»لقد جئتم شیئا إدا تکاد السماوات یتفطرن منه و تنشق الأرض و تخر الجبال هدا«
در این خطبه، تنها همین یک بار متن کامل آیات بدون هیچ تغییری آمده است. نقل آیات 89 و 90 سوره ی مبارکه ی مریم به طور کامل(1)
برای آن است که عظمت گناهی را که کوفیان مرتکب شدند، بیان کند.
»إد» به کسر همزه، در اصل به معنای صدای زشت و ناهنجاری است که براثر گردش شدید امواج صوتی در گلوی شتر به گوش می رسد. پس از آن به کارهای بسیار زشت و وحشتناک اطلاق شده است.(2) علامه ی مصطفوی معنای اصلی این ماده را «الأمر العظیم المکره» دانسته است که خلاف جریان صحیح و سلیم باشد.(3)
همان که در ترجمه های قدیمی فارسی به درستی «کار بزرگ ناشایست» ترجمه شده است.(4)
این عبارت در قرآن، درباره ی کافران به کار رفته است. ابتدا قرآن از قول کافران نقل می کند که خداوند دارای فرزند است. سپس با لحنی به شدت نکوهش آمیز می گوید: چه حرف زشت و نکوهیده ای بر زبان آوردید. نزدیک از از این حرف آسمان ها متلاشی شود و زمین شکافته شود و کوهها به شدت فرو ریزد.
در این ارتباط، شیخ طوسی در تبیان فرموده است: متلاشی شدن آسمانها، شکافته شدن زمین و فروریختن کوهها، از باب تمثیل است؛ زیرا مردم عرب هنگامی که می خواهند شدت زشتی کار بسیار ناشایستی را توصیف کنند، می گویند: «کادت السماء تنشق والأرض تنخسف، و أن یقع السقف؛ چیزی نمانده که «از شدت زشتی آن» آسمان شکاف بردارد، زمین با آنچه برآن است، فرو رود و سقف فرو ریزد«.
آنگاه شیخ، چند بیت از اشعار عرب را که چنین مضمونی دارند، آورده است؛ برای نمونه:
الم تر صدعا فی السماء مبینا
علی این لبینی الحارث بن هشام
»آیا آسمان را نمی بینی که به خاطر حارث بن هشام، شکافی آشکار برداشته است«.
و أصبح بطن مکة مقشعرا
کأن الأرض لیس بها هشام(5)
»دل مکه به لرزه در آمد؛ گویا دیگر هشام در زمین نیست«.
بکی حارث الجولان من فقد ربه
و حوران منه خاشع متضائل(6)
»کوه جولان از غم فقدان صاحبش گریست؛ و صحرای حوران از آن غم، خاشع و خرد شد«.
لما أتی خبر الزبیر تواضعت
سور المدینة والجبال الخشع(7)
»هنگامی که خبر مرگ زبیر رسید، دیوارهای شهر و کوهها فرو افتادند«.
نمونه هایی از چنین تمثیل هایی در ادبیات فارسی نیز وجود دارد:
ماتم سرای گشت سپهر چهارمین
روح الامین به تعزیت آفتاب شد
زینب علیهاالسلام نیز پس از یادآوری جنایاتی که کوفیان در حق خاندان رسول خدا صلی الله علیه وآله مرتکب شدند، از این آیه برای بیان زشتی بی پایان کار کوفیان استفاده کرده است. نکته ی شایان توجه این است که درمیان عرب ها استفاده از تمثیل فوق، چنان که در آیه آمده مرسوم نبوده است؛ بلکه شکل های متفاوتی از آن (مانند نمونه هایی که شیخ طوسی آورده) از زمان جاهلیت متداول بوده است؛ با این حال حضرت زینب علیهاالسلام برای بیان مقصود خویش، دقیقا از ساختی استفاده کرده که در قرآن به کار رفته است. شاید به نظر بیاید که پس از نزول قرآن، دیگر استفاده کردن از ساختهای قرآنی و ترک ساختهای پیشین، امر طبیعی باشد؛ اما دقت در خطبه های دیگر خطیبان آن زمان، نشان می دهد که این گونه انس با قرآن و بهره گیری از آیات آن در سخن، در توان هر سخنوری نیست.
برای نمونه عایشه را به یاد بیاورید که از کودکی در خانه ی وحی بزرگ شده است. اهل سنت، او را داناترین مردم به قرآن (بلکه همه ی علوم) و نیز فصیح ترین مردم پس از رسول خدا صلی الله علیه وآله می دانند.(8) اما او درباره ی ارتداد اعراب پس از رحلت رسول خدا صلی الله علیه وآله و شدت بزرگی و زشتی آن کار، اینگونه گفته است:
»اشرأب النفاق وارتدت العرب وانحازت الأنصار؛ فلو نزل بالجبال الراسیات ما نزل بأبی لهاضها:(9) نفاق، گردن کشید و
عربها مرتد شدند و انصار گریختند؛ اگر آنچه بر سر پدرم آمد، بر کوههای استوار فرود آمده بود، آنها را در هم می شکست«.
در اینجا هم عایشه می توانست برای توصیف زشتی کار منافقان، عربها و انصار، از همان آیه یا آیات مشابه دیگر چون آیه ی «و إن کان مکرهم لتزول منه الجبال«(10) استفاده کند. اما او هم تحت تأثیر فضای حاکم بر فرهنگ عرب، از همان زبانی بهره گرفت که همه ی عربهای معاصرش از آن استفاده می کردند.
همچنین عروة ابن حزام، عاشق پاک باخته ی معاصر با عایشه (م. 30ق(، در باره ی آنچه عشق عفراء بر سرش آورده، سروده است:
وتحملت من عفراء مالیس لی به
ولاللجبال الرأسیات یدان(11)
»از عشق عفراء غمی به دوش کشیده ام که نه من تحملش را داشتم و نه کوههای استوار«.
شاعر دیگری نیز گفته است:
الی ملک کاد الجبال لفقده
تزول و زال الرأسیات من الصخر(12)
»پادشاهی که نزدیک است از غم فقدان او، کوه های استوار فرو ریزند و از صخره تهی شوند.«
عایشه نیز مانند این شاعران و سخنوران عرب، سبک های زیبای قرآن را
به کناری نهاده واز سبک های دیگر عرب بهره برده است. جالب است بدانیم که در قرآن برای توصیف استواری قرآن همواره از واژه ی «رواسی» استفاده شده(13) و صفت «راسیات» تنها یک بار و آن هم در توصیف دیگ های محکمی که جنیان برای سلیمان می ساخته اند، به کار رفته است.(14)
1) در نسخه ای که خطبه از آن نقل شده است، این آیه وجود ندارد؛ اما در بسیاری از منابع دیگر از جمله: امالی شیخ مفید، امالی شیخ طوسی، احتجاج طبرسی، مناقب آل ابی طالب (ابن شهرآشوب(، بحارالانوار، ج 45، ص 163 و 165، العوالم بحرانی، معالم المدرستین (به نقل از تاریخ ابن اعثم و مقتل الخوارزمی(، بلاغات النساء، الفتوح ابن اعثم، الدر النظیم (ابن حاتم عاملی) و…. این آیه وجود دارد و می توان گفت قطعا این آیه در خطبه بوده و براثر سهل انگاری کاتب، از قلم افتاده است.
2) مکارم، تفسیر نمونه، ج 13، ص139.
3) مصطفوی، التحقیق فی کلمات القرآن الکریم، ج 1، ص 51.
4) ترجمه ی قرآن از مترجم ناشناس قرن دهم هجری، با کوشش دکتر علی رواقی، (تهران، 1384، بی نا(، ص 600.
5) این شعر را حارث بن امیه در رثای هشام بن مغیره از جنگاوران بنی مخزوم در دوره ی جاهلیت گفته است. (ر.ک: ابن ابی الحدید، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 298(.
6) این بیت، در یکی از اشعار نابغه ذیبانی در رثای نعمان بن حارث است که صدر آن چنین است: «قعودا له غسان یرجون أوبه«. (ر.ک: شیخ طوسی، التبیان، با تحقیق احمد قیصر العاملی، ج 6، پاورقی ص 307 و نیز: شیخ مفید، المسائل السرویة، با تحقیق صائب عبدالحمید، پاورقی ص 49(.
7) ظاهرا این بیت از جریر است. (ر.ک: الرضی، حقائق التأویل، ص 261(.
8) ر.ک: اسحاق بن راهویه، مسند ابن راهویه، ج 2، ص 25 – 31.
9) عسکری، احادیث أم المؤمنین عائشة، ج 2، ص 200.
10) ابراهیم (14) / 46.
11) صفدی، الوافی بالوفیات، ج 19، ص 359.
12) انصاری، مغنی اللبیب، ج 2، ص 688.
13) رعد (13) / 3؛ حجر (15) / 19؛ نحل (16) / 15؛ انبیاء (21) / 31؛ نمل (27) / 61؛ لقمان (31) / 10؛ فصلت (41) / 10؛ ق (50) / 7؛ مرسلات (77) / 27.
14) ر.ک: سبأ (34) / 13.