جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

کاخ یزید

زمان مطالعه: 2 دقیقه

نخستین روز ماه صفر سال 61 بود که کاروان اسیر و سرهاى شهیدان به شهر شام رسید و یزیدیان، این روز را عید قرار داده و جشن گرفتند! (1)

یزید چون از ورود اهل‌بیت علیهم‌السلام به شام آگهی یافت، مجلسی ترتیب داد، بر تخت خویش نشست و بزرگان شام را نیز دعوت کرد، سپس اهل‌بیتِ حضرت رسول صلی‌الله‌علیه‌وآله را با سرهای شهداء علیه‌السلام در مقابل ورودی کاخ نگه داشتند تا از یزید رخصت حضور بگیرند. ابتدا زحر بن قیس که مأمور بردن سر حضرت حسین علیه‌السلام بود، رخصت گرفت و گزارش وقایع جنگ کربلا را بدون کم و کاست به استحضار یزید رساند. (2)

سپس کاروان اسرای اهل‌بیت علیهم‌السلام را در حالى که دست مردها به گردنشان بسته شده بود و همه اسیران نیز به یکدیگر زنجیر شده بودند، وارد مجلس یزید نمودند. وقتى که آنها در آن وضع در برابر یزید قرار دادند، امام سجّاد علیه السّلام رو به یزید کرد و فرمود:

«أَنْشُدُکَ اللَّهَ یَا یَزِیدُ مَا ظَنُّکَ بِرَسُولِ اللَّهِ ص لَوْ رَآنَا عَلَى هَذِهِ الصِّفَةِ؛ (3)

تو را به خدا سوگند اى یزید! تو گمان می‌کنی، اگر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله ما را با این وضع مشاهده مى‏نمود چه مى‏کرد؟»

یزید دستور داد، غل را از گردنش برداشتند.

آن‌گاه سر بریده امام حسین علیه‌السلام را پیش روى یزید نهادند و زنان اسیر را در پشت سر یزید جا دادند، تا چشمشان به سر نیفتد. زینب سلام‌الله‌علیها هنگامى که سر را در مقابل یزید دید، از شدّت ناراحتى گریبان خود را چاک زد و با صدایى پر اندوه که قلب‌ها را جریحه‏دار مى‏کرد فریاد زد:

«یَا حُسَیْنَاهْ یَا حَبِیبَ اللَّهِ یَا بْنَ مَکَّةَ وَ مِنَى یَا بْنَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ سَیِّدَةِ النِّسَاءِ یَا ابْنَ بِنْتِ الْمُصْطَفَى؛ (4)

اى حسین! اى محبوب دل رسول خدا، اى فرزند مکّه و منى، اى پسر فاطمه زهرا سرور زنان سلام‌الله‌علیها اى پسر دختر پیامبر برگزیده خدا.»

راوی می گوید از ناله و شیون زینب سلام‌الله‌علیها:

«فَأَبْکَتْ وَ اللَّهِ کُلَّ مَنْ کَانَ فِی الْمَجْلِس؛ (4)

سوگند به خدا همه کسانى که در مجلس حاضر بودند گریه کردند.»

ولى یزید ساکت بود…


1) منتهی الامال، ج1، ص781.

2) منتهی الامال، ج1، ص787.

3) لهوف، ترجمه فهرى، ص 178.

4) لهوف، ترجمه فهرى، ص 179.