر فراز حصیری خوابیده و گلیمی به خود پیچیده حضرت امیرالمؤمنین بر فراز سر همایونش نشسته حضرت امام حسن بر روی سینه
شریفش افتاده جناب امام حسین صلوات الله علیهم هر دو پای مبارکش را در بغل گرفته بجمله میگریستند، آن معصومه عرض کرد یا علی حسنین مرا خاموش بفرمای که وصیتی چند دارم نخست اینکه خاطر فرزندانم را عزیز بداری و بر روی ایشان صدا بر نکشتی و بخواهش طبع ایشان باشی، دوم آنکه از اموال من آنچه سهم منست بام کلثوم گذاری و مقداری از آنرا بفقرا بدهی که سودش عاید من شود.
و نیز گوید بعد از وفات آن حضرت ام کلثوم مرا دیدند که چادر بر سر کرده و تسبیح خود را در گوشه چادر بسته و از حجره طاهره گریان بیرون شد و همی فرمود یا ابتاه یا رسول الله بعد از ارتحال مادر ما راست شد مصیبت و مفارقت از خدمت تو، بعد از این محروم ماندیم از خدمت تو و خدمت مادر مظلومه ی خود.
راقم حروف گوید: درلخت اول این خبر بی نظر نشاید بود چه اگر فاصله زهراء را غیر از ام کلثوم دختری دیگر بودی چگونه اش در آن حال صغارت از مال خود بی بهره کردی و نیز عمده ی توارث بحسنین علیهما السلام اختصاص دارد وامیر المؤمنین علیه السلام نیز بهره مند است و هم از حضرت فاطمه که عالمه بما کان و بما یکون و بمقامات امامت و ولایت مطلقه ی امیر المؤمنین صلوات الله علیهما از دیگران داناتر است چگونه در سفارش حسنین آنگونه کلمات میفرماید چنانکه در کتب معتبره که ازوصایای آنحضرت با امیر المؤمنین مسطور میدارند کمال تفویض و تسلیم آن حضرت را می نماید.
لکن از لخت آخر این خبر که با ناسخ التواریخ نیز توافق دارد معلوم میشود که ام کلثوم همان حضرت زینب است که در تحت نکاح عبد الله بن جعفر برفت وهم در ناسخ التواریخ مسطور است که چون حضرت امیر المؤمنین علیه السلام از کفن فاطمه بپرداخت و خواست او را در جامه ی برین در پیچد ندا در داد ام کلثوم ای زینب ای سکینه ای فضه ای حسن ای حسین تقدیم امر مادر خود را حاضر شوید که از این پس دیدارش جز در بهشت میسر نشود.
و در این مقام زینب و ام کلثوم هر دو مذکورند و اگر چه از طرز نداء دو نفر
اراده شده اما ممکن است که از ام کلثوم و زینب یکتن را خواسته باشند چنانکه در مقامات ندبه و استغاثه بسیار افتد که یکتن را بنام و کنیت بلکه لقب بخوانند چنانکه گویند ای علی ای ابوالحسن ای اسدالله ای ابن عم رسول الله بفریاد ما بیا و در بعضی کتب نام سکینه مذکور نیست.
و هم در کتاب ریاض الشهادة مسطور است که بعد از وفات حضرت فاطمه زینب و ام کلثوم خود را بر فراز نعش مادر بینداختند و هم گوید حضرت صدیقه زهرا در وصیتی که بحضرت امیر المؤمنین میفرمود از دختران خود سفارش میفرمود و این خبر با آن خبر که به ام کلثوم اختصاص مییابد مخالف است تواند بود حضرت فاطمه مکرر وصیت کرده باشد و در بعضی اوقات هنوز افزون از یکدختر نداشته است.
وهم در کتاب بیت الاحزان مسطور است که چون حضرت امام حسن را در کوزه آب مسموم ساختند، آن حضرت از خواب بیدار شد و جناب زینب خاتون را طلب ساخت و فرمود ای خواهر الی آخر الحدیث، آنگاه فرمود ای خواهر قدری آب حاضر کن تا تجدید وضو نمایم و بعد از آن جناب زینب را در طلب حضرت امام حسین علیهم السلام بفرستاد.
چون حاضر شد خواست از آن آب بیاشامد خواهران بخروش آمدند و جناب زینب خاتون برجست و چنان شتابان برفت که بر چهره ی مبارک بر زمین افتاد، ونیز می نویسد چون جناب امام حسن از این پرمحن گلخن بجاویدان گلشن خرامید جناب زینب خاتون و ام کلثوم صدا بناله و زاری بلند کردند.
و هم در ناسخ التواریخ مسطور است که امیر المؤمنین علیه السلام در آن ماه رمضان که بروضه رضوان می شتافت یکشب در خانه ی امام حسن و یکشب در خانه ی امام حسین علیهم السلام و یکشب در خانه ی عبدالله بن جعفر افطار میفرمودند و از سه لقمه افزون نمیخوردند و چون شب چهارشنبه نوزدهم شهر رمضان فرا رسید بسرای خویش آمد و از بهر نماز بپای ایستاد ام کلثوم دو قرصه نان جوین و کاسه ی از شیر در طبقی
نهاده با مقداری از نمک سوده در حضرتش بگذاشت.
چون آن حضرت از نماز فراغت یافت و آن طبق را بدیدند فرمودند ای دخترک من در یک طبق دو نان خورش مخصوص من میداری؟ مگر ندانی من بر راه پسرعم خود رسول خدا میروم؟ مگر نمیدانی در حلال دنیا حساب و در حرامش عذابست سوگند با خدای تا از این دو خورش یکی را بجای نگذاری افطار نکنم ام کلثوم شیر را بر گرفت و آن حضرت سه لقمه از نان جوین با نمک خورش ساخت و ابتدا بنماز کرد.
و در آن شب فراوان از خنه بیرون میشد و بآسمان مینگریست و میگریست و بخانه باز میآمد و بنماز می ایستاد و چون بعضی کلمات که بر شهادتش خبر میداد بر زبان مبارک براند، ام کلثوم عرض کرد: ای پدر امشب این اضطراب چیست که در تو می نگرم؟ فرمود این فرزند صبح امشب من شهید میشوم و چون با امام حسن فرمود ای پسر فال بد نمیزنم و تطیر نمیکنم لکن دل من بر شهادتم شهادت دهد. زینب عرض کرد این پدر فرمان کن تا جعده بمسجد رود و با مردم نماز بگذارد. و چون آنحضرت را ابن ملجم زخم بزد. و بانگ جبرئیل د رإخبار شهادت آن حضرت بلند شد و ام کلثوم بشنید بر روی مبارک لطمه بزد و گریبان بدرید و فریاد برداشت وا ابتاه واعلیاه وا محمداه.
ونیز چون امیر المؤمنین فرمود رسول خدایرا در خواب دیدم سه کرت فرمانکرد که امشب بسوی او شتاب گیرم، اهل بیت سخت بگریستند مردی با ابن ملجم گفت ای دشمن خدای خوشدل مباش که امیر المؤمنین را بهبودی حاصل میشود گفت پس ام کلثوم بر کدام کس میگرید؟ بر من میگرید یا بر علی. سوگند با خدای که این شمشیر را بهزار درهم بخریدم و بهزار درهمش از زهر سیراب ساختم و هر نقصان که داشت باصلاح آوردم و با چنین شمشیر چنان ضربتی بر علی فرود آوردم که اگر باهل مشرق و مغرب قسمت کنند بجمله بمیرند، بروایتی زینب ابن ملجم را فرمود و ای بر تو کشتی امیر المؤمنین را؟ گفت پدر ترا کشتم اگر او را
امیرالمؤمنین بدانستمی هرگزش نکشتمی.
اعثم کوفی نیز چون ناسخ التواریخ حدیث کند و گوید چون امیرالمؤمنین علیه السلام خواست از سرای بیرون شود قلاب در بکمر آن حضرت در افتاد و کمر از میان مبارکش باز شد، آن حضرت کمر را دیگر باره محکم کرد و فرمود الهی مرگ را بر من مبارک و لقای خود را بر من خجسته فرمای ام کلثوم چون این کلام بشنید اشک حسرت از دیده فرو بارید.
ونیز اعثم گوید چون وفات امیر المؤمنین نزدیک شد ام کلثوم در خدمت آن حضرت بود، برخاست که از خانه بیرون آید فرمود در خانه فراز کن ام کلثوم فرمان پدر را اجابت فرمود.
ونیز در ضمن خطبه ی که از حضرت امام حسن علیه السلام بعد از وفات امیر المؤمنین صلوات الله علیه نگارش میدهد مینویسد امام حسن علیه السلام فرمود بدانید که از مال دنیا نزد او یعنی امیر المؤمنین چیزی نمانده است مگر هفتصد درهم، اندیشه چنان داشت که بآن دراهم کنیزکی را برای همشیره ام خریداری فرماید چون دانست که حال چیست و وقت ارتحالست مرا فرمود که آن هفتصد درهم را به بیت المال برم و ترک خریدن کنیزک گویم.
وهم در ناسخ التواریخ در ذیل خطبه امام حسن علیه السلام مسطور است که فرمود میخواست باین مبلغ خادمی برای اهل خویش ابتیاع کند و بروایتی از برای ام کلثوم خواست، و از این چند خبر نیز مکشوف آید که ام کلثوم همان زینب کبری است که ام کلثوم کبرایش نیز مینویسند، چه اگر دو تن بودند چنین مورخین نامدار این کلمات و مخاطبات را گاهی بام کلثوم گاهی بزینب نمیدادند چه امیر المؤمنین با هر یک جداگانه این فرمایش نکرده است و نیز در اختصاص خریداری کنیز برای یک تن اگر دو تن بودند سببی لازمست و اگر لفظ خواهران هم گاهی مذکور باشد ممکن است خواهرانی باشند که از دیگر زوجات بوده اند.
و هم مجلسی اعلی الله مقامه در جلد نهم بحار و در ذیل روایتی که از حضرت
امام زین العابدین علیه السلام از وفات امیر المؤمنین صلوات الله علیه میفرماید چنانکه از این پیش در کتاب احوال امام زین العابدین و در این کتاب از قلم کاتب حروف بگذشت مینویسد چون امیرالمؤمنین سلام الله علیه را بسرای خود در آوردند لبابة بر فراز سر مبارکش و ام کلثوم پهلوی هر دو پای شریفش بنشستند و آن حضرت چشم برگشود و بهر دو تن نظر فرمود، و از این عبارت ممکن است که لبابه نیز از جمله بنات مکرمات آن حضرت باشد و ام کلثوم همان زینب است چه اگر نبود مذکور میشد.
وهم در خرایج و جرایح و نهم بحار مسطور است که چون حضرت امیرالمؤمنین را حال اغماء دریافت ام کلثوم همی بگریست چون آن حضرت افاقت یافت فرمود: «لاتؤذینی یا ام کلثوم فانک لو ترین ما أری ان الملئکة من السموات السبع بعضها خلف بعض الی آخره» و هم در بحار و ارشاد مفید از ام موسی خادمه امیر المؤمنین علیه السلام مرویست که از علی علیه السلام شنیدم با دخترش ام کلثوم میفرمود: ای دخترک من بدرستیکه با شما مصاحبتی اندک نمایم عرض کرد یا ابتاه چونست این؟ فرمود رسول خدای صلی الله علیه و آله را در خواب دیدم که غبار از چهره ام میزدود و میفرمود یا علی بر تو چیزی نیست چه هر چه بر تو بود بجای آوردی و بعد از سه روز آن حضرت را ضربت رسید.
چون ام کلثوم آن کلمات بشنید فریاد برکشید و آغاز بی تا بی نهاد آن حضرت ام کلثوم را دلداری داده فرمود چنین مکن چه من می بینم رسول خدای را که با دست مبارک خود با من اشارت کند وفرماید ای علی بسوی ما شتاب کن که آنچه نزد ماست برای تو بهتر است.
وهم علامه مجلسی اعلی الله مقامه در خبری بس طویل که از بعضی کتب قدیمه در کیفیت شهادت آن حضرت مسطور داشته و ام کلثوم را طرف آن مطالب و مخاطبه بپاره ی کلمات میدارد میفرماید راوی میگوید زینب و ام کلثوم بیامدند تا در خدمت آن حضرت برفراز فراش نشستند و همی بناله و ندبه بانگ «یا ابتاه من للصغیر حتی
یکبر و من الکبیر بین الملأ یا ابتاه حزننا علیک طویل و عبرتنا لاترقا» برآوردند. و نیز در بیان وفات آن حضرت گوید چون در شب جمعه بیست و یکم شهر رمضان در گذشت زینب بنت علی و ام کلثوم و تمامت زنان آن حضرت فریاد برآوردند و گریبانها چاک کردند و لطمه بر چهره زدند و بانگ ناله و زاری در قصر برآوردند و از این کلام معلوم میشود که بعضی در بیان کنیه واسم فرق نگذاشته اندو دو تن انگاشته اند یا اینکه زینب همان زینب صغری است که از مادر دیگر است و از اینروی بزینب بنت علی توضیح داده اند، وگرنه این اختصاص از چیست؟ پس ببایست ام کلثوم را نیز بنت علی نوشت، یا ام کلثوم رازنی دیگر بیرون از بنات آن حضرت دانست.
و نیز فرماید چون امام حسن از دفن امیر المؤمنین سلام الله علیهما مراجعت فرمود ام کلثوم بخدمتش درآمد و آن حضرت را سوگند داد که ابن ملجم را یک ساعت زنده نگذارد و طبری در تاریخ خود گوید روز دیگر دختر علی علیه السلام ام کلثوم نزد حسن علیه السلام بیامد و همی بگریست و ابن ملجم را در آنجا نشسته دید فرمود ای ملعون امیر المؤمنین امروز بهتر است و تو را بدتر.
گفت اگر بهتر است تو چرا میگریی من آن شمشیر را بهزار درم خریده ام و هزار درهم بدادم تا بزهرش آب دادند تا هر کس را که بدان بزنم جان بدر نبرد و ابن اثیر در تاریخ خود نیز بهمین تقریب که مذکور شد اشارت کرده است.
و نیز در کتاب ریاض الشهاده و بیت الاحزان در ذیل بیان شهادت حضرت ولایت مرتبت صلوات الله علیه داستانی مفصل از اهوال شب نوزدهم رمضان المبارک مسطور و آن جمله را به حضرت ام کلثوم منسوب و آن مکالماترا که با امیر المؤمنین در میان آمده بدو راجع میگرداند و آن ناله و ندبه را بحضرت ام کلثوم اختصاص میدهد و میگوید بدان حال نزد حسنین علیهم السلام دوید و ایشانرا بحالت گریه و زاری بدید و امام حسن فرمود ای خواهر فریادو افغان مکن تا حقیقت حال بر ما مکشوف افتد و دشمنان بر شما شماتت نیارند.
و در جائی گوید دختران فاطمه سلام الله علیها بناله بودند و گوید چون بدانستند که آن ضربت چاره پذیر نیست و ابن ملجم نگران شد که ام کلثوم بر سر و سینه خود میزند و گریه میکند گفت ای دختر علی گریه کن که اگر گریه تمام عالم را بکنی برای او جا دارد.
ام کلثوم فرمود ای دشمن خدا بر پدرم باکی نیست و ضرری نرسیده اما تو خود را روسیاه دارین کردی و امیدوارم بسزایت برسی، هم در دنیا و هم در آخرت ابن ملجم گفت اگر گریه میکنی گریه کن و در این مصیبت اشک خونین بریز که بخدا سوگند این شمشیر را بهزار درم بخریدم و بهزار درهمش از زهر آب دادم و اگر این ضربت من بتمام مردم کوفه بهره شدی هیچیک را برء و سلامت نبودی.
آنگاه گوید چون امیرالمؤمنین علیه السلام بحضرت خدای پیوست صدائی باز رسید که ساعتی بیرون روید و بنده ی ما را با ما گذارید پس همه بیرون رفتند و زینب خاتون و ام کلثوم ودیگر زنن صدا بگریه و فغان برکشیدند و فریاد واعلیاه و وااماماه بلند کردند و بجمله گریبان چاک ساختند و بر سرو صورت خود بزدند.
و نیز گوید چون حسنین علیهم السلام بسرای باز شدند خواهران و دیگر زنان اهل بیت بنای نوحه و زاری نهاده ام کلثوم دختر امیرالمؤمنین بدین طریق نوح گری همی فرمود:
ألا یا عین جودی و اسعدینا
ألا فابکی أمیرر المؤمنینا (2)
الی آخر الابیات، لکن این اشعار را در کتب معتبره نسبت بابی الاسود دئلی و بروایتی بام الهیثم بنت اسود النخعیه که جسد ابن ملجم را بسوخت داده اند تواند بود ابی الاسود برخی را انشاد کرده و ام الهیثم نیز بر آن وزن وقافیت گفته باشد چه اختلاف پاره اشعار و زیادتی و نقصانی که در کتب متعدده بنظر رسیده بر این حکم کند و ام کلثوم در مقام نوحه تذکره فرموده باشد چنانکه مجلسی اعلی الله مقامه
در بحار نیز باینمطلب اشارت کند و فرماید:
بعد از آنکه ابن ملجم و قطامه و آندو مرد دیگر را که ابن ملجم ملعون را در آن کردار ملعنت آثار مساعد و یار بودند دستخوش هلاک و دمار ساختند و حسنین علیهما السلام بسرای باز آمدند ام کلثوم روی بایشان کرد و این اشعار را که بعد ز استماع قتل آن حضرت انشاد کرده بود بگفت:
و میفرماید بعضی گویند این اشعار از ام الهیثم بنت عریان خثعمیه و پاره ی نوشته اند از ابوالاسود دئلی است و مجلسی در این طریق که اشارت فرموده نسبت بام کلثوم سلام الله علیها را ترجیح میدهد.
چنانکه صاحب بیت الاحزان نیز مینویسد چون حسنین و محمد بن حنفیه و اصحاب حضرت امیر المؤمنین از دفن آن حضرت باز شدند و بسوگواری پرداختند جناب ام کلثوم روی با ایشان کرد و در مرثیه آن حضرت مرثیه انشاء فرمود که هیچکس از دوست و دشمن بر جای نماند جز آنکه از ناله و نوحه آن مخدره بناله و نوحه در آمد، چندانکه از شدت اثر ناله آن حضرت هیچوقت مردمانرا از آن افزون در اندوه و غم نیافته بودند و از جمله آن اشعار این شعر است که مرقوم است:
و تبکی ام کلثوم علیه
بعبرتها و قدرأت الیقینا (3)
اما راقم حروف چنان می داند که اگر جناب ام کلثوم هم انشاء شعری فرموده است نه آنست که بجمله این اشعار را فرموده باشد، شاید بعد از آنکه ابوالاسود یا دیگری در مرثیه آن حضرت انشاء این اشعار کرده باشند ام کلثوم تذکره فرموده یا خود آن حضرت نیز بر آن سبک شعری چند فرموده باشد چنانکه این شعر اخیر نیز بر این بیان شهادت تواند داد، و نیز میرساند که جز از ام کلثوم نام دیگری در این اشعار مذکور نیست و اگر زینب کبری که دارای آن مراتب فصاحت و
بلاغت و شأن و جلالت است جز ام کلثوم بودی چگونه در این مصیبت بزرگ آغاز مرثیه نکرده باشد.
و هم در بیت الاحزان مذکور است که بروایتی چون از کار غسل حضرت امیر المؤمنین علیه السلام فراغت یافتند، امام حسن سلام الله علیه فرمود ای خواهر ای زینب ام ام کلثوم حاضر کنید بقیه ی کافوری را که جدم رسول خدا برای پدرم معین فرموده پس زینب بتعجیل بشتاف و حاضر ساخت چون سرش بگشودند جمله ی خانها و کوچها و طرق و شوارع کوفه از شدت بویش معطر شد.
ونیز میگوید در حدیثی وارد است که جناب ام کلثوم با ناله و افغان در پناه برادر خود امام حسین علیهما السلام در عقب جنازه پدر بزرگوارش میرفت تا بر سر تربت طاهر آن حضرت، و در بعضی کتب نوشته اند امام علیه السلام او را از تشییع جناه منع فرمود و از این اخبار نیز می تواند رسید که زینب همان ام کلثوم باشد و امام حسن در مقام زاری و ندبه چنانکه معمول است او را بنام وکنیت هر دو خوانده باشد وگرنه میفرمود ای خواهران.
و صاحب حبیب السیر در ذیل بیان شهادت جناب امیر المؤمنین علیه السلام از کتاب مستقصی حدیث کند که در شب شهادت با دخترش ام کلثوم از شهادت خود و رؤیای خود حدیث فرمود چنانکه بآن اشارت رفت.
و نیز صاحب عمدة الطالب در شهادت آن حضرت چون ناسخ التواریخ حدیث کند و گوید چون امیر المؤمنین علیه السلام برای نماز بامداد بیرون شد، بطی (4) چند که در صحن سرای از بهر کودکان بودند صیحه برآوردند پاره از خدام بطرد آنها بیامدند فرمود «دعوهن فانهن نوائح» اینها را بخود گذارید که نوحه کنندگان باشند، دخترش زینب عرض کرد جعده را بفرمای تا مردمان را نماز بگذارد.
و چون ابن ملجم را بعد از آنکه آن حضرت را ضربت بزد بیاوردند زینب دختر آن حضرت آن کلمات مذکوره را که دیگران به ام کلثوم منسوب می دارند
بدو بفرمود و جوابی نزدیک بجواب مذکور بشنید و در فصول المهمه باین داستان باندک تفاوتی اشارت رفته و گوید جناب ام کلثوم دختر سید و آقای ما علی علیه السلام با ابن ملجم بانگ زد و آن کلمات مذکوره و جواب او را می انگارد.
و صاحب نور الأبصار نیز بمانند فصول المهمه اشارت کند و سبط ابن جوزی نیز چون صاحب فصول المهمه باندک تفاوتی اشارت نماید و صاحب کشف الغمه و ابوالفرج در مقاتل الطالبیین بصاحب فصول المهمه و نور الابصار اقتفا کرده و باندک اختلافی مرقوم داشته و همه به ام کلثوم راجع داشته اند.
اکنون همی گوئیم که با این تفحص و تأمل و استیعابی که در کتب متعدده در بیان این مطلب بجای رفت و نیز در همین کتاب در تبیین این حال به بسط مقال گذشت چنان در خاطر خطور همی کند و در پیشگاه نظر جلوه گر میافتد که این زینب کبری همان ام کلثوم کبری است که از فاطمه زهرا سلام الله علیها است.
و ممکن است ام کلثوم صغری که بسرای عمر برفت از دیگر زوجات مکرمات بوده است، یا اگر از بطن مطهر صدیقه طاهره بوده است در این اوقات حضور نداشته و از آن پیش وفات نموده است این نیز با اخبار مسطوره و توضیحات مذکوره در سابق و لاحق توافق نجوید مگر اینکه حضرت زینب کبری همان ام کلثوم کبری باشد و در بعضی اوقات بنام و وقتی بکنیت و گاهی بر حسب اقتضای مقام بنام و کنیت هر دو مخاطب شده باشد و بر پاره نگارندگان که نه چندان دقیق النظر بوده اند و تن نموده آید.
یا ام کلثوم از زوجات دیگر به سرای عمر رفته باشد و غیر از ام کلثوم کبری باشد که بسرای عبدالله بن جعفر برفت و اگر گاهی سخن از بنات یا لفظ خواهران بصیغه جمع رفته باشد نظر بدیگر بنات محترمات امیرالمؤمنین علیه السلام است که جز از بطن صدیقه طاهره بوجود آمده اند.
و ممکن است اگر حضرت فاطمه را دو دختر باشد یکی در زمان خود آن حضرت وفات کرده باشد و اینکه اغلب اشارات بام کلثوم است از آنست که از دیگر
اخوات مکرمات مهین تر و بسبب حضرت فاطمه از دیگران اشرف و بر جملگی برتر و مقام ریاست و رفعت دارد.
و از اینگونه اشتباهات برای بعضی نویسندگان که متحمل تتبع کامل نمیشوند یا بکتب متعدده معتبره دست ندارند یا در فهم اخبار آن چند که میشاید توانا نیستند یا چندان با نظر تدقیق نمیروند فراوان افتد، چنانکه بر دانایان اخبار در اغلب مواقع مشهود است وگرنه چگونه تواند بود که گروهی از اعیان نویسندگان و ارکان اهل خبر حدیثی را از معصومی نسبت بمعصومی دهند و پاره ی دیگر همان نسبت را بمخاطبه دیگر آوردند و در هیچیک هر دو تن را در آن مقام که باید در یک جای نام نبرند هر کس زینب گوید ام کلثوم را نام نبرد و آنکس که ام کلثوم گوید بزینب نسبت ندهد.
و نیز بسیار تواند بود که هر دو گروه صحیح نوشته باشند اما کتب مستنسخه در مرور ایام و تجدید استنساخ بسقوط یک حرف یا اضافه حرفی مطلبی عمده را از مقام خود بگردانند و اسباب شبهت نگارندگان و تردید مؤلفین و زحمت بینندگان آیند چه فهم سقیم از علیل و صحیح از کلیل جز به تتبع و تعقل و تفکر و تجدید نظر و سنجیدن اخبار و تحصیل انواع آثار و اطلاع بر حکایات و ملاحظه حال راوی و مروی عنه و بصیرت تامه در عموم متشتته و اجتهاد کامل حاصل نیاید چنانکه از این پس نیز در پاره مقامات مکشوف افتد.
مع ذلک کله بر حقیقت حال حکومت بصراحت نتوان کرد و کنه مطلب را جز آنکس که بکنهش نمیتوان شناخت یا آنانکه بفضل او راسخون در علم هستند نمیداند، نعوذ بالله من هفوات اللسان و زلات الأقدام.
1) شیم- بکسر شین و فتح باء- جمع شیمه یعنی خلق و خوی.
2) ای دیده اشک ببار و ما را بر سوگ ما یاری کن ای چشم گریه کن بر امیر و پیشوای مؤمنان.
3) ام کلثوم هم بر سوگ پدرش امیرالمؤمنین میگرید، واشک میافشاند،و براست مرگ آن حضرت را بچشم می بیند.
4) بط یعنی اردک.