سخن از -زینب- است، بانوى بانوان و اسوه شیرزنان قهرمان.
پدرى همچون على بن ابى طالب علیه السلام داشت که سرور یکتاپرستان و مولاى متقیان است، و مادرش فاطمه سلام الله علیهبود، آنکه تاریخ را در آستان علم و عفاف و کمالش به خضوع واداشته است.
—
-زینب کبرى-، در روز 5 جمادى الاولى، سال پنجم هجرى در مدینه چشم به جهان گشود. گلى بود که در بوستان -عترت- رویید و عطر محمد صلی الله علیه و آله و سلم و خوى على علیه السلام و خلق فاطمه سلام الله علیها را داشت. جبرئیل، نام -زینب- را از سوى خداوند، براى این نوزاد هدیه آورد.
در خرد و فرزانگى، در شجاعت و متانت، در زهد و
عبادت، وارث پدرش على علیه السلام و مادرش زهرا سلام الله علیه بود و بحق، آیینهاى بود که آن خصلتهاى شایسته و گرانبها را در خود جلوهگر ساخته بود.
به تعبیر مرحوم سید محسن الأمین:
از زینب، شگفت نیست که چنین باشد، چرا که وى، شاخهاى از شاخههاى شجره طیبه نبوت و از تبار بلند بنى هاشم است. جد او رسول خداست، پدرش وصى پیامبر است، مادرش حضرت فاطمه است و برادران او حسن و حسین علیهما السلام اند و شگفت نیست که شاخه، همسان با ریشه باشد! (1)
از القاب اوست: عقیله بنى هاشم، عقیله طالبیین، موثقه، عارفه، عالمه، محدثه، فاضله، کامله، عابدهآل على. زینب را مخفف -زین اب- دانستهاند، یعنى زینت پدر.
هنوز پنج سال به رحلت جانسوز پیامبر خدا صلی الله علیه و آله و سلم مانده بود که این گل، بر شاخه وجود فاطمه سلام الله علیه رویید و جوانه زد و بالنده گشت. هوش و درایتش به او برجستگى خاصى مىداد. از کسانى بود که از فاطمه زهرا سلام الله علیه حدیث
روایت مىکرد و گوهرهاى آن دریا را به شیفتگان معارف این خاندان مىرساند. احادیثى هم از امیرالمؤمنین و رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم روایت کرده است.
حضرت زینب سلام الله علیها با پسر عموى رشید و کریم و فداکار خود -عبدالله بن جعفر- ازدواج کرد. عبدالله، فرزند شهید بزرگوار جعفر طیار بود و در هجرت مسلمانان به حبشه در آن دیار به دنیا آمده بود.
از این وصلت فرخنده، پنج گل خوشبو پدید آمد، به نامهاى: محمد، على، عباس، ام کلثوم و عون، که عون و محمد، در عاشورا در رکاب اباعبدالله الحسین علیه السلام شهید شدند.
این بانوى بزرگ، زینت پدر بود وافتخار دودمان و مدافع امام عصر خویش و مادر شهید بود و دختر شهید و خواهر شهید و عمه شهید، کربلا، روح زینب را بیشتر متجلى ساخت و به بشریت شناساند، و گرنه فضایل او پیش از عاشورا هم درخشان بود.
از امام چهارم، حضرت سجاد علیه السلام سخن نقل کنیم که نسبت به نیایش و تهجد و شب زنده دارى عمه اش زینب چنین مىفرماید:
من هرگز عمه ام زینب را ندیدم که -نمازشب- را نشسته بخواند، مگر شب یازدهم محرم، حتى در آن شب غمبار هم نماز شب خود را خواند، ولى نشسته، چرا که آن همه عزیزان را از کف داده و آن همه مصیبتها را دیده بود. حتى اباعبدالله الحسین علیه السلام در آخرین وداعى که با خانواده و فرزندان خود در روز عاشورا انجام داد و به قصد رفتنى بىبرگشت، از آنان جدا شد، به زینب کبرى فرمود:
-خواهرم! درنافله شب مرا فراموش مکن!-(2)
امام حسین علیه السلام براى خواهرش زینب، احترام خاصى قائل بود و هنگام دیدار، به احترام او از جاى بر مىخاست.
سیره نویسان نوشته اند که زینب بزرگ، مجلس ویژهاى براى تفسیر قرآن داشت که زنان در آن شرکت مىکردند. این جایگاه و پایگاه علمى و معنوى، از آن بانوى والاقدر بعید نیست، چرا که در دودمانى بزرگ شده بود که قرآن و وحى الهى در آن نازل مىشد و در سایه
-اصحاب کساء- رشد یافته بود، ادب و دانش این -بیت- را فراگرفته و روح قرآن و اسلام را در کالبد خویش جارى ساخته بود.
این کلام جاودانه امام زین العابدین علیه السلام درباره او در کربلا، نشان مىدهد که تا چه حد و پایه، به زلالى روح و کمال معنوى و قرب به خدا رسیده بود. آن حضرت، خطاب به عمهاش فرمود:
-انت بحمدالله عالمة غیر معلمة، و فهیمة غیرمفهمة-. (3)
تو، بحمد الله، داناى بىمعلم و فهمیده بىآموزگارى (به مکتب نرفته، داناى رازها و محرم اسرار شدهاى(.
هر چند معصومان ما از دودمان رسالت، چهارده ماه فروزان و خورشید درخشانند، لیکن حضرت زینب را رتبه مقامى است در -مرز عصمت-. زندگیش نیز گویاى این رتبه والاى قرب و کمال است. کدام نقطه ضعف یا نشانه خلاف را مىتوان در زندگى سراسر ایمان، نور، جهاد، عفاف، صبر و وفایش یافت؟… هیچ!
وى، داراى قوت قلب، فصاحت زبان، شجاعت، زهد، ورع، عفاف و شهامت بود.
صبورى، مقاومت، ایثار و فداکارىاش بویژه در حادثه کربلا و پس از آن آشکارتر شد. طبق نقل مورخان در سفر اسارت که حامى و عهده دار کودکان و سرپرست کاروان بود، سهم غذاى خود را نیز به کودکان مىداد. امام زین العابدین علیه السلام روایت کرده است که:
عمهام زینب در مسیر کوفه تا شام، همه نمازهاى واجب و مستحب خود را مىخواند و در یکى از منزلگاه ها از شدت ضعف و بى حالى، نشسته نماز خواند، چون سه روز بود که سهم غذاى خود را به کودکان خردسال ایثار کرده بود. (2)
1) اعیان الشیعه، ج 7، ص 137.
2) ریاحین الشریعه، ج 3، ص 62.
3) نفس المهموم، ص 395.