نمیدانیم امام چند بار به خیمه آمد و برگشت، ولی میدانیم در همه حال بزرگترین استقبال کننده او زینب سلاماللهعلیها بود. هر بار که به خیمه برمیگشت، سخنانی را با زینب سلاماللهعلیها رد و بدل میکرد و با او رازهایی را در میان میگذاشت و تدریجاً او را آماده پذیرش مراحل بعدی میکرد.
گاهی به همراه او از خیمهها سرکشی میکرد، کودکان را میبوسید. آنها را دلداری میداد. اما کودکان جنگ ندیده، از فریاد جنگجویان و صدای شمشیرشان، میترسیدند و از همه مهمتر این که آنها تشنه بودند، هر لحظه با رنج و مصیبتی، با خبر مرگ و شهادتی مواجه میشدند و کار و رسالت زینب سلاماللهعلیها در آرام کردن آنها آغاز شده بود.
زمانی که دوستان و یاران به شهادت رسیدند و امام تنها شد. برای اتمام حجت فریاد «هَل مِن ناصر» برآورد و دل زینب سلاماللهعلیها پریشان شد و اگر سفارش حسین علیهالسلام نبود و اگر روحیهای قوی نداشت، بی شک او رنگ می باخت و قالب تهی میکرد.
امام در واپسین وداع خویش با زینب سلاماللهعلیها به او تذکر داد که دیگر او را نخواهد دید و این واپسین دیدار است. شاید به او مژده داد که زیارت بعدی در کنار مادر و پدر است و سفارشهای لازم را به او کرد، توصیههایی درباره مراحل بعدی.
امام ودایع امامت را به زینب سلاماللهعلیها سپرد تا به امام بعدی، تحویل دهد، همچنین درباره کودکان و پرستاری از آنان، سرپرستی کاروان اسیر و… مطالبی را فرمود و از او قول مساعد گرفت و در خاتمه دستش را بر قلب زینب سلاماللهعلیها نهاد و به همراه آن دنیایی از صبر و حلم و تحمل را روانه قلب خواهر کرد، آنجا بود که زینب آرام شد، اشک چشمانش را پاک و به برادر عرض کرد:
حسین جان برو، تو را به خدا سپردم، و در راه رضای او صبر خواهم کرد. (1)
بدین سان امام به میدان رفت. ساعتی نگذشت که صدای هلهله لشکریان عمر سعد به گوش رسید و این درست در موقعی بود که برادر را زیر تیغ دشمن دید، به سوی قتلگاه دوید، امام او را به بازگشت به خیام امر کرد چون اطاعت از امام بر او واجب بود، به خیمه برگشت و پس از اندک زمانی با شنیدن دوباره صدای هلهله دشمن دو صحنه جانسوز را مشاهده نمود:
1- سر بریده امام حسین علیهالسلام بر روی نیزه
2-حمله دسته جمعی لشکریان به سوی خیمهها
گر چه در روز عاشورا امام سجاد علیهالسلام زنده بود، اما به علت بیماری، توانایی انجام وظیفه، ادامه راه و سرپرستی کاروان اسیران را نداشت و امام اداره امور بعدی و ریاست کاروان اسیران را که نوعی نیابت حسین علیهالسلام بود به او سپرد و بدین سان رسالت اصلی زینب سلاماللهعلیها آغاز گردید.
1) معالی السّبطین، محمدمهدی حائری مازندرانی، ج 2، ص26. (… ثمّ دعا بأخته زینب و صبّرها، و أمرّ یده على صدرها، و سکّنها من الجزع، و ذکر لها ما أعدّ اللّه من الثّواب للصّابرین ما وعد اللّه من الکرامات للمقرّبین، فرضیت، و أظهرت الفرح و السّرور فی وجهه، و قالت: یا ابن أمّی! طب نفسا، و قرّ عینا، فإنّک تجدنی کما تحبّ و ترضى.).