جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

بیان بعضی اختلافات که در کتب مورخین و محدثین در نام و کنیت حضرت زینب خاتون مشهود می شود

زمان مطالعه: 7 دقیقه

از این پیش در شرح اسامی و کنای بنات مکرمات حضرت امیرالمؤمنین صلوات الهل علیه باخبار متعدده و عقاید مختلفه که در این باب رفته اشارت شد هم اکنون به پاره اختلافات دیگر شروع می نماید تا در این مطالب حالت انحصاری حاصل و حقیقت مطلب نیک تر مفهوم و بخواست خداوند متعال پاره شبهات مرتفع گردد.

در کتاب عمدة الطالب باین ترتیب مسطور می شود، و رقیة الکری را مقدم می نویسد و می گوید رقیة الکبری کنیتش ام کلثوم و از بطن مطهر حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها اسست و به سرای عمر بن الخطاب بزناشوئی برفت چناننکه از این پس انشاء الله تعالی مذکور می شود، لکن در فصول المهمه و کشف الغمه بعد از زینب الکبری بام الکثوم الکبری اشارت و بهمان کنیت قناعت می کند.

و در نور الابصار می گوید ام کلثوم کبری قبل از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و آله تولد یافت و بسرای عمر بن الخطاب شد و بعد از ام کلثوم زینب الکبری را نام می برد و می گوید زینب الکبری شقیقه ح سن و حسین علیهماالسلام می باشد بعد می فرماید رقیه شقیقه عمر اکبر است.

و از این کلام معلوم می شود که ام کلثوم کبری را رقیه نام نیست و رقیه از بطن مبارک حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها نمی باشد و ابن اثیر در تاریخ الکامل و نیز در بعضی کتب دیگر زینب الکبری را بر ام کلثوم الکبری مقدم می نویسند و عمر بن علی و رقیه بنت علی را شقیق یکدیگر می نگارند.

اما از کتاب نور العین که بابی اسحق اسفراینی منسوب است از این عجب تر آن است که بر خلاف جمهور مورخین شرحی مبسوط می نگارد که چون پس از شهادت حضرت علی بن ابیطالب امیرالمؤمنین صلوات الله علیه معاویه متولی امور مملکت

گردید و مدتی در مدینه طیبه با اهل بیت رسول خدای صلی الله علیه و آله و جماعت بنی هاشم به کمال تکریم و احسان می رفت و در رعایت جانب امام حسین علیه السلام خصوصا هیچ فرو گذاشت نمی کرد.

و پس از چندی تجهیز سفر بدید و باعساکر خویش روی براه نهاد و امام حسین و برادران و اولاد آن حضرت و اولاد برادران آن حضرت و جمله عشیرت و اقربای آن حضرت را بتمامت با خود بکوچید و در دمشق بخلافت و سلطنت درآمد.

و امام حسین و برادران و برادر زادگان و جمله خویشاوندان آن حضرت رجالا و نساء، کبارا و صغارا، در دمشق جای داشتند و معاویه با ایشان به کمال اکرام برفتی و هیچ کس را بر حسین علیه السلام مقدم نداشتی و ایشان را بر تخت خویش جای دادی، و بعطاهای وافره مرفه داشتی و چون زمان مرگش در رسید و یزید را به وصیت گرفت در رعایت جانب حسین علیه السلام و اقربای آن حضرت فراوان بگفت.

یزید جمله را پذیرفت لکن پس از مرگ معاویه به آن وصایا نگران نشد و با آنحضرت جز از روی اساءت نرفت و عطایای ایشان را باز گرفت چندان که آن حضرت کوفته خاطر شد و نزد خواهرش سکینه آمد و با هر دو دیده اشکبار فرمود ای خواهر ما را به مکه یا مدینه بر، و آن حکایت با سکینه بگفت و سکینه گفت ای برادر ما را نزد یزید مقامی نیست لکن رأی چنانست که از یزید رخصت بخواهیم و به راه خویش شویم.

آن حضرت فرمود ای خواهر من! نیکو رأیی است و در ساعت بر خواست و دوات و قرطاس و قلمی از نحاس بخواست و از عزیمت خود و حرکت بجانب مدینه برنگاشت و اجازت را به میل او حوالت داد، یزید پاسخی سرد بداد و آن حضرت نامه یزید را نزد خواهرش سکینه بیاورد، سکینه عرض کرد ما را کوچ بده همانا خدای تعالی از یزید و جز او بر ما رحمتش افزونست و آن حضرت ایشان را بکوچانید و به مدینه طیبه در آورد.

و أبواسحاق در ضمن محاورات جز از سکینه نام نمی برد و نیز چون از نامه های

اهل کوفه و مأمور شدن جناب مسلم بن عقیل علیهما الرحمة بیان می کند میگوید آن حضرت در ساعت برخاست و نزد خواهرش سکینه آمد و از خبر مردم کوفه و عراق و مراتب ظلم یزید و ابن زیاد علیهما اللعنة نسبت به ایشان و مکاتب اهل کوفه و استدعای قدوم مبارک آن حضرت را و مأمور فمرودن آن حضرت مسلم بن عقیل را بفرمود.

جناب سکینه خاتون اشکش جاری شد و عرض کرد ای برادر خدای تعالی اشگ دیدگان ترا جز در مقام خشیت از حضرت احدیت جاری نفرماید، ای برادر من همانا اکنون وقت سفر کردن نیست و اینک ما تهیه دیده ایم و شهر محرم فرا می رسد و بدان اراه هستیم که این عاشوراء را در بیت الله به پای بریم و آن وقت دوازدهم شهر ذی القعدة بود.

و نیز به آن حضرت عرض کرد ای برادر بیا تا در عرفه توقف کنیم و از آن پس ادراک یوم النحر نموده پس عاشوراء را در بیت الله الحرام بگذرانیم و نیز من سفر در این شهر حرام را به فال میمون ندانم چه از رسول خدای صلی الله علیه و آله جد خویش صلوات الله علیه شنیدم می فمرود خون حسین در محرم الحرام بخواهد ریخت پس ای برادر درنگ فرمای تا محرم الحرام این سال بگذرد تا دل من از لئام دشمنان تو آسایش گیرد.

آن حضرت فرمود: ای خواهر! من نیز این کلام را از جد خود رسول خدای صلی الله علیه و آله شنیدم و لکن لا فائدة فی الکلام چه اهل کوفه و عراق مرا بخدای و پدرم و جدم سوگند داده که در همین سال حاضر شوم و اگر نشوم با من در یوم الزحام در حضرت خدای مخاصمت بورزند. پاسخ ایشان در حضور خداوند ملک علام چه گویم و شاید آن محرم جز محرم این سال باشد. و شاید حسین غیر از من باشد تصدیقا لجدی علیه السلام و اگر من باشم مرا با آنچه تقدیر شده چه توانائی است به پای شود و تجهیز ما را ببین و در تمامت امور بر خدای توکل جوئیم.

سکینه خاتون عرض کرد: ای برادر درنگ فرمای تا آن نشان و علامتی که

نزد من موجود است و بر ریختن خون تو دلالت دارد و جبرئیل از جانب پروردگار بیاورده بنگرم، فرمود آن امارت چسیت عرض کرد همانا جبرئیل امین علیه السلام بحضرت جد ما محمد مصطفی صلی الله علیه و آله با مشتی از خاک سفید بیامد و عرض کرد ای محمد این خاک را بر گیر، پسرت حسین علیه السلام از این خاک خلق شده و خون او بر این می ریزد و چون زمان قتلش نزدیک شد این خاک سرخ می گردد و خون از آن میچکد.

ای برادر من! جدت آن خاک را از جبرئیل بگرفت و بفاطمه زهرا بداد و من از حضرت فاطمه بگرفتم و با خویش بذخیره بداشتم هم اکنون ساعتی صبر فرمای تا آن خاک را بنگرم بحال خود باقی است یا رنگش بگشته است؟ پس بپای خاست و آن خاک را از آنجا که پنهان کرده بود بر آورد و مانند عقیق سرخش بدید که همی خون از آن میچکد و در خدمت حسین علیه السلام شد و عرض کرد باین خاک بنگر یا ابا عبدالله.

چون امام حسین علیه السلام بدید فرمود لا حول و لا قوة الا بالله انا لله و انا الیه راجعون اما این خواهران من اگر این کار از روز ازل بر من مقرر است چه کار می توان کرد و لابد روی می نماید و الامر کله لله هم اکنون ما را ساخته راه بدار چه مشیت و تدبیر مخصوص خداوند باشد، این حال بر خواهرش سکینه بسی دشوار گشت و به دو پای برخواست و اشگش بر چهره اش روان گردید و این شعر بخواند:

الا ان شوقی فی الفؤاد تحکما

و دمعی جری یحکی من الوجد عندنا

و لما تهیأ للمسیر رکابهم

فقلت لعینی ابدلی الدمع بالدما

الی آخرها و چون سکینه از قرائت اشعارش بپرداخت بپای شد و بسوی عبدالله بن الزبیر روی نهاد و او را داستان باز نمود و بعد از آن شرحی از مکالمات ابن زبیر با حضرت امام حسین علیه السلام می نگارد و نیز در بعضی موارد اشعاری مصیبت آمیز از سکینه مرقوم می دارد که می گوید الا یا اخی و از شعر معلوم می شود که سکینه خواهر آن حضرتست.

همانا بعد این خبر بر دانایان اخبار مشهود است چه اولا در صبایای جناب امیرالمؤمنین به سکینه نام جز شعرانی در طبقات ال کبری اشارت نکرده و اگر هم بوده است در این مقامات در نیامده است دیگر اینکه بودن معاویه در مدینه و مکه و حرکت دادن او امام حسین علیه اسلام و اقربای آن حضرت را بعد از شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام با خویشتن به جانب دمشق با هیچ خبر موافق نیست چه معاویه خود نیز در آن اوقات که امیرالمؤمنین شهید شد در دمشق زخمدار گشت.

دیگر اینکه در هنگام وصایای معاویه با یزید باتفاق جمهور مورخین امام حسین علیه اسلام در مدینه جای داشت و در زمان شهادت امیرالمؤمنین علیه السلام همه وقت از پدرش خبر شهادت خود را می شنید، و امام حسین که قلب عالم امکان است چگونه با خواهرش سکینه آنگونه می گوید و می شنود و می گرید، و در اخبار جدش آنگونه سخن می کند یا در مقام تردید بر می آید با اینکه در عالم ذر به این خبر واقف و تمامت انبیا و اولیای خدا آگاه بودند.

دیگر آنکه آن تربت نزد جناب ام سلمه بود و تا آن حضرت شهید نشد حمرت نگرفت و خون از آن نچکید دیگر اینکه عبدالله بن زبیر را کدام کس نوشته است با آن حضرت برادر رضاعی است چه در زمان تولد حضرت سید الشهدا سلام الله علیه از سه سال کمتر نداشت و علاوه بر این سخن در آنست که سیدالشهدا از پستان مادرش نبالید (1) بلکه رسول خدای بپرورید تا چه رسد که از پستان دیگرش شیر بنوشد.

دیگر آنکه عبدالله بن زبیر در زمان امام حسین دارای کدام امارت و ریاست بود که در خدمت آن حضرت اظهار حیات تواند و در حفظ و حمایت آن حضرت آن گونه بیانات کند بلکه تا آن حضرت در مدینه جای داشت چنان در تحت الشعاع حشمت و مطاعیت و عظمت و برتری آن حضرت افتاده بود که وجودش با عدم مساوی

بود، چنانکه راقم حروف شرح این جمله را در کتاب احوال حضرت امام زین العابدین علیه السلام مرقوم داشته و در اینجا با عادت حاجت نیست (2) و این جمله نیز که در این مقام مرقوم افتاد برای آنست که اگر بعضی کسان را که در تتبع اخبار بهره کامل نباشد چون بچنین خبر نظر کنند در مقام حیرت و اشتباه دچار نمانند.

بالجمله از جمله اخبار چنان بر می آید که حضرت زینب از ام کلثوم مهین تر است چنانکه از وقایع عاشورا و مجاری حالات سفر شام و اغلب مکالمات نیز چنین مستفاد می شود لکن از آن خبر که در بیت الاحزان از کتاب سرور الشیعه می نماید که حضرت صدیقه طاهره سلام الله علیها در ضمن وصایای خویش بعلی علیه السلام عرض کرد آنچه از اموال من سهم من می شود بام کلثوم بده و بعضی را به فقرا بده که سود به من عائد شود چنان می رساند که جزوی دختری دیگر نبود.

و این خبر سخت بعید است چه عامه مورخین متفق هستند که حضرت صدیقه را دو دختر از علی علیه السلام پدید شد و نیز از آن خبر که جناب ام کلثوم بر حضرت صدیقه ندبه کرد و نیز پاره ی اخبار کثیره که از این پس انشاء الله تعالی در مقام خود توضیح می شود باز نموده آید که جناب ام کلثوم از حضرت زینب خاتون مهین تر باشد یا اینکه ام کلثوم کنیت همان زینب کبری باشد، و الله اعلم.


1) بالیدن بمعنی پرورش یافتن و بزرگ شدن و نمو گرفتن است.

2) این قسمت را در جزء پنجم ناسخ التواریخ حضرت سجاد طبع مؤسسه اسلامیه ملاحظه می فرمائید.