غرق گل شد کربلا چون رهگذار زینب است
یا که خونین مقتل یار و تبار زینب است
قامت موزون اکبر، سروناز کربلاست
چشمه این باغ، چشم اشکبار زینب است
گلبن قاسم دهد بر این گلستان خرّمى
یادگار مجتبى در روزگار زینب است
لاله عطشان این گلشن، على اصغر بود
شاهد این گفته، قلب داغدار زینب است
این گلستانى که پامال سم اسبان شده
جسم و جان احمد و دار و ندار زینب است
با چنین طوفان گلریزى، چه گلهایى شکفت
کس نمىداند خزان یا نوبهار زینب است
تا بیاموزد رقیّه راه و رسم زینبى
در تمام صحنهها او هم کنار زینب است
گلشن آل خلیل از آتش بیداد سوخت
عقل در حیرت از این صبر و قرار زینب است
روز عاشورا که شد روشنگر جان بشر
سایه غمهاى آن، از شام تار زینب است
گشت ظالم عاقبت از تخت عزّت سرنگون
فتح مظلومان ز یُمن اقتدار زینب است
وقف باغ کربلا کن چشمه اشکت حسان
چون که اینسان وقف کردن یادگار زینب است
حبیبالله چایچیان «حسان»
***