به پاس حرمت حجاب که پیام حضرت زینب است،
-گلعفاف- ضمیمهاین زندگىنامه تقدیم شما مىگردد:
هیچ باغبانى را سرزنش نمى کنند که چرا دور باغ خود حصار وپرچین کشیده است، چون باغ بى دیوار، ازآسیب مصون نیست ومیوه ومحصولى براى باغبان نمى ماند.
هیچ کس هم با نام – آزادى – دیوار خانه خود را برنمى دارد وشبها در حیاطش را باز نمى گذارد، چون خطر رخنه دزد، جدى است.
هیچ صاحب گنج وگوهرى هم جواهرات خود را بدون حفاظ، در معرض دید رهگذران نمى گذارد تابدرخشد، جلوه کند وچشم ودل برباید، چون خود جواهر ربوده مى شود.
هر چیز که قیمتىتر باشد، درصد مراقبت از آن بالاتر مى رود.
هرچه که نفیستر باشد، بیم ربودن وغارت بیشتر است ومواظبت، لازمتر.
اگر در شیشه عطر را باز بگذارى، عطرش مىپرد.
اگر رشته مرواریدت رادرکمد وصندوق نگذارى ودر آن را نبندى، گم مىشود.
اگر در مقابل پنجره خانهات، تورى نزنى، ازنیش پشهها ومزاحمت مگسها در امان نخواهى بود.
وقتى راه ورود پشهها را مى بندى، خود را -مصون- ساختهاى، نه -محدود- وزندانى.
وقتى در خانه را مى بندى، یا پشت پنجره اتاقت پرده مى آویزى، خانه خود را از ورود بیگانه ونگاههاى مزاحم در پناه قرار دادهاى، نه که خود را در قید وبند وحصار افکنده باشى.
اگر براى ایمنى ازخطرها وآسودگى از مزاحمان، خود را بپوشانى، نه کسى ایراد مى گیرد، ونه اگر هم ایراد بگیرد، اعتنا مىکنى، چرا که سخنش را بى منطق وناآگاهانه مىدانى و مىبینى.
اینکه -دل باید پاک باشد-، بهانهاى براى گریز جاهلانه از همین مصونیت است وآویختن به شاخه -لاقیدى-، وگر نه از دل پاک هم نباید جز نگاه و رفتار پاک برخیزد.
ظاهر، آینه باطن است و… – از کوزه همان برون تراود که در اوست -.
زن، بخاطر ارزش وکرامتى که دارد، باید محفوظ بماند و خود را حراج نکند ودر بازار سوداگران شهوت، خود را به بهاى چند نامه ونگاه ولبخند نفروشد.
زن بخاطر لطافتى که دارد، نباید در دستهاى خشن کامجویان دیوسیرت، که نقاب مهربانى و عشق به چهره دارند، پژمرده شود و پس از آنکه گل عصمتش را چیدند، او را دور اندازند، یا زیر پایشان له کنند.
زن بخاطر عصمتى که دارد ومیراثدار پاکى مریم است، نباید بازیچه هوس وآلوده به ویروس گناه گردد.
گوهر عفاف وپاکى، کمارزشتر از طلا و پول و محصول باغ و وسایل خانه نیست.
دزدان ایمان وغارتگران شرف نیز فراوانند.
سادگى وخامى است که کسى خود را در معرض دید
وتماشاى نگاههاى مسموم و چشمهاى ناپاک قرار دهد و به دلبرى وجلوهگرى بپردازد وخیال کند بیماردلان و رهزنان عفاف را به وسوسه نمىاندازد واز زهر نگاهها ونیش پشههاى شهوت در امان مىماند!
بعضى از – نگاه – ها، ویروس – گناه – منتشر مىکند، وبعضى از چهرهها حشره مزاحمت جمع مىکند.
خراب کردن همه دیوارها وبرداشتن همه پردهها وبازگذاشتن همه پنجرهها، نشانه تیرهاندیشى است، نه روشنفکرى! علامت جاهلیت است نه تمدن!
مىگویى نه؟ به طومار کسانى نگاه کن که پس از رسوایى وبىآبرویى، با دو دست پشیمانى بر سر غفلت خویش مى زنند و بر جهالت خود لعنت مىفرستند.
کسى که از – جماعت رسوا – نگریزد – رسواى جماعت – مىشود!
آنکه ایمان را به لقمهاى نان مىفروشد،
آنکه یوسف زیبایى را با چند سکه قلب عوض مىکند،
آنکه – کودک عفاف – را جلوى صدها گرگ گرسنه مىبرد و به تماشا مىگذارد، روزى هم – پشت دیوار
ندامت – اشک حسرت بر دامن پشیمانى خواهد ریخت، در آخرت هم به آتش بىپروایى خود خواهد سوخت.
از اول که جامه عفاف، سفید وشفاف است، نباید گذاشت چرکابه گناه بر آن بپاشد.
از اول باید مواظب بود این کاسه چینى نشکند واین جام بلورین ترک بر ندارد.
از اول نباید به پاى بیگانه، اجازه ورود به مزرعه نجابت داد، که بوتههاى نورس عصمت را لگدمال کند.
ولى… گریه بىحاصل است و بىثمر، وقتى که شاخه شکست وگل چیده شد!!
پایان