در این بخش به فرازهایی از خطبه ی حضرت زینب علیهاالسلام در شام می پردازیم که در آنها واژگان قرآنی به کار رفته است. روشن است منظور ما از واژگان قرآنی، آن دسته از کلماتی نیست که به طور معمول و روزمره در کلام همه استفاده می شود. منظور کلماتی است که مشخصا از قرآن، وام گرفته شده و شواهدی بر قرآنی بودن آن وجود داشته باشد. با لحاظ کردن این موضوع، تعداد آنها، تعداد آنها به بیش از پانزده فراز می رسد؛ اما چون برخی از آنها در کنار هم یک فراز را تشکیل می دهند، ما در ده فراز به بررسی آنها می پردازیم:
1.تضرب اصدریک فرحا و تنفض مذرویک مرحا
ادامه ی کلام زینب علیهاالسلام، متأثر از مشاهده ی سرمستی مغرورانه ی یزید از
کامیابی های امروزش است. لذا زینب علیهاالسلام به ملامت یزید بابت این سرمستی و این غرور می پردازد:
…تضرب اصدریک فرحا و تنفض مذرویک مرحا…؛ از شادی به دست افشانی پرداخته ای و از شدت سرمستی، پای بر زمین می کوبی.
مرح را به معنای شدت فرحی که از حد خود بگذرد، گفته اند(1) گر چه به معنای تکبر و خود بزرگ بینی نیز آمده است(2) پیشتر گفتیم که در قرآن از دونوع فرح (شادی) پسندیده و ناپسند سخن به میان آمده است؛ اما درباره ی مرح اینچنین نیست؛ زیرا مرح، تنها شادی مبتنی بر باطل است.(3) با همین قرینه مشخص می شود که منظور از فرح نیز در این فراز، شادی ناپسند است. این فرح و مرح، در قرآن نیز مورد مذمت و نکوهش قرار گرفته است:
»لا تفرح إن الله لا یحب الفرحین«؛(4)
»ولا تمش فی الأرض مرحا«.(5)
اما شاید آیه ی زیر بیش از همه، الهام بخش زینب علیهاالسلام در این فراز بوده است؛
»ذلکم بما کنتم تفرحون فی الأرض بغیر الحق و بما کنتم تمرحون«.(6)
اگر چه این دو ماده در این آیه به صورت فعل به کار رفته اند، همان جناس حسنی که در این آیه میان واژگان «تفرحون» و «تمرحون» وجود دارد،(7) در کلام زینب علیهاالسلام نیز میان کلمات «فرحا» و «مرحا» به چشم می خورد.
اما شاهد مهمتر اینکه اگر به آیات پیش از این آیه بنگریم، متوجه می شویم که این آیه درباره ی کسانی است که رسالت و کتاب را انکار کرده اند و در زمین به شادی و سرمستی پرداخته اند. یزید نیز در یک بیت از اشعارش، هم رسالت و هم وحی را با صراحت انکار کرده بود:
لعبت هاشم بالملک فلا
خبر جاء ولا وحی نزل
»بنی هاشم مدتی با پادشاهی بازی کردند اما نه خبری آمد نه وحی ای نازل شد«.
آثار شادی و سرمستی در این بیت و دیگر اشعار و اقوال یزید کاملا هویدا است. سروری که باید آن را شاخه ای از کفر به خدا دانست. در روایتی از امام باقر آمده است:
إن الفرح و المرح والخیلاء، کل ذلک فی الشرک و العمل فی الأرض بالمعصیة؛ شادی، سرمستی و خودبزرگ بینی، همه در شرک و نافرمانی خداوند در زمین، جای دارند.(8)
اهل سنت همین مضمون را از ابن عباس نقل کرده اند.(9)
2. فلا یستبطیء فی بغضنا أهل البیت
واژه ی آشنای «اهل بیت» از طرفی، یادآور نسبت بی واسطه و نزدیک این خاندان با رسول خداست و از طرف دیگر لفظی است که در قرآن برای این خاندان به کار رفته است. پیشتر گفته شد که چگونه امام علی بن الحسین علیه السلام در پاسخ آن پیرمرد ناآگاه شامی به آیات قرآن استناد کرد تا خویشاوندی خود را با رسول خدا صلی الله علیه وآله اثبات کند. بنابراین زینب علیهاالسلام هم در جمله ی: «فلا یستبطیء فی بغضنا أهل البیت» نظر به آیه ی مودت و آیه ی تطهیر داشته است:
»قل لا أسئلکم علیه أجرا إلا المودة فی القربی«؛(10)
»إنما یریدالله لیذهب عنکم الرجس أهل البیت و یطهرکم تطهیرا«.(11)
این دو آیه، یکی گویای وظیفه ی مسلمانان در دوستی با خاندان رسول خداست تا کسی نگوید صرف نزدیکی خانوادگی دلیل حفظ حرمت نمی شود و دیگری یادآور دوری «اهل بیت» از هرگونه زشتی و ناپاکی است. حال باوجود این همه تأکید قرآن، حضرت زینب علیهاالسلام تأکید می کند که سپاهیان سنگدل یزید، در اظهار بغض نسبت به این خاندان، ذره ای کوتاهی نورزیده اند: «فلا یستبطیء فی بغضنا أهل البیت«.
حضرت امام رضا علیه السلام در تفسیر آیه ی مودت فرموده اند:
… کسی که بنابر این آیه، پیامبر خدا و خاندانش را دوست بدارد، رسول خدا صلی الله علیه وآله نمی تواند بغض او را به دل بگیرد، اما
کسی که این آیه را رها کند به اهل بیت بغض بورزد، باید رسول خدا صلی الله علیه وآله بر او خشمگین شود…(12)
3. حین تصیر إلی سخط الله
»صیر» به معنای بازگشت، انتقال، تحول و رسیدن است. «مصیر» اسم مکان این باب به معنای بازگشت گاه است.(13) چنانکه در آیه ی زیر بدین معنا به کار رفته است:
»أفمن اتبع رضوان الله کمن باء بسخط من الله و مأواه جهنم و بئس المصیر«.(14)
در این آیه «باء» نیز به معنای بازگشت است.(15) گویی حضرت زینب علیهاالسلام در جمله ی جدیدی که با بهره گیری از معنای مشترک بازگشت در واژگان «باء» و «مصیر» ساخته است، مفهوم بازگشت به خشم خداوند را در عبارتی کوتاهتر گنجانده است.
»سخط الله» نیز به معنای «خشم خداوند» ترکیبی قرآنی است که سه بار در قرآن تکرار شده است؛ اما تنها در همین آیه ی بالاست که ترکیب «سخط الله» و ماده ی «صیر» باهم جمع شده اند.
نکته ی جالب اینجاست که این آیه نیز درباره ی جنگ احد نازل شده است، پیشتر از این دیدیم که چون یزید در اشعار کفرآلودی که خوانده بود، پیروزی اش را تلافی شکست بدر دانسته بود، حضرت زینب علیهاالسلام نیز بیشتر به آیاتی گرایش داشت که پیرامون جنگ احد نازل شده است. زیرا مشرکان مکه نیز چون یزید، جنگ احد را تلافی شکست بدر می دانستند. این آیه درباره ی منافقانی است که از همراهی مسلمانان در جنگ احد سر باز زدند و در نتیجه تنها مؤمنان با رسول خدا صلی الله علیه وآله راهی آن جنگ شدند. در پی این ماجرا، این آیه نازل شد(16) و سزای این کار آنان را عذاب جهنم قرار داد. به همین قرینه، می توان فهمید منظور از «حین» در این فراز از خطبه، اشاره به هنگامه ی قیامت است.
4. واحلل غضبک
در فرازهای انتهایی خطبه، جایی که زینب علیهاالسلام دست به نفرین یزیدیان برداشته، از خداوند خواستار انتقام و عذاب دنیوی می شود. در این نفرین، حضرت از سیاقی قرآنی استفاده می کند: «واحلل غضبک: خشمت را بر اینان فرود آر«. زینب علیهاالسلام می داند که خداوند عذاب اخروی را برای کشندگان حسین، به سخت ترین نوع تدارک دیده است، پس منظورش از نزول عذاب، عذابهای دنیوی است؛ یعنی زینب علیهاالسلام آرزو می کند کشندگان حسین در همین دنیا به سزای جنایاتی که انجام داده اند، دچار شوند.
باید دقت کنیم ماده ی «حلول» در قرآن، گاهی همراه با «عذاب» و گاهی همراه با «غضب» دیده می شود. معمولا هر جا که از «حلول» همراه با «عذاب» یاد شده است، منظور عذاب جاودانی دوزخ بوده است:(17)
»فسوف تعلمون من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم«(18)
»من یأتیه عذاب یخزیه و یحل علیه عذاب مقیم«(19)
اما در آیاتی که از «حلول غضب الهی» سخن به میان آمده است، منظور عذاب دنیوی می باشد:
»أم أردتم أن یحل علیکم غضب من ربکم«؛(20)
»و لا تطغوا فیه فیحل علیکم غضبی و من یحلل علیه غضبی فقد هوی«.(21)
بنابراین، به قرینه های قرآنی، منظور زینب علیهاالسلام در جمله ی «و احلل الغضبک«، که به وضوح متأثر از این آیه ی أخیر است، درخواست نزول عذاب دنیوی برای کشندگان حسین می باشد تا آنها در همین دنیا هم، سزای اعمال خودشان را ببینند. این درخواست، در پی سخنانی است که در آن، از مهلت دادن خداوند به گناهکاران صحبت شده
بود. یعنی زینب علیهاالسلام از خداوند میخواهد تا مهلت خویش را به پایان برده و دیگر مجالی برای ظلم و تعدی به اینان ندهد.
در حدیثی که از رسول خدا صلی الله علیه وآله نقل شده، آن حضرت صریحا به این آیه استشهاد کرده اند تا عاقبت کسانی که از حسین و در مجموع، اهل بیت روی می گردانند، روشن کند:
عن أبی جعفر علیه السلام قال: قال رسول الله صلی الله علیه وآله: خذوا بحجزة هذا الأنزع یعنی علیا فانه الصدیق الأکبر، و هو الفاروق یفرق بین الحق و الباطل، من أحبه هداه الله، و من أبغضه أضله الله، و من تخلف عنه محقه الله، منه سبطای الحسن والحسین و هما ابنای. و من الحسین الائمة الهداة، أعطاهم الله فهی و علمی، فأحبوهم و تولوهم و لا تتخذوا ولیجة من دونهم، فیحل علیکم غضب من ربکم، و من یحلل علیه غضب من ربه فقد هوی، و ما الحیاة الدنیا إلا متاع الغرور.(22)
امام باقر به نقل از پیامبر اکرم فرمودند: به دامان علی علیه السلام چنگ بزنید که او بزرگترین راستان، و جداکننده ی حق و باطل است. کسی که او را دوست بدارد، خداوند او را هدایت می کند و کسی که دشمن او باشد، خداوند اورا گمراه می کند و کسی که از او سرپیچی کند خداوند اورا نابود می کند. دو سبط من حسن و حسین از او هستند که
فرزندان من اند و امامان راهنما از نسل حسین هستند. خداوند فهم و علم مرا به آنان اعطا کرده است. پس آنان را دوست بدارید و آنان را سرپرست خویش قرار دهید و محرم اسراری جز آنها نداشته باشید؛ وگرنه خشم پروردگارتان بر شما فرود می آید و کسی که خشم خداوند بر او فرود آید، نابود می شود و زندگانی دنیا چیزی جز مایه ی فریب نیست.
5. و سیعلم
شنوندگان خطبه ی زینب علیهاالسلام اگر با قرآن آشنا بودند، از دقت در کلام وی، تا کنون به محتوا و ساخت ده ها آیه رهنمون شده اند. اصلا گویا زینب علیهاالسلام در حال خواندن قرآن است و به همین دلیل شنونده با شنیدن هر کلمه، خواه ناخواه، شنونده انتظار دارد این کلمه به قسمتی از یک آیه منتهی شود بنابراین اگر زینب علیهاالسلام کلمه ای از آیه ای از قرآن را بخواند – مخصوصا آنکه آن آیه در هماهنگی با سیاق جملات و مفهوم آن باشد – شک نخواهد کرد که زینب علیهاالسلام، به قصد خواندن آن آیه وارد این کلام شده است. این اولین تأثیر کاربرد یک کلمه ی قرآنی در این بخش از جمله است.
در این فراز خطبه هم کلمه ی «سیعلم» چنین نقشی را پیدا کرده است. از آنجا که ساختار کلام زینب علیهاالسلام، در فضای تهدید مجرمان به رویارویی با گناه خویش و نیز با خداوند، پیامبر و نهایتا رسیدن به جزای اعمال است، شنونده به مجض شنیدن کلمه ی «سیعلم» انتظار دارد
یکی از آیاتی را که با این کلمه آغاز شده است، بشنود که اتفاقا این آیات نیز از لحاظ معنا در هماهنگی و تطبیق کامل با این فضای معنایی ساخت زینب علیهاالسلام می باشد:
»و سیعلم الکفار لمن عقبی الدار«؛(23)
»وسیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون«؛(24)
»سیعلمون غدا من الکذاب الأشر«.(25)
دقت در مضمون آیات، کافی است تا از نزدیکی معنایی میان آنها و کلام زینب علیهاالسلام آگاه شویم؛ اما بر خلاف انتظار شنونده – گرچه ذهنش به سوی این آیات سوق داده شده است – زینب علیهاالسلام وارد این آیات نمی شود؛ بلکه کلامش را ادامه می دهد تا آن را با دو آیه ی دیگر پیوند بزند. این گردش آگاهانه، مشتمل بر چند هنر بی نظیر است که در کلام کمتر کسی دیده شده است؛
الف) این نوعی آشنایی زدایی است؛ زیرا شنونده از شنیدن مقدمه ی کلام، انتظار شنیدن چیزی را داشته که اکنون با نقیض آن مواجه می شود.
ب) زینب علیهاالسلام با این گردش ناگهانی، شنونده را در مقابل قدرت کلامی خود در استفاده از آیات به چالش می کشد. این نوعی بازی با استعداد و توان ذهنی شنونده است تا چنین القا کند که شنونده نمی تواند در مسابقه ی اقتباس های قرآنی، از گوینده پیشی بگیرد.
ج) صنعت دیگری که در این کلام دیده می شود، بهره گیری از فضای چند بعدی آیات، و تنها با ذکر یک کلمه از آنها و استفاده از آن کلمه برای پیوند دو آیه ی دیگر است؛ یعنی شنونده در اینجا با شنیدن کلمه ی «سیعلم» چون به آن آیات رهنمون می شود، زینب علیهاالسلام به همین کلمه اکتفا می کند؛ زیرا می داند این کلمه به تنهایی معنای آن آیات را به ذهن القا کرده اند. و دیگر نیازی به ذکر آنها نیست. بنا بر این بایک تیر دو نشان می زند: هم معنای آیات مشتمل بر این کلمه را قصد میکند و هم از این کلمه برای جهش به آیات دیگر استفاده می کند.
د) آخرین نکته ی جالب که پیشتر نیز در توضیح فراز «أیکم شر مکانا و اضعف جندا» بدان اشاره کردیم این است که این «سیعلم» در واقع متعلق به جمله ای است که در انتهای عبارت آمده است؛ زیرا این جمله انتهای بخشی از این آیه است: «فسیعلمون من هو شر مکانا و أضعف جندا«. نکته اینجاست که اگر چه کلمه ی «وسیعلم» بسیاری از آیات پیش گفته را به ذهن متبادر می کرد، در واقع بخش جدا شده ی این آیه بود و هرآنچه میان این دوبخش از هم جدا شده آمده، به منزله ی نوعی جمله ی معترضه است.
به راستی چه کسی نمونه ای از اینگونه به کار گیری یک کلمه ی قرآنی در کلام بلیغ ترین سخنوران سراغ دارد؟
6. قلوب قاسیة
در فرازهای رو به پایان خطبه، حضرت زینب علیهاالسلام برای اشاره به لشکر سنگ دل یزید از ترکیب «قلوب قاسیه» استفاده کرده است. ماده ی «قسوه«
اگر چه به معنای سختی در هر چیزی(26) آمده است، لیکن در قرآن همواره به معنای سخت دلی آمده و صفتی برای قلب قرار گرفته است که در مجموع، هفت مرتبه در قرآن بدین گونه به کار رفته است. از این میان، در سه آیه به صورت «قاسیه» به عنوان صفتی برای قلب آمده است:
»فبما نقضهم میثاقهم لعناهم و جعلنا قلوبهم قاسیة«؛(27)
»لیجعل ما یلقی الشیطان فتنة للذین فی قلوبهم مرض و القاسیة قلوبهم و إن الظالمین لفی شقاق بعید«؛(28)
»فویل للقاسیة قلوبهم«؛(29)
چنانکه در آیه ی نخست می بینیم، قرآن ریشه ی سنگدلی را در نقض پیمان می داند و این چیزی نیست که بتوان مردم کوفه را از آن تبرئه کرد. جالب است که در این سه آیه، صحبت از «قلوب قاسیه» در سیاق لعنت و نفرین آمده است. بیجا نیست که زینب علیهاالسلام هم در ادامه ی کلامش به ذکر لعنت خدا و رسول سوق داده می شود:
»و أجسام محشوة بسخط الله و لعنت الرسول…«.
7. لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء
برای مقایسه ی دو حزب خدایی و شیطانی، باید رد آن را در قرآن
جستجو کنیم. اگر چه در آیه ی 56 سوره ی مائده از حزب الله به عنوان حزب پیروز یاد شده است: «فإن حزب الله هم الغالبون«؛(30) اما مقایسه میان حزب خدا و حزب شیطان، به سوره ی مجادله واگذار شده است. در این سوره ویژگی های هر یک از این دو حزب برشمرده شده و میان آنها مقایسه صورت گرفته است:
»أولئک حزب الشیطان ألا إن حزب الشیطان هم الخاسرون«.(31)
در آیات پیش از این آیه، به ذکر مشخصات و ویژگی های منافقانی که در ردیف حزب شیطان قرار گرفته اند، پرداخته شده است. در اینجا به این ویژگی ها می پردازیم تا معلوم شود چرا حضرت زینب علیهاالسلام، خاندان بنی امیه را حزب شیطان می نامد:
الف) از ویژگی های منافقان، طرح دوستی آنها با یهودیان معاند است و این همان چیزی است که درباره ی بنی امیه مخصوصا معاویه و یزید دیده می شود؛ چنانکه بسیاری از اصحاب نزدیکشان چون کعب الاحبار و وهب بن منبه یهودانی بودند که در ظاهر مسلمانی، تیشه به ریشه ی اسلام می زدند.(32)
ب) از دیگر ویژگی های این حزب، سوگندهای دروغی است که آنها در اثبات ادعای مسلمانی خویش یاد می کنند، در حالی که حقیقتا اعتقادی به این دین ندارند و اعمالشان چیز دیگری می گوید. این
همان چیزی است که امروز به وضوح در کاخ یزید دیده می شد. از طرفی آیات قرآن می خواند و از طرف دیگر خدا و رسولش را به سخره می گیرد.
ج) یکی دیگر از نشانه های حزب شیطان این است که به فرزندان و اموال خود فخر می کنند؛ در حالی که این فرزندان و اموال، نمی توانند مانعی از عذاب آنها باشند. به یاد بیاورید یزید را هنگامی که از فرزندش خواست که جواب امام سجاد را بدهد و او مات و مبهوت نگاه می کرد.
د) واپسین ویژگی حزب شیطان در نگاه قرآن، این است که شیطان بر آنها مسلط شده و یاد خدا را از یاد آنها برده است. امام حسین نیز روز عاشورا هنگامی که سپاهیان ابن زیاد را دید، خطبه ای خواند و یکی از ویژگی هایی که ضمن آن به اهل کوفه نسبت داد، دقیقا همین نکته بود:
»فنعم الرب ربنا و بئس العباد انتم، اقررتم بالطاعة و آمنتم بالرسول محمد، ثم إنکم رجعتم الی ذریته و عترته تریدون قتلهم؛ لقداستحوذ علیکم الشیطان فأنساکم ذکر الله العظیم. فتبا لکم و لما تریدون إنا لله و إنا إلیه راجعون، هؤلاء قوم کفروا بعد أیمانهم فبعدا للقوم الظالمین؛(33) پروردگار ما، بهترین پروردگار است؛ اما شما بدترین بندگان هستید. به طاعت او اقرار کردید و به رسولش محمد ایمان آوردید. اما اکنون می خواهید فرزندان و خانواده اش را به قتل
برسانید. شیطان بر شما چیره شده و یاد خدای بزرگ را از ذهن شما برده است. نفرین بر شما و خواست شما. انالله و انا الیه راجعون. اینان قومی هستند که پس از ایمانشان کافر شدند. دور باد رحمت خدا از قوم ستمگران. اما اکنون با شناخت ویژگی های حزب شیطان در قرآن، به حزب الله می رسیم:
»لا تجد قوما یؤمنون بالله والیوم الآخر یوادون من حاد الله ورسوله ولو کانوا آباءهم أو أبناءهم أو إخوانهم أو عشیرتهم أولئک کتب فی قلوبهم الإیمان وأیدهم بروح منه ویدخلهم جنات تجری من تحتها الأنهار خالدین فیها رضی الله عنهم ورضوا عنه أولئک حزب الله ألا إن حزب الله هم المفلحون«.(34)
اینان به خدا و روز قیامت، سازش نکردن با دشمنان خدا، هر چند برادر یا پدر یا فرزند یا خویشانشان باشند، حک شدن ایمان بر قلب و تقویت روحی الهی از ویژگی های حزب الله است؛ از این رو هنگامی که
معاویه از امام حسین خواست که خطبه ای برای مردم بخواند، آن حضرت فرمود: ماییم که حزب چیره ی خداییم…(35)
ذکر این نکته خالی از لطف نیست که شاید ذکر صفت نجابت برای حزب الله، برگرفته از کلام امام علی علیه السلام باشد که فرموده است: «نحن النجباء و… حزبنا حزب الله و الفئة الباغیة حزب الشیطان؛ (36) ماییم که نجیبانیم و حزب ما حزب خداست و گروه سرکش، حزب شیطان است«.
8. ینادی المنادی
در قرآن دو بار، از منادی و ندایی که سر می دهد، سخن به میان آمده است:
»و استمع یوم یناد المناد من مکان قریب«(37)
»ربنا انا سمعنا منادیا ینادی للایمان«(38)
آنچه در خطبه آمده، بیشتر به آیه ی نخست شبیه است. شاید یک دلیل آن این باشد که موضوع سخن در این بخش از خطبه، رسوایی اخروی یزید است. روزی که منادی اخروی ندا سر میدهد که لعنت بر ستمگران باد. به همین صورت، منادی آیه ی نخست نیز منادی برپایی قیامت است؛ در حالی که آیه ی دوم درباره ی یک منادی دنیایی سخن می گوید که مردم را به ایمان فرا می خواند.
9. الرأفة والرحمة والرضوان والمغفرة
واژگان «الرحمه«، «الرأفه«، «الرضوان» و «المغفره«، واژگانی قرآنی هستند که دو به دو در دو آیه از سوره ی حدید آمده اند:
»وجعلنا فی قلوب الذین اتبعوه رأفة و رحمة«؛(39)
»و مغفرة من الله و رضوان«.(40)
10. رحیم ودود
»ودود» به معنای دوستدار، یکی از صفات الهی است که ذکر آن در قرآن، تنها یک بار همراه با صفت «رحیم» آمده است: «واستغفروا ربکم ثم توبوا إلیه ان ربی رحیم ودود«(41)
چنانکه حضرت شعیب، در انتهای سخنان خویش با قومش، کلام خود را با توصیف خداوند به مهربانی و دوستداری به پایان می برد، حضرت زینب علیهاالسلام نیز در انتهای سخن، خطبه را با تغییر کوچکی به صورت «إنه رحیم ودود» پایان می بخشد.
1) فراهیدی، العین، ج 3، ص 225؛ ابن منظور، لسان العرب، ج 2، ص 591.
2) طریحی، مجمع البحرین، ج 2، ص 411.
3) طبرسی، مجمع البیان، ج 8، ص 828.
4) قصص (28) / 76: «مغرور و شادمان مباش که خدا هرگز مردم پرغرور و نشاط را دوست نمی دارد«.
5) اسراء (17) / 37 و لقمان (31) / 18؛ «هرگز در زمین به کبر و ناز راه مرو«.
6) غافر (40) / 75: «این (عذاب) به دلیل آن است که به ناحق در زمین شادی می کردید و از روی غرور و مستی به خوشحالی می پرداختید«.
7) آلوسی، روح المعانی، ج 12، ص 339.
8) قمی، تفسیر القمی، ج 2، ص 261؛ بحرانی، البرهان، ج 4، ص 771.
9) طبری، جامع البیان، ج 24، ص 56.
10) شوری (42) / 23؛ «بگو از رسالتم هیچ اجری از شما نمی خواهم جز دوستی با خانواده ام«.
11) احزاب (33) / 33؛ «همانا خداوند اراده کرده است که هرگونه ناپاکی را از شما خانواده پیامبر بزداید و شما را کاملا پاک گرداند«.
12) بحرانی، البرهان فی تفسیر القرآن، ج 4، ص 818 و 819؛ شیخ صدوق، عیون اخبار الرضا، ج 1، ص 234.
13) قرشی، قاموس قرآن، ج 4، ص 168 و 169.
14) آل عمران (3) / 162؛ «آیا کسی که به ایمان در راه رضای خدا قدم بردارد، مانند کسی است که به کفر راه غضب خدا پیماید که منزلگاه او جهنم است و بسیار بد بازگشت گاهی است«.
15) ابن منظور، لسان العرب، ج 1، ص 36، ذیل ماده ی بوأ.
16) طبرسی، مجمع البیان، ج 2، ص 874.
17) ر.ک: طباطبایی، المیزان، ج 10، ص 225 و ج 17، ص 268.
18) هود (11) / 39؛ «و معلوم شما شود که ما و شما کدام به عذاب ذلت و خواری گرفتار و عذاب دائم خدا را مستوجب خواهیم شد«.
19) زمر (39) / 40؛ «و تا بدانید که عذاب با ذلت و خواری که را رسد و عذاب همیشگی برای که فرود آید«.
20) طه (20) / 86؛ «یا اینکه مایل شدید که مستوجب قهر و غضب خدای خود شوید؟«.
21) طه (20) / 81؛ «و در آن طغیان و سرکشی مکنید؛ وگرنه مستحق غضب و خشم من می شوید و هر کس مستحق خشم من گردید، همانا خوار و هلاک خواهد شد.
22) صفار، بصائر الدرجات، ص 53 – 54.
23) رعد (13) / 42؛ «و به زودی خواهند دانست که عاقبت خوش و منزل سعادت برای کیست«.
24) شعراء (26) / 227؛ «وبه زودی خواهند دانست که به چه کیفرگاهی و دوزخ انتقامی بازگشت می کنند«.
25) القمر (54) / 26؛ «به زودی خواهند دانست، دروغگوی بی باک کیست«.
26) فراهیدی، العین، ج 3، ص 1477.
27) مائده (5) / 13؛ «آنان را لعنت کردیم و دلهاشان را سخت گردانیدیم.
28) حج (22) / 53؛ «تا خدا به آن القائات شیطان کسانی را که دلهاشان مبتلا به مرض نفاق و شک یا کفر و قساوت است بیازماید و همانا کافران و ستمکاران عالم، سخت در شقاوت و دور از نجات می باشند«.
29) زمر (39) / 22؛ «پس وای بر آنان به خاطر دلهای سختشان«.
30) مائده (5) / 56؛ «به درستی که حزب خدای پیروز است«.
31) مجادله (58) / 19؛ «آنان از حزب شیطانند به درستی که اعضای این حزب از زیانکارانند«.
32) ر.ک: ابوریه، أضواء علی السنة المحمدیة، ص 148 – 150، 170، 180؛ همو، شیخ المضیرة، ابوهریرة، ص 156.
33) ابن شهر آشوب، المناقب، ج 4، ص 100.
34) مجادله (58) / 22؛ «ای رسول! هرگز مردمی را که ایمان به خدا و روز قیامت آوردند چنین نخواهی یافت که دوستی با دشمنان خدا و رسول کنند؛ هرچند آن دشمنان، پدران یا فرزندان و برادران و خویشان آنان باشند این مردم پایدارند که خدا بر دلهاشان نور ایمان نگاشته و به روح قدس الهی آنها را مؤید و منصور گردانیده و در قیامت به بهشتی داخل کند که نهر های مصفا زیر درختانش جاری است و جاودان در آنجا متنعم اند و این بهشت نعیم و بالاتر از آن بهشت رضوان است که خدا از آنها خشنود و آنها هم از خدا خشنودند. اینان به حقیقت حزب خدا هستند. الا ای اهل ایمان بدانید که حزب خدا رستگاران عالم اند«.
35) مجلسی، بحارالانوار، ج 44، ص 205.
36) همان؛ ج 23، ص 106.
37) ق (50) / 41؛ «گوش بسپار به روزی که بانگ دهنده از جایی نزدیک، ندا می دهد«.
38) آل عمران (3) / 193؛ «خداوندا! ما شنیدیم صدای کسی را که به سوی ایمان فرا می خواند«.
39) حدید (57) / 27؛ «و در دل پیروان حقیقی او رأفت و مهربانی نهادیم«.
40) حدید (57) / 20؛ «و بخشش و خورسندی خداوند«.
41) هود (11) / 90: «از پروردگار خود آمرزش بطلبید و به سوی او باز گردید که پرودگارم مهربان و دوستدار (بندگان توبه کار) است!«.