در این بخش به فرازهایی می پردازیم که برگرفته از برخی جملات قرآنی
هستند؛ با این قید که به فراخور کلام، تغییراتی جزئی، مانند تغییر ضمایرازغایب به مخاطب، درآنها داده شده است؛ اما ساختار جمله و واژگان، آشکارا تداعی کننده ی آیه یا آیاتی از قرآن است. در این خطبه، شش فراز این چنینی وجود دارد که در ادامه بدانها می پردازیم:
1. إی والله فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا
کمی پس از آغاز خطبه، هنگامی که کوفیان در اثر کلام نافذ زینب علیهاالسلام و پی بردن به زشتی کارشان، به گریه افتادند، تازیانه های سرزنش زینب علیهاالسلام، کار را به جایی رساند که گریه ها تبدیل به شیون شد؛ از این رو زینب علیهاالسلام در این فراز با عتاب به آنها می گوید: «آری به خدا سوگند؛ بسیار گریه کنید و کم بخندید«. این فراز الهام گرفته از داستان منافقانی است که در جنگ تبوک، از شرکت در جنگ سر باز زده و به خیال خود، از مهلکه رهیده بودند. بالاتر از این، آنها به سرزنش مسلمانان مخلص پرداخته وآنها را ازاینکه درگرمای سوزان تابستان به سوی میدان جنگ می روند، باز می داشتند. در این هنگام بود که آیات زیر نازل شد:
فرح المخلفون بمقعدهم خلاف رسول الله و کرهوا أن یجاهدوا بأموالهم و أنفسهم فی سبیل الله و قالوا لا تنفروا فی الحر…؛ (1) تخلف جویان، از مخالفت با رسول خدا صلی الله علیه وآله خوشحال شدند و کراهت داشتند که با اموال و جانهای خود، در راه خدا جهاد کنند و (به یکدیگر و به مؤمنان) گفتند: در این گرما، (به سوی میدان جنگ) حرکت نکنید.
دراینجا خداوند خطاب به پیامبر می گوید به آنها بگو: این گرما در مقابل حرارت آتش سوزان جهنم چیزی نیست: «… قل نار جهنم أشد حرا…«. اگر می توانستند بفهمند که چه عذاب سوزانی در انتظارشان است، کمتر می خندیدند و بیشتر می گریستند: «… لو کانوا یفقهون – فلیضحکوا قلیلا و لیبکوا کثیرا«(2)
زینب علیهاالسلام نیز به مردم کوفه می گوید: «فابکوا کثیرا واضحکوا قلیلا؛ بسیار بگریید و کم بخندید!» وقتی می بینید که کوفیان با شناختن جایگاه واقعیشان، گریه هاشان به شیون تبدیل می شود، مرکب سخن را به سوی این آیه می راند؛ چون می بیند باز کوفیان از مصادیق نخستین این آیه، پیشی گرفته اند. در آن آیات، سخن از این بود که اگر منافقان می توانستند جایگاه خود را درآتش ببینند، پسندیده این بود که کمتر بخندند و بیشتر گریه کنند؛ اما امروز کوفیان گویی جایگاه خود را در آتش، آشکارا دیده اند؛ چرا که خود می دانستند چه کرده اند و عملشان مستحق چه مجازاتی است. کافی بود به نسیمی این گرد غفلت زدوده شود تا وجدان کشته شده ی آنها نفسی تازه کند و با دیدن زبانه های آتشی که از کلام زینب علیهاالسلام به آسمان می رود، تجسم عذاب سوزان را به چشم خود ببینند.
اینجاست که زینب علیهاالسلام باید همان آیه را، البته نه با فعل امرغایب، بلکه با فعل امر مخاطب، به مدد بطلبد: «إی والله فابکوا کثیرا واضحکوا قلیلا؛ باری به خدا پس از این بسیار گریه کنید و کمتر بخندید«.
شاید به همین دلیل است که بر خلاف آنچه در آیه آمده، اینجا گریه بر
خنده مقدم شده است. آنجا منافقان غافل از عذابی که در انتظارشان بود، می خندیدند و حق این بود که گریه کنند؛ لذا خنده بر گریه مقدم شده است. اما اینجا کوفیان در نقطه ای مقابل آن منافقان قرار گرفته اند. یعنی به خوبی فهمیده اند که جایگاهشان در آتش کجاست و صدا به گریه و شیون بلند کرده اند؛ بنابر این حق این است که گریه بر خنده مقدم شود.
شاهد این بیان، حدیث رسول خدا صلی الله علیه وآله است که فرمود: «لو تعلمون ما أعلم لضحکتم قلیلا و لبکیتم کثیرا؛ (3) اگر شما هم مثل من می دانستید (چه عذابی در انتظار گناهکاران امت است(، هر آینه کمتر می خندیدید و بیشتر می گریستید«.
در اینجا نیز مورد خطاب پیامبر کسانی هستند که نسبت به آن چیزی که در انتظارشان است، غافل و ناآگاه اند و دلیلی برای گریه کردن نمی یابند و خندیدن بر ایشان سهل و آسان است. به همین دلیل اینجا نیز خندیدن بر گریستن مقدم شده است.
2.ألا ساء (لبئس) ما قدمت لکم أنفسکم أن سخط الله علیکم وفی العذاب أنتم خالدون
ابتدا ببینیم این فراز، از کدام آیات الگو گرفته است:
»لبئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون«(4)
»ألا ساء ما یزرون«(5)
»ألا ساء ما یحکمون«(6)
بنا بر نسخه ی برگزیده، حضرت زینب علیهاالسلام دراین فراز از ترکیب «ألا ساء» به جای کلمه «لبئس» استفاده کرده است. در این فراز، دو آیه ی قرآنی با هم ترکیب شده و جمله ی جدیدی ساخته اند. البته با توجه به برخی نسخه های دیگر خطبه، این احتمال نیز قوی است که آنچه بر زبان حضرت زینب علیهاالسلام جاری شده، عین آیه ی 80 سوره ی مائده باشد. به هر حال اگر نسخه ی نخست را صحیح بدانیم، این پرسش رخ می نماید که آیا یگانه دلیل ساخت چنین ترکیبی از آیات مختلف قرآن، تنها قدرت نمایی آن حضرت در مانور میان آیات قرآنی بوده است؟ یا شاید با شناخت دقیقی که آن حضرت از سبک و سیاق قرآن داشته، حکمتی در ورای این ترکیب ها نهفته است.
بد نیست نگاهی به مخاطبان و مصادیق آیات مورد بحث بیندازیم. موضوع سخن در آیه ی 80 سوره ی مائده (که بخش بیشینه ی این فراز برگرفته از آن است) شماری از اهل کتاب هستند که با کافران طرح دوستی ریخته بودند و آنان را در مسیر کفر یاری می رساندند.
حال به سراغ عبارت «ألا ساء» می رویم تا ببینیم این فراز در قرآن، درباره ی چه کسانی و به چه مناسبتی به کار رفته است. عبارت «ألا ساء» در انتهای سه آیه از قرآن دیده می شود. از میان این سه آیه، آن که بیشتر چشمگیراست، آیه 41 سوره ی انعام است. این آیه، درباره ی تبهکارانی است که در عرصه ی قیامت با دیدن آنچه از پیش فرستاده اند، آه ندامت برمی آورند.
قرآن با توصیف حال آنان در آن لحظات، می گوید: «چه بد باری به دوش کشیده اند«. مقایسه کنید اینان را با کوفیانی که در آن لحظات، در اثر تازیانه های آتشین سخنان زینب علیهاالسلام به خود آمده، با پشیمانی آه حسرت می کشیدند و دست بر دست می زدند و به راستی چه بد باری بر دوش داشتند، کسانی که با کشتن فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله، فریادهای شادی سر کشیدند.
این می تواند پاسخی بدان پرسش باشد که چرا زینب علیهاالسلام به جای استفاده از عین جمله ای که در آیه ی 80 سوره ی انعام آمده بود، آن را تغییر داد و با آیه ی دیگری از قرآن ترکیب کرد. دلیل آن شاید این باشد که محتوا، مخاطبان و مصادیق هر دو آیه ی دربردارنده ی آن عبارات، کاملا منطبق با آن چیزی است که زینب علیهاالسلام از آن سخن می گوید. بنابراین وی با شیوه ای ایجازگونه و اعجازآمیز، با بهره گیری از هر دو آیه، محتوا و مضمون هر دو را به یاری می طلبد.
اکنون به یاد می آوریم، همین آیات چگونه در کلام مادر زینب علیهاالسلام تجلی کرد، آنگاه که او نیز خسته از جفای قوم خود، از عمق دل و در حال و هوایی برخاسته از اوج احساسات و رقت قلب، زبان به گلایه از نامردان مردنمایی کرد که در طوفان بلا، رنگ سکوت و رنج سقوط را متحمل شده بودند.
روزی که دختر رسول خدا صلی الله علیه وآله، خسته از آنچه بر سرش آمده بود، در گیرودار بیماری جانفرسایش با زنان مهاجر و انصار روبرو شد که برای عیادتش قدم به خانه اش گذاشته بودند، او نیز ابتدا حمد خدا گفت، درود بر پدرش محمد فرستاد و آنگاه چنین نالید:
أصبحت والله عائفة لدنیا کن، قالیة لرجالکن؛ لفظتهم بعد أن عجمتهم، و شنأتهم بعد أن سبرتهم؛ فقبحا لفلول الحد،
واللعب بعد الجد، وقرع الصفاة و صدع القناة و خطل الأراء و زلل الأهواء و «بئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون«؛ (7) صبح کردم در حالی که به خدا سوگند دنیای شما را دوست نمی دارم و از مردان شما خشمناک و بیزارم؛ درون و بیرونشان را آزمودم و نامشان را از دهان خویش دور افکندم و از آنچه کرده اند، ناخشنودم. چه زشت است کندی شمشیرها، و سستی و بازیچه بودن مردانتان پس از آن همه تلاش و کوشش ها و چه زشت است سر بر سنگ خارا زدن، و شکاف برداشتن نیزه ها و فساد آراء و اندیشه ها و انحراف آرمان ها و انگیزه ها؛ برای خویشتن چه بد ذخیره هایی تدارک دیدند و پیش فرستادند که خداوند بر آنان خشم گرفته و در عذاب الهی جاودانه شدند.
چه شباهت شگفت آوری میان کلام این مادر و دختر دیده می شود؛ آنجا که هر یک به توصیف روحیات و نوع رفتار مردم قوم خود در هنگامه آزمایش، لب به سخن می گشایند. اما نکته ی جالب و در خور توجه، تقاطع این دو، در نقطه ی مشترک آیات قرآنی است. سخن به گزاف نگفته ایم اگر بگوییم روح سخنان این خاندان، قرآن است و بس، می توان آشکارا دید هنگامی که هریک از عمق دل و در ژرفای احساسات رقیق آسمانی خویش، در گلایه از نامردانی که با شکستن عهد و پیمان
خویش با امام زمان شان، پا بر سر وجدان خویش نهاده اند، می سوزند و می نالند و در منتها درجه ی سخنوری، آنجا که دیگر کلام بشری از راه پوییدن باز می ماند، سر رشته ی کلام را به قرآن می سپارند تا دیگر بار، راهی در مسیر سخن بگشایند. این فن شگرف و هنر بی بدیل، جز در این خاندان یافت نمی شود که اینان خود قرآن ناطق اند.
نکته ی جالب تر استفاده ی بی کم و کاست و بجای این خاندان از آیات قرآن است. در کلام زینب علیهاالسلام به جای «لبئس ما قدمت…» آمده بود: «ألا ساء ما قدمت…» و گفتیم که شاید دلیل آن، این بوده که کوفیان، هم مشمول عتاب آیه ی «ألا ساء…» بودند و هم مورد خطاب آیه ی: «لبئس ما قدمت…«. اما در کلام حضرت زهرا، تنها آیه ی دوم به کار رفته است و البته باز به همان دلیل. زیرا موضوع سخن حضرت زهرا کسانی نبودند که چون کوفیان، گریان و شیون کنان، انگشت حسرت به دندان پشیمانی بگزند و از این جهت مشمول آیه ی «ألا ساء» نبودند؛ بلکه تنها کسانی بودند که در دوستی با کافران نظاره گر چپاول ردای خلافت بودند و با سکوتشان یاریگر آن و با این کار، چنانکه حضرت زهرا فرمودند، «لبئس ما قدمت لهم أنفسهم أن سخط الله علیهم و فی العذاب هم خالدون«.
3. ألا ساء تزرون
این جمله، نقطه ی عطفی است بر «الا ساء» ابتدای عبارت پیشین؛ آنجا که گفت: «الا ساء ما قدمت لکم انفسکم…» و اکنون پس از چند فراز کوتاه مسجع و بسیار نکوهش گر، دوباره تکرار می شود.
این جمله ی کوتاه نیز برگرفته از آیات قرآن است. در پایان دو آیه از قرآن(8) این جمله با ضمیر غایب آمده است و یک مورد آن در نکوهش کسانی است که چشم به روی عذابهای اخروی که در انتظارشان است، بسته بودند: «قد خسر الذین کذبوا بلقاءالله حتی إذا جاءتهم الساعة بغتة قالوا یا حسرتنا علی ما فرطنا فیها و هم یحملون أو زارهم علی ظهورهم ألی ساء ما یزرون«(9)
این آیه درباره ی کسانی است که در دنیا، روز حشر و عذابهای اخروی را تکذیب کرده اند، که در فراز پیشین به آن پرداختیم. گویی به قدری بار گناه نابخشودنی کوفیان سنگین می نماید که عاقبت این آیه از پرده برون می افتد تا زینب علیهاالسلام با ضمیر مخاطب، کوفیان را مورد خطاب قرار دهد.
4. و بؤتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة والمسکنة
باز هم اوج گیری زینب علیهاالسلام در بیان احساساتش علیه مردم قدر ناشناس کوفه، و استمداد درونی و ناخوداگاه او از آیات قرآنی برای اعتلای این احساسات، منجر به درهم آمیختن آیاتی از قرآن به نحوی شگرف و زیبا می شود.
این هنر منحصر به فرد زینب علیهاالسلام، به معمایی می ماند که برای حل آن باید از چند بعد به کنکاش در قرآن بپردازیم و یا پازلی که هر قطعه ی آن از گوشه ای از کتاب
خدا انتخاب شده است. این نشانگر اوج تسلط زینب علیهاالسلام بر قرآن است که هنگام ایراد سخن، بی درنگ کلامش رنگ و بوی قرآنی می گیرد.
جمله ی بالا آمیخته ای از دو آیه ی قرآنی است که به طور مساوی، از هر یک بهره ای دارد. هر چند که نیمی از این جمله، شبیه به یک آیه، ونیمی از آن مشابه آیه ای دیگر است؛ اما در کلام زینب علیهاالسلام هر کدام از دوآیه به طور کامل مجال بروز و ظهور یافته اند و این، همان هنر زینب علیهاالسلام در استمداد از آیات قرآنی برای تزیین کلامش است. و اینک آن دو آیه:
»و باؤا بغضب من الله و ضربت علیهم المسکنة«(10)
»ضربت علیهم الذلة و المسکنة و باؤ بغضب من الله«(11)
و ظهور این دو آیه در کلام زینب:
»و بؤتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة والمسکنة«
نوع ترکیب این آیات، در این یک جمله ی زینب علیهاالسلام در خور دقت و توجه است. ضمن اینکه نباید از یاد ببریم که این جمله، در ادامه ی فرازی است که کمی پیشتر بررسی آن گذشت و آن هم برگرفته از آیه ای دیگر بود: «الا ساء ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون… و ضربت علیکم الذلة والمسکنة«.
سبک و سیاق کاربرد این سه آیه در قرآن، بسیار شبیه هم است. هر سه آیه، خطاب به قوم بنی اسرائیل است و هر سه، خبر از سرنوشت شومی می دهند که قوم بنی اسرائیل با اعمالشان برای خود رقم زده اند. با این تفاوت
که آیه ی سابق، از سرنوشت شوم آنها در اخرت، ودو آیه ی اخیر از سرنوشتی که آنها برای خویش در زندگی دنیوی رقم زده اند، خبر می دهند.
اکنون زمان پرداخت به این پرسش است که منظور زینب علیهاالسلام از این جملات چیست؟ چه چیزی در کوفیان وجود داشته که باعث شده زینب علیهاالسلام آنها را گرفتاران به غضب الهی و ذلیل و زمینگیر بنامد؟ آیا این عبارات فقط به اقتضای وزن و سجع، یا تنها برای تزئین کلام با آیات قرآن آورده شده اند؟ یا اینکه واقعا این عبارات قرآنی در اینجا مصداق واقعی یافته اند و بیان شده اند؟
برای پاسخ به این پرسش ها ابتدا باید ببینیم این کلمات در خود قرآن به چه هدفی به کار رفته اند. منظور از گرفتار شدن به غضب الهی چیست و ذلت و زمینگیری به چه معناست؟
»بؤتم بغضب من الله» یعنی به سوی خشم الهی باز گشتید؛ کنایه از اینکه مستحق خشم الهی شدید. با توجه به توصیفاتی که زینب علیهاالسلام پیش از این درباره ی اعمال و کردار کوفیان ذکر کرد، دلیل مورد خشم خدا قرار گرفتن روشن است.
»و ضربت علیکم الذلة والمسکنة» یعنی مهر ذلت و بیچارگی بر پیشانی شما زده شد. این جمله دو بار در قرآن درباره ی قوم یهود، به کار رفته است.
برای آنکه درک بهتری از معنای واقعی این عبارات داشته باشیم، به اصل آیات باز می گردیم. در آیه ی 61 سوره ی بقره، خداوند داستان قوم یهود را نقل می کند. قوم یهود پس از آنکه از مصر خارج و چهل سال در بیابان ها سرگردان شدند، تنها منبع غذایی شان من و سلوا، غذایی شامل
نوعی عسل کوهی و گوشت نوعی پرنده بود که هر روز خداوند برایشان فرو می فرستاد. اما آنها پس از مدتی از این غذاهای آسمانی خسته شدند و از موسی خواستند برایشان دیگر غذاها همچون خیار، سیر، عدس و پیاز برویاند تا غذاهایشان رنگ تنوع به خود بگیرد. موسی در مقابل این خواست بنی اسرائیل، زبان به سرزنش آنها گشود و گفت: آیا شما می خواهید غذای خوبی را که از آن بهره مندید با چنان غذاهای کم ارزشی عوض کنید؟ اگر شما غذاهای متنوع می خواهید می توانید به مصر بازگردید و تحت استبداد و ظلم فرعونیان از این غذاها بهره مند شوید. پس مهر ذلت و بیچارگی بر پیشانی شما نهاده شد؛ زیرا به خدا کفر ورزیدید و پیامبران خدا را کشتید و از فرمان خدا سرپیچی نمودید و ظلم کردید.
از مطالعه ی این آیه، دلایلی که خداوند قوم بنی اسرائیل را مستحق خشم خویش و ذلت و مسکنت می داند، روشن می شود. حال می توانیم به تطبیق این عوامل با شرایط کوفیان بپردازیم. اینکه کوفیان امام حسین، برترین بنده ی خدا روی زمین را تنها واگذارده و به دیگران روی آوردند، ماجرایی است شبیه به داستان قوم یهود که بهترین غذاها را فرونهاده و خواستار غذاهای پست و بی ارزشی همچون پیاز و خیار شده بودند. این یکی از دلایلی است که کوفیان را مستحق ذلت و مسکنت کرده است.
از دیگر موارد مشترک میان کوفیان و یهود در این داستان، بازگشت آنها به زیر پرچم ظلم و ظلمت است. خواندیم که قوم بنی اسرائیل برای دست یافتن به غذاهای متنوع، اگرچه کم ارزش، حاضر شده بودند دوباره
به شرایط خفت بار زمان بردگی شان بازگردند. کوفیان نیز حاضر شدند برای دست یافتن به شرایطی ظاهرا بهتر، اما در باطن بسیار پست تر و فروتر، حاکمیت خاندان بنی امیه را پذیرا شوند. همین راضی شدن به زندگی تحت چنین شرایطی، خود یکی از عواملی است که می تواند هر ملتی را به روز سیاه نشانده، آنان را به مردمی پست و ذلیل بدل سازد.
آنچه قرآن تا اینجا بیان کرد، دلایل ظاهری دچار شدن بنی اسرائیل به ذلت و مسکنت است؛ اما پس از این، به جستجوی عوامل ریشه ای گرفتاری های قوم یهود می پردازد. به عبارت دیگر، ملاک هایی را بیان می کند که با وجود آنها هر قومی ممکن است به چنین سرنوشتی دچار شود.
نخستین دلیلی که قرآن به آن اشاره کرده، کفر به خداوند است. شاید این مورد به وضوح در مورد کوفیان مشاهده نشود؛ اما با کمی تأمل در می یابیم که آنچه کوفیان کرده اند، کم از کفر به خدا ندارد.(12) پذیرفتن فرد متجاهر به فسقی مانند یزید به عنوان امیر مؤمنین، خود به تنهایی برای کافر نامیدن یک ملت کافی است. یزید فردی شرابخوار و اهل لهو و سرکرده گناهان آشکاره، (13) میمون باز و بی نماز هرزه و زن باره(14) بود و در یک کلام کوچک ترین اثری از دین داری یا دین مداری در او دیده نمی شد.(15) چنانکه در فصل بعد خواهیم خواند، او آشکارا وجود خدا و رسالت
پیامبران را منکر شد و در نهایت برای سرکوب مخالفانش جوازش یورش و تخریب خانه ی خدا را به لشکرش داد. پذیرفتن چنین شخصی به عنوان خلیفه، آن هم در مقابل شخصیتی مانند حسین بن علی علیهم السلام که بدون شک زاهد ترین مردم روزگار خویش بوده است، نشانگر نوعی کفر پنهان است که تنها به دنبال بستری برای ظهور و بروز بوده است و آن جنایت، اولین نشانه ی این کفر پنهانی بود. شاهد این مدعا، همین آیه ی مورد بحث است
کوفیان نیز به دلیل همان کفر پنهانی که در بنی اسرائیل بود، از کشتن فرزند رسول خدا صلی الله علیه وآله و تنها جانشین خداوند بر روی زمین، خود داری نکردند و بدین جهت همانند اقوام پیشین، دچار همان بدبختی ها شدند.
قرآن، پس از این به ریشه یابی همین عوامل می پردازد و دلیل کفر و کشتار انبیا را گناه و تعدی ذکر می کند؛ یعنی اثر طبیعی گناه و ظلم کردن، کفر و کشتار انبیای الهی است. تأیید این مطلب را در کلام امام حسین پیش از کشته شدن می یابیم.
هنگامی که امام حسین در آخرین ساعات زندگی اش از کوفیان می خواست تا به خطبه های او گوش فرا دهند، آنها به هلهله وپای کوبی می پرداختند تا صدای حسین به گوششان نرسد. امام این عمل آنها را ناشی از پر شدن شکمهایشان از مال حرام دانست.(16) بنا بر سخن امام، خوردن مال حرام یکی از مصداق های گناه و تعدی است که منجر به کشتار پیشوایان حق می شود.
چنانکه دیدیم همه ی دلایلی که بنا بر نص قرآن، سبب استحقاق یک قوم
برای ذلت، مسکنت و خشم الهی می شود، در کوفیان نیز وجود داشت. بنابراین عبارتی که زینب علیهاالسلام برای توصیف کوفیان به کار برده است، بی دلیل یا تنها برای تزئین کلام با آیات قرآنی یا فراهم شدن وزن و سجع نبوده است. اما اکنون باید به این موضوع بپردازیم که اصولا منظور از ذلت و مسکنت چیست؟ و چه چیزی سبب شده است که زینب علیهاالسلام، کوفیان را مردمی گرفتار ذلت و مسکنت بداند؟
به گفته ی مفسران زبان دان، منظور از ذلت، آن فرومایگی و پستی درجه ای است که کسی پس از سختی و چموشی بدان دچار می شود(17) چنانکه قوم بنی اسرائیل بر اثر لجاجت و عصیان در برابر فرمانهای خداوند، سرانجام بدان محکوم شدند و البته کوفیان نیز زودازود به چنان خواری و خفتی دچار شدند که برای فرار از دست خون خواهان حسین، به هر حقارتی تن می دادند؛ چنانکه امام حسین پیش از ورود به سرزمین کربلا وعده ی آن را داده بود:
وأیم الله لتقتلنی الفئة الباغیة ولیلبسنهم الله ذلا شاملا وسیفا قاطعا و لیسلطن الله علیهم من یذلهم حتی یکونوا أذل من قوم سبا إذ ملکتهم امرأة فحکمت فی أموالهم و دمائهم؛ (18) به خدا سوگند گروه سرکش مرا می کشد و خداوند، ذلت فرا گیری برآنها می پوشاند و شمشیر برنده ای بر آنها می افرازد و کسی را بر آنان مسلط می کند که چنان خوارشان کند که از
قوم سبا هم پست تر شوند. بر قوم سبا زنی فرمانروا شد که در اموال و جانهای آنها حکم می کرد.
اما مسکنت، به معنای محصوریت و محدودیت فوق العاده زیاد است. شبیه همان چیزی که خداوند بر سر بنی اسرائیل آورد؛ به گونه ای که در زندگی و معیشتشان هیچ آزادی ای نداشتند و همواره زیر چتر ستم حکومتهای ظالم بودند.(19) کوفیان نیز عاقبت به چنین بدبختی و مسکنتی مبتلا شدند که حکومت حجاج به تنهایی برای ذکر نمونه ای از آن کافی است.
برخی دیگر از مفسران گفته اند، تفاوت «ذلت» با «مسکنت» این است که ذلت جنبه ی تحمیلی از طرف دیگران دارد؛ درحالی که مسکنت حالت «خود کم بینی درونی» خود شخص را می رساند(20)
باری بدین لحاظ، قوم بنی اسرائیل مردمی «ذلیل» بودند؛ زیرا فرعون با استفاده از قدرت خود، هرگونه تحرک و جنبشی را از آنها سلب کرده بود و «مسکین» بودند؛ زیرا ذاتا مردمی ترسو و کم بنیه بودند که هیچگاه به تنهایی نمی توانستند برای احقاق حق خود به پاخیزند و حتی حاضر بودند با پای خود به آغوش ظلم و ستم بازگردند.
این صفات عینا در کوفیان نیز وجود داشت. کوفیان با کشتن حسین و یارانش ناخواسته تن به ذلتی ابدی دادند؛ زیرا پس از یاری کردن یزید، تحت فرمان و سلطنت یزید قرار گرفتند و پس از آن همواره تحت ستم بنی امیه و دیگر خلفای زمانشان بودند.
از سوی دیگر کوفیان با کشتن حسین نشان دادند تا چه حد بی اراده و بیچاره هستند؛ زیرا گرچه می دانستند دلهای همه شان با حسین است با این حال از ترس یزید قدرت جماعت عظیم خود را نادیده گرفته، آن را در اختیار وی گذاشتند تا یزید از آن برای قلع و قمع دشمنش استفاده کند
5. أفعجبتم
در قرآن، دوبار جمله ی «أوعجبتم» آمده است؛ (21) بنا براین بعید نیست که بتوانیم عبارت «أفعجبتم» را برگرفته از آن بدانیم. از آنجا که بلا فاصله پس از این جمله، مفهوم قرآنی گریه ی آسمان مطرح شده، بررسی آن را به بخش «بازتابهای ترکیبی» وا می نهیم.
6. إن ربکم لبالمرصاد
این جمله، فراز پایانی خطبه ی حضرت زینب علیهاالسلام است که برگرفته از آیه ی 14 سوره ی فجر می باشد. در این آیه خداوند برای تهدید کافران فرموده است: «إن ربک لبالمرصاد«(22)
همان ویژگی همیشگی زینب علیهاالسلام در چگونگی به کار گیری آیات قرآن، اینجا نیز نمایان است. استفاده از این آیه در اینجا بدین معنا نیست که تنها همین آیه، جدا از ارتباطش با آیات پیشین و پسینش در کلام صادق
است؛ بلکه این آیه، نماینده ی مجموعه ای از آیات است که در این مقام، آنها نیز شایسته ی توجه اند.
خداوند در آغاز سوره ی فجر پس از چند سوگند به سرنوشت اقوامی می پردازد که با وجود داشتن قدرت بسیار و توان فوق العاده، در اثر نافرمانی و سرکشی، سرانجام به غضب الهی دچار شدند؛ به ویژه فرعون که با داشتن سپاهیان فراوان و قدرت نظامی بسیار (که به تعبیر قرآن ذی الاوتاد بود(، عاقبت گرفتار عذاب الهی شد. به همین دلیل قرآن به همه ی اقوامی که به سرکشی و فساد می پردازند، هشدار می دهد که خداوند در کمین آنها نیز نشسته است؛ زیرا بسیاری از انسانها به پیروزی یا نعمتی دست می یابند، آن را نشانه ی توجه و عنایت خداوند می دانند؛ ولی اگر در پی کردار زشت خود، دچار بلایی شوند، می گویند خدا ما را خوار کرد!(23)
روشن است که مجموعه ی این آیات، درباره ی کوفیان نیز صادق است. آنان نیز با سپاهی دویست برابر بزرگتر از لشکر کوچک حسین به جنگ او رفتند و آنگاه که به پیروزی ظاهری دست یافتند، آن را توجه و عنایت خداوند در حق خود دانستند و خدا را بر آن سپاس گفتند.(24)
در مقابل، اسیران آن سپاه کوچک هیچگاه نگفتند خداوند ما را خوار و خفیف کرد؛ بلکه زینب علیهاالسلام در تمام این حوادث چیزی جز زیبایی نمی دید و خدای را برآن سپاس می گفت.(25)
پس زینبی که کوفیان را از کمین خداوند می ترساند، خود پیش از همه عالم و عامل به آیات الهی است و البته کوفیان نیز در ضدیت با این آیات پیشرواند. از این رو آن حضرت آنان را از عذاب الهی می ترساند و می گوید:
فلا یستخفنکم المهل فإنه لاتحفزه البدار و لایخاف فوت الثار و إن ربکم لبالمرصاد؛ در پی مهلت های خداوند، خود را سبکبار مشمارید، زیرا هیچ چیز خداوند را از مبادرت [به عذاب] باز نمی دارد. و در خون جویی، بیم فوت وقت ندارد. همانا پروردگار شما در کمین گاه است.
چیزی بسیار شبیه این کلمات را در سخنان امیرالمؤمنین علیه السلام نیز می یابیم که درباره ی پدر همین یزید فرموده بود:
ولئن أمهل الظالم فلن یفوت أخذه و هو له بالمرصاد علی مجاز طریقه و بموضع الشجا من مساغ ریقه؛
اگر ستمکار را مهلت داد از او نرسته است؛ بلکه خدا بر گذرگاه او نشسته است – تا در بندش آرد – و چون استخوان گلوگیر نایش را بفشارد.(26)
1) توبه (9) / 81.
2) توبه (9) / 81 و 82.
3) مجلسی، بحارالانوار، ج 55، ص 77، دیلمی، ارشادالقلوب، ج 1، ص 33.
4) مائده (5) / 80؛ «چه زشت است آنچه برای خود پیش فرستادند، [در نتیجه] خدا بر ایشان خشم گرفت، و پیوسته در عذاب می مانند«.
5) انعام (6) / 31 و نحل (16) / 25؛ «به درستی که چه بد چیزی را به دوش می کشند«.
6) نحل (16) / 59؛ «به درستی که چه بد حکم می کنند.«.
7) مجلسی، بحارالانوار، ج 43، ص 159؛ طبری، دلائل الامامه، ص 39.
8) انعام (6) / 31؛ نحل (16) / 21.
9) انعام (6) / 31؛ «آنان که دیدار خدا را تکذیب کردند، البته زیانکار شدند؛ پس آنگاه که ساعت قیامت فرارسد، گویند: وای بر ما که آسایش و سعادت این روز خود را از دست بدادیم. پس بار گناهان خویش را بر پشت گیرند. آری بد بار گرانی به دوش می گیرند«.
10) آل عمران (3) / 112؛ «و به سوی خشم خدای بازگشتند و مهر بدبختی بر آنان زده شد«.
11) بقره (2) / 61؛ «مهر بدبختی و بیچارگی بر پیشانی آنان زده شد«.
12) الصفار، الامرأة العظیمة، ص 187.
13) برگرفته از کلمات امام حسین؛ ن. ک: موسوعة کلمات الامام الحسین، ص 323 و 384.
14) برگرفته از کلمات عبدالله بن زبیر؛ ن.ک: ابن کثیر، البدایة والنهایة، ج 8ص 239.
15) برای اطلاعات بیشتر و نیز آگاهی از آراء دانشمندان اهل سنت درباره یزید ر.ک: احمد حسین یعقوب، کربلا، الثورة والمأسأة، ص 19 و 20.
16) موسوعة کلمات الإمام الحسین، ص 510.
17) ر.ک: راغب اصفهانی، المفردات، ج 1، ص 320.
18) حلی، مثیر الأحزان، ص 33.
19) مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 5، ص 167.
20) مکارم، تفسیر نمونه، ج 3، ص 53.
21) اعراف (7) / 63 و 69.
22) فجر (89) / 14؛ «همانا پروردگارت در کمین آنان است«.
23) ن.ک: آیات 1 – 16 سوره فجر.
24) ابن زیاد در کوفه به حضرت زینب علیهاالسلام گفت: سپاس خدایی را که شما را رسوا کرد و کشت و دروغ بودن سخنانتان را آشکار کرد. (حلی، مثیرالاحزان، ص 71(.
25) همان.
26) نهج البلاغه، ترجمه ی مرحوم شهیدی، خ 97، ص 89.