جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کشته برادر

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

شنیدستم که با نعش برادر

چنین مى‌گفت آن مظلومه خواهر

که اى پشت و پناه و یار زینب

تو بودى مونس و غم‌خوار زینب

به هر منزل مرا وقت سوارى

ز راه مهر مى‌کردى تو یارى

ز جا برخیز و بنگر حال زارم

به روى ناقه عریان سوارم

تو آخر زینت عرش خدایى

میان خاک و خون عریان چرایى؟

چرا تنهایى اى شه، لشکرت کو

علمدار و علىّ اکبرت کو

سرت را شمر اگر از تن جدا کرد

جدا بهر چه دیگر از قفا کرد؟

نداده آن قدر اعدا امانم

که امشب بر سر نعشت بمانم

به دیدار تو دل در اشتیاق است

خداحافظ که هنگام فراق است

من از کوى تو اى آرام جانم

به سوى کوفه ویران روانم

تو را امشب در این صحرا مکان است

دو دست تو به دست ساربان است

نه تنها من ز هجرت اشکبارم

دریغا در وطن صغراى زارم

ز هجران تو بى صبر و قرار است

به راه کربلا در انتظار است

دل «ذاکر» از این ماتم کباب است

که جسمت بى‌کفن در آفتاب است

عباس حسینى جوهرى «ذاکر»

***