جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

وداع با پیکرهای بی سر!

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در آن هنگام که هر داغدیده ای پیکر عزیزی را در آغوش گرفته بود و زینب علیهاالسلام با پیکر غرق خون برادر صحبت می کرد، یکی از ظالمان و ستمگران به نام «زجر بن قیس» در حالی که تازیانه در دست داشت کنار قتلگاه آمد و بر سر اهل بیت فریاد کشید که زود سوار بر شترها شوید و به سوی کوفه حرکت کنید، ولی اهل بیت از کنار پیکرها بلند نمی شدند.

»فاخذ یضربهن بالسوط حتی ارکبوهن علی الجمال؛ زجر با تازیانه آنها را می زد تا سوار بر شترها گردانید!«.(1)

شاید زبان حال زینب علیهاالسلام در آن زمان چنین بود که:

چون چاره نیست می روم و می گذارمت

ای پاره پاره تن به خدا می سپارمت

به سوی شام و کوفه ام چه ظالمانه می برند

نمی روم ولی مرا به تازیانه می برند!

سر تو روی نیزه ها، نشانده دشمن علی

نمی روم ولی مرا به این بهانه می برند!


1) مقتل الحسین، مقرم، ص 382.