جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کاروان اشک (3)

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

مى‌نویسم نامه‌اى با اشک و خون

از زبان داغ‌داران قرون

کاروان اشک و محمل‌هاى آه

در میان لاله‌ها مى‌جست راه

لاله‌ها از سینه‌هاى چاک‌چاک

مى‌دمید از سینه گلگون خاک

بال‌هاى سوگ در پرواز بود

پرده‌هاى آه در آواز بود

کاروان را طاقت این راه نیست

از دل زینب کسى آگاه نیست

دست‌ها در آرزوى پیکرند

مرغکان عشق، بى‌بال و پرند

دشت مى‌گرید در آغوش غروب

واى از سیماى مدهوش غروب

ساقه‌هاى نیزه گل داده است، آه

دست‌ها هرسوى افتاده است، آه

مى‌دود در لاله‌ها خون حسین

واى از رخسار گلگون حسین

زینب و بدرود مهمانان خاک

زینب و گل‌زخم‌هاى چاک‌چاک

جامه‌هاى زخم بر اندامشان

پیشگامان رهایى نامشان

هر طرف سروى به خاک افتاده است

وین طلوع سرخ هر آزاده است

پیشگامان، ارغوانى گشته‌اند

لاله‌رویان، جاودانى گشته‌اند

پرویز بیگى حبیب‌آبادى

***