بسم الله الرحمن الرحیم
الحمد لله علی إفضاله و الصلاة والسلام علی سیدنا محمد و آله
نخستین آشنائی ام با کتاب أساور من ذهب (1)، همان زمان بود که استاد معظم، حجة الإسلام والمسلمین حاج شیخ هادی نجفی- دام مجده-، تحقیق و آماده سازی آن را برای طبع به من بنده پیشنهاد کردند. چون در همین أوان گوشه ای از أوقاتم در تحقیق تألیف منیف دیگری از مرحوم آیة الله حاج شیخ مهدی نجفی مسجد شاهی مصروف بود (2)، با تأمل این پیشنهاد را پذیرفتم.
آنچه مرا در این کار دل داد و پیش راند عمدتا دو چیز بود: یکی،
شوق عرض إرادت و إخلاص و خاکساری به آستان مقدس بزرگ بانوی مجاهد إسلام، حضرت زینب کبری- سلام الله علیها-، که بی گمان از جلیل ترین أولیای الهی و مقربان درگاه باری- عز اسمه- است (3) دیگر، ساختار دلپذیر کتاب و پیراستگی نسبی آن از حشو و زوائدی که در پاره ای تألیفات مشابه دیده می شود.
دیر زمانی است که آگاهان و آگاهی گستران، از آنگونه کتابهای مشحون از زوائد، نالیده و شکوه و شکایت کرده اند که «مؤلفش خواسته برای خودش و دیگران مطالب منبری درست کرده… گفتاری منبری جمع آوری نماید، و لذا بر درستی و نادرستی مطالب و [این که] از کجا و از کدام مدرک و مصدر و مستند نقل می کند اعتناء نکرده و أهمیت نداده و به هر کتاب مجهول المؤلف و تألیف هر ناأهل و جاهل چنگ زده و هر چه به نظرش رسیده و آنچه در نوشته ای خوانده و در جنگی به دست آورده و در بیاضی و در پشت کتابی یافته تمامی آنها را نقل [کرده] و در تألیف خود در صفحه ی روزگار از خود به یادگار گذاشته است» (4)
غرض چنین مدونان بی محابا آن بوده است که «مطالبی فراهم آید و از ایشان به یادگار بماند، گرچه به عالم شیعه إهانت و أسباب عار و ننگ فراهم گردد و به دست خودشان سلاح به دست دشمن داده باشند…» (5)
این شیوه عمدتا از مواریث نامبارک عصر فترت و عسرتی است که
پس از سر آمدن روزگار رونقمند صفویان و بخصوص از نیمه ی دوم سده ی دوازدهم هجری به بعد، پدیدار گردید و متأسفانه ناهنجاریهای نابرتافتنی را نرم نرم بدل به «هنجار» کرد!!
در حقیقت، با سپری شدن روزگار علامه مولانا محمد باقر مجلسی- أعلی الله تعالی مقامه الشریف- و در رسیدن عصر آشوبهای سیاسی کوبنده ای چون فتنه ی افغان، اندک اندک طومار یکی از أعصار زرین فرهنگ شیعی- که به اهتمام عالمانی چون شیخ بهاءالدین محمد عاملی و مولانا محسن فیض کاشانی و آخوند ملا محمد تقی مجلسی و خلف صالحش، مولانا محمد باقر، رقم خورده بود-، فروبسته شد و رخنه های خمود و انحطاط، علی الخصوص در أرکان علم حدیث و سیره- که در دوره ی پیش رونقی و طراوتی بسزا یافته بود-، نمودار گردید.
فترت پس از صفویه، تقریبا، تا عهد ناصری به درازا کشید. این که زمانه ی عسرت تحقیقات حدیثی و تاریخی، چگونه مجالی فراهم ساخت تا آمیزه ای از تفلسف و تصوف و أوهام عوام و عوام زدگی های خواص، چهره ی اندیشه ی دینی را دیگرگون کند، و زمینه ی خرقه بازی و فرقه سازی فراهم آورد، و گونه ای منحط و مبتذل از أخباریگری را- که بی گفت و گو روح محققان أخباری پیشین نیز از آن نفور بود!-، در کنار رسوباتی از غالیگری، میدان دهد، قصه ی پر غصه ای است که باید به جای خویش گفته آید.
باری، در نیمه ی دوم عصر فرمانروایی قاجاریان، عوامل متعدد، گونه ای تکاپو را در راه إحیاء سنت حدیث پژوهی دامن زد که نامدارترین پرچمدار آن محدث فقید، ثالث المجلسیین، میرزا حسین نوری، بود. یکی از مهمترین سویه های این پویه ی فراخ دامنه ی علمی، تکرار دقت و وسواس سلف در نقل أخبار و آثار و اعتماد بر منابع شایسته و بهره وری از طرق و مآخذ پیراسته بود. این روند خود به خود رویاروی حجم عظیمی از شفاهیات و مشهورات متأخران که به مآخذ بایسته مستند نمی بود می ایستاد، و بالتبع، توده ای انبوه از أقوال بی پایه و سست آماسیده در حیطه ی نقلیات را به کناری می نهاد و مسامحاتی را که علی الخصوص در این أواخر باب شده بود (6) إجازت نمی داد.
نهضت تحریف زدایی و مستندگرائی در حیطه ی نقل- که نه فقط أمثال محدث نوری به عنوان دانشوران حوزوی و پاسداران حریم دیانت رونق افزای آن بودند، بلکه از حمایت رسمی برخی أرکان حکومت وقت نیز برخورداری داشت (7)-، همچنین، پاسخی بود سزاوار به اقتضای زمانه ای که در مواجهه با أمواج تجدد مآبی، برخورد بیدارانه تر و متعهدانه تری را از گویندگان و نویسندگان دینی و مبلغان شریعت توقع می نمود و انتظار می برد.
کتاب أساور من ذهب، با تأثر از همین فکر و فرهنگ پدید آمده، و یکی از پیآیندهای آن بیداری و بیدارگری است.
شیوه ی مؤلف در اقتصار به أخبار نسبتا اندکشماری که أغلب در مآخذ أصلی و منابع أصیل اندراج یافته اند و اجتناب از برف انبار نقلهای شفاهی و بی مأخذ یا ضعیف و موهومات عوام، نمودار مشی یاد شده است.
همچنین، تفاوتی که مؤلف- در واقع- میان «زبان حال» و «زبان قال» نهاده- و توجهی که در گزارش أحوال زینب کبری (سلام الله علیها) در روز عاشورا، بدین تفاوت، نموده است-، نشان برخورد متعهدانه ی اوست که متأسفانه نه فقط در کثیری از مکتوبات دوره ی فترت و بسیاری از مقاتل پرشمار آن عصر دیده نمی شود، حتی در عصر ما نیز- جز نزد محققان مدقق و شماری قلیل از نویسندگان باریک بین و نقاد و مأخذشناس- دیریاب است.
این خصلتها، بر سر هم، ارزشی ویژه و موقعیتی ممتاز به أساور من ذهب می بخشد و آن را- اگر چه تألیفی امروزینه نیست و صبغه ی «تاریخیت» گذر زمان در سیمایش نمودار است-، چونان پاره ای از أجزاء و أسناد تکاپوی پیشگفته، و به سان کتابی که هم خواندنی است و هم بیدارگر و إحیا کننده ی نگاهی أصولی تر به تاریخ و أخبار، به میان می آورد و از بسیاری مؤلفات دیگر متمایز می سازد.
سعیی که مرحوم حاج شیخ مهدی نجفی در إرائه ی أثری منقح و عالمانه و- در عین حال- مبلغانه و مروجانه نموده است، هنگامی توجه برانگیزتر می شود که او را بشناسیم و بدانیم مرد، بیش و پیش از
هر چیز، به عنوان دنیا گریزی شب خیز و مولع زهد و پرهیز شناخته شده.
ما عادت کرده ایم از دنیا گریزان زهدورز و پارسایان متقشف، بیشتر نوعی بی مبالاتی در پاره ای تدقیقهای عالمانه ببینیم و- اگر جسارت نباشد- برخی سخنان عوامانه بشنویم و این را بر عدم استغراق ایشان در اشتغالات غفلت آور به قلم و قرطاس، حمل کنیم! متأسفانه گروه پرشماری از این طائفه چنین اند. نگاهی به ملفوظات و مکتوباتشان گواه شوق زائد الوصفی است که به جنبه های حیرت انگیز حیات- چون کرامات و منامات- دارند، تا جنبه های دقت آمیزی چون تحقیق در أدله ی أقوال و مستندسازی أخبار و مانند آن.
جمع زهدورزی و تقشف و دنیاگریزی و ورع و عبادتی که جمیع آشنایان مرحوم حاج شیخ مهدی نجفی بدان گواه اند، با دقت و بصیرت و إتقانی که در تألیف چنین کتابی به کار برده است، بی نظیر نیست، لیک کم نظیر است. بلکه نشان می دهد آن روش، زهد و پرهیزی بصیرانه و دین شناسانه بوده است، نه عوامانه و از روی تمسکی ظاهری به «دین العجائز«.
افسوس! افسوس از عالم نمایانی که پایبندی به خرافات و ترک شیوه ی تدقیق ناقدانه ی عالمانه را شرط دین ورزی و پارسائی و إعراض از مادیات و إقبال به معنویات پنداشته و تعبد دینی را با فرو کوفتن نقادیهای عقلانی و دقتهای عیارسنجانه برابر گرفته اند.
مبنای این تحقیق، همان چاپ سنگی کتاب است که از سوی «مطبعه ی مدرسه ی گلبهار (سید محمد گلبهاری(» در اصفهان منتشر شده (و مع الأسف تاریخ ندارد(.
عمده ی اهتمام ما، پس از ضبط نص، معطوف به تحشیه و تعلیق إجمالی متن بوده است. چند تعلیقه ی اندکک جایگیر را در پایان کتاب آورده ایم. ستاره هائی که گاه در حواشی به چشم می خورد، مشعر به إدامه ی بحث در آن تعلیقات می باشد.
در به سامان آمدن این دفتر سروران و یارانی بذل همت کرده اند که از همگی شان سپاسگزارم، به ویژه از:
ـ أستاذنا العلامه آیة الله حاج سید محمد علی روضاتی- مد ظله الوارف- و استاد حجة الإسلام و المسلمین حاج شیخ هادی نجفی- دام مجده-، بابت به أمانت سپاردن برخی منابع و مآخذ.
ـ دوست ارجمندم، طالب علم فاضل، آقای مهدی کاظمینی، بابت همکاری در مقابله و غلطگیری.
ـ دوست ذوقمند هنر شناسم، آقای مهندس محمود ارژمند، بابت کوشش در آراستگی چاپ.
اگر بر تحقیق و تحشیه ی این أثر، مثوبتی آنجهانی مقرر باشد، نثار روان پدرم، مرحوم محمدعلی جهانبخش، باد که نامش هماره قرین آزادگی و فرزانگی است.
سلام و ریحان و روح و رحمة
علیه و ممدود من الظل سجسج (8)
خداوند را بر إتمام این نعمت سپاس یکدلانه می گویم و از او می خواهم به حق بانوی فرهیخته ی بنی هاشم، أسوه ی دینیاری و شکیب و حق گوئی و ستم ستیزی، حضرت زینب کبری- سلام الله علیها-، دل و دست و زبان ما را به خدمتگزاری حق مؤید بدارد، دمدمه ها و وسوسه های دنیائی را از خاطر ما بزداید، بیم و امیدهای ما را یکسره معطوف سرای باقی سازد و از أهواء و أغراض فانی بپالاید؛ باشد که نام «شیعه ی علی مرتضی (ع(» بر ما راست آید!
کمین خادم کتاب و سنت:
جویا جهانبخش
(عفی عنه و عن والدیه)
اصفهان- 27 رجب المرجب 1426 ه. ق.
فرخنده سالروز مبعث پیامبر أکرم- صلی الله علیه و آله و سلم-
1) »أساور» جمع «أسورة» (به معنای: دستبرنجن، دستبند، النگو(است.تعبیر «أساور من ذهب» مأخوذست از قرآن کریم: «یحلون فیها أساور من ذهب» (س 18 ی 31؛ یعنی: در آن به دستبرنجن هائی زرین آراسته شوند(.
2) و آن کتاب، الأرائک است در باب دانش أصول فقه؛ که- إن شاء الله الرحمن- به زودی انتشار می یابد.
3) خواست که غم دست تو بندد ولیغم که بود در بر دخت علی قامت تو، قامت غم را شکستدخت علی را نتوان دست بست(استاد موسوی گرمارودی(.
4) تحقیق درباره ی أول أربعین حضرت سیدالشهداء علیه السلام، قم: 1368 ه. ش، ص 60.کجاست نویسنده ی آن کلمات، آیة الله شهید قاضی طباطبائی- أعلی الله مقامه-، که ببیند امروز کسانی که نه به آن مقاتل نامعتبر دسترس می توانند داشت، و نه دانشی دارند که جنگ بخوانند، و نه سواد را از بیاض تمیز می دهد، با استناد به منامات عجائز، و خیالات گروهی قاصر در أدای فرائض، بر بعض منابر- حتی پاره ای منابر رسمی و صدا و سیمای ملی- چه هنگامه ای برپا کرده اند و…؟!؛ فإلی الله المشتکی!.
5) همان، ص 60 و 61؛ با تصرف در یک لفظ.
6) گزارش پاره ای از این مسامحات را در لؤلؤ و مرجان محدث نوری (ره) می توان دید.
7) نمونه را، نگر: چهل سال تاریخ ایران (المآثر و الآثار(، 1 / 168 و 169 (/ گزارش قدغن أکید و نهی شدید از قصه ی روضه ی عروسی قاسم(.
8) یعنی: درود و روح و ریحان و بخشایشی ایزدی و سایه ای بلند و دلپذیر، بهره ی تو باد! (این شعر، بیتی است از چکامه ی جیمی مشهور ابن الرومی، سرایشگر شیعی سده ی سوم هجری(.