جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

ورود اسرای اهل بیت به کوفه

زمان مطالعه: 2 دقیقه

کاروان اسرای اهل بیت علیهم السلام در حالی که ابن سعد (پیشاپیش آنها حرکت می کرد به) راه خود ادامه داد تا آنکه به نزدیکی شهر کوفه رسیدند، (1) کوفیان برای تماشا و دیدن اسرا جمع شدند. یکی از زنان ساکن کوفه از بلندی (که بر اسیران اشراف داشت) سر برآورده و گفت: شما اسرا متعلق به کدام خاندان هستید؟ آنها گفتند: «نحن اساری آل محمد صلی الله علیه و اله و سلم» ما اسیران آل محمدیم. زنان با شنیدن این کلام از پشت بام پایین آمده، سپس هر که چادر و مقنعه داشت جمع نمود، آنها را به اسیران داد تا خود را بپوشانند.

همراه زنانی که به اسارت گرفته شدند، امام علی بن الحسین علیهماالسلام نیز بود، آن حضرت، از فرط مریضی و بیماری، لاغر و رنجور و ضعیف شده بود، (مرد دیگر این کاروان) حسن بن حسن مثنی بود، او در ظهر عاشورا برای عمو و امام خویش امام حسین علیه السلام بسیار جانفشانی نمود، و بر تیغ شمشیر و

زخم نیزه ها بردباری کرد؛ اما به علت جراحات بسیار که بر پیکر مطهرش وارد شده بود ناتوان گشته و او را در حالی که نیمه جانی داشت از میدان جنگ خارج نمودند. زید و عمرو هم دو تن از فرزندان امام حسن علیه السلام بودند که آنها هم جزو کاروان اسرا بودند.

کوفیان با مشاهده ی کاروان اسرا، منقلب شده و شروع به گریه و زاری نمودند، و نوحه ها سر دادند، در این حال امام سجاد علی بن الحسین علیهماالسلام فرمود: آیا شما به خاطر ما نوحه سرایی می کنید و گریه سر داده اید؟! پس چه کسی ما را کشت؟! (2)

همچنین از راویان موثق به ثبوت رسیده است که عمر بن سعد ودائع انبیاء را بر شتران بی جهاز و بی سرپوش حمل کرد و چون اسیران با آنها معامله کرد و چون نزدیک کوفه رسیدند، ابن زیاد دستور داد سر بریده ی امام حسین علیه السلام را جلوی آنها ببرند. سرهای شهدا را بر نیزه ردیف کردند و پیشاپیش اسیران کشیدند تا آنها را وارد کوفه کردند و در کوچه و بازار گردانیدند. (3)

از مسلم گچکار روایت شده که گفت: ابن زیاد مرا برای تعمیر دارالاماره ی کوفه خواسته بود، در این میان که درها را گچ کاری می کردم، یک بار از اطراف شهر کوفه شیونها بلند شد، خدمتکاری که از ما پذیرایی می کرد آمد، گفتم: چه خبر است که در کوفه سروصدا است؟ گفت: سر یک خارجی را وارد کردند که بر یزید شوریده، گفتم: این شورشی کیست؟ گفت: حسین بن علی، صبر کردم تا آن خدمتکار رفت و چنان مشت بر روی خود کوبیدم که ترسیدم چشمانم بیرون آید و دست خود را شستم و از پشت قصر بیرون رفتم و خود را به میدان کوفه رسانیدم، من ایستاده بودم و مردم در انتظار اسیران و سران

بودند که نزدیک چهل هودج بر چهل شتر رسید و میان آنها زنان و حرم و فرزندان فاطمه علیهاالسلام بودند و امام بیمار علیه السلام بر شتر بی جهازی سواری بود و خون از پاهایش فواره می زد و با این حال می گریست. (4)


1) فاصله کوفه تا کربلا 12 فرسخ است.

2) لهوف سید بن طاووس، ص 197؛ در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، ص 501.

3) در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، ص 519.

4) در کربلا چه گذشت؟ ترجمه ی نفس المهموم، ص 515.