از پدر گفتهام، اینک ز دُر خوش گهرش
یعنی از آن شجر پاک و از آن شاخ و برش
برتر از مدحت ما، ریشه ز لولاک لَما است
هست آن ساقه علی شاخه بتول از شجرش
پدرش کو بُوَد اَشجع ز شجاعانِ عرب
وانگه آن مام کند، قافلهدار بشرش
تربیت یافته در دامن زهرای بتول
نور علم از حسن و رزم ره از همسفرش
ثمری کز شجر پاک سه معصوم، بُوَد
مثلی ز آیه تطهیر، چو زینب، ثمرش
جلوه فضل و کمالی، ز نبی بُود و وصی
لی مع الله، به میراث، شدی با حضرش
چون شب یازدهم، نافله، بنشسته بخواند
گوییا دل سوی الله، بُدی بیشترش
حَزم بین، همت والا که از آن طبع بلند
کرد قربانی دین، آن دو سُرور بصرش
خواهری را، که دو معصوم، برادر بودند
قدرت روح، در او بود، ز جدّ و پدرش
در مصائب، همه جا مظهر آیات حکیم
فَاستَقِم سایه ز قرآن، بفکندی به سرش
ذلتی را نپسندید و گر بود اسیر
غالب آمد به چنان خطبه که بینی اثرش
راستی این دل شیر است که در بزم یزید
علی آن جاست تو گویی به زبان دگرش
زینب آن سر چو بدیدی به سر نیزه پدید
ظلمت ظلم عَدُو، خون بفشاند از جگرش
ژاله از دیده همی ریخت، در آن نوحهگری
طلعتش دید کزان پس بشدی نوحهگرش
ساحت قدس تو ای زینب کبری چه عظیم
ضرب نی دیدی و کردی به زبان، بارورش
شهر دانش، نه تویی لیک علی داده کلید
صولت خصم، از آن خطبه بدادی هدرش
صبرت انموذج فاصبر، دل تو مخزن علم
شاهد خون شهیدانی و جنگ و خطرش
ضوء روی سر بریده به خاکستر گرم
سیر او دیدی و آن شب ز تو در دل شررش
طلب خون شهیدان بکند مهدی راد
ژاژگویان، همه کوبد سرشان با حجرش
ظلم بیحصر عدو، رمز کمالات تو بود
زیب هر کس، نه مصیبت بُوَدا مختصرش
عالمه غیر معلم، که به حق گفته امام
رهبر قافله میدید تو را، راهبرش
غم احباب و غم زنده و هر کشته به دشت
ذکر قرآن برادر، همه برد از نظرش
فارغ از هر دو جهان، دین خدا همت او
درک این امر، سبب بود برای سفرش
قلم صنع، تو را بهر چنین روز گزید
خواهری کو، ز برادر بُودا چون سپرش
کربلا میشنوی زینب و قربانی او
حلم افزون، ز تصور، تن خونین جگرش
گر وِرا خطبه به هنگام اسیری است چنین
چه فصیحی دگر آید؟ بود اُستادترش
لب عطشان، تو نبودی مگر ای زینب راد؟
جگر تفته، چرا ناله نبودت دگرش
مرگ اَبناء بنیهاشم و یاران حسین
ثبت تاریخ نمودی به قیامت مگرش
ناتوان نیست کسی، چون تو زنی یاور دین
تو توانایی و سرخیلی و محبوبترش
وای اگر مادرت این خون به حیاتش میدید
پرچم غم بزدی بر سر نعش پسرش
هر به دستی و سر و سینه و تن مینگریست
بر شدی نالهاش از خاک به اوج قمرش
یارب این زینب و این شافعه روز جزا است
اگرش فیض به فتحی دهی از خاک درش
محمدحسن مدرس فتحی
***