جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

نائب مادر

زمان مطالعه: 6 دقیقه

از جمله مقامات عالیه و القاب سامیه آن مکرمه است «نائبة الزهراء» و شرح این اجمال محتاج است به بسط این مقال:

مسلم است که تأسیس هر اداره و تشیید هر امری که مبنای آن بر دوام و ثبات است، بلکه مطلقا محتاج است به دو انجمن، یکی هیئت و انجمن تأسیسه؛ یعنی یک یا چند نفر- به مقتضای اهمیت آن امر که در خیال تأسیس آن اند- باشند که در مقام انجاح مقصد خود به تدابیر عقلیه تشیید مبانی آن اداره را نمایند. دیگری انجمن ابقاییه و آن عبارت است از هیئتی که خود را فدای اداره ی مؤسسه نمایند و از بذل مال و جان دریغ ننمایند و هر امر دشواری که در جلو آید بر خود همواره نمایند تا نگه داری مقصد نمایند؛ چرا که نگه داری هر اداره اگر زحماتش از تأسیس آن زیادتر نباشد کم تر نیست. قطعا چون این مطلب معلوم شد این نکته هم مجهول نماند که دین اسلام ناسخ شرایع و مبنای بر ثبات [است] و لذا خلاق عالم دو هیئت برای دین مبین اختیار فرمود یکی مؤسسه، دیگری مبقیه.

اما هیئت مؤسسه مرکب بود از عقل کل و هادی سبل محمد بن عبدالله صلی الله علیه و اله و سلم که رییس و مقنن بوده و لذا تعبیر می شود از او به شارع، و امیرالمؤمنین علیه السلام که مجری قوانین بوده به شمشیر خود، که فرمود:

»برز الاسلام کله برز الکفر کله«

و حضرت خدیجه که اموار خود را صرف در تشیید مبانی اسلام نمود، و حضرت فاطمه که به تحمل آن همه مصائب و شدائد احیای دین فرمود که چون بشنوند مردم، پیغمبری

آمده و بیست و سه سال زحمت کشیده و مردمی را که در وادی جهالت و گمراهی ره سپار بودند به شاهراه هدایت رسانیده و در مقابل آن همه اذیت های روحانی و جسمانی که به او نمودند دعا در حق آن ها می فرمود و عرض می کرد:

»اللهم اهد قومی فانهم لا یعلمون» (1)

چنین پیغمبر رؤف و عطوف از دنیا رفت، یک دختر از او به یادگار ماند که روشنی عالم، از طفیل وجودش [بود] و پیغمبر در هر حال چه خلوات و چه جلوات توصیه ی او را می نمود و خلاق عالم محبت او و ذریه اش را مزد رسالت و واجب گردانید.

امت او عوض این که او را محبت و نگه داری نمایند چنان اذیت و آزار نمودند که جهان با این وسعت بر او تنگ و بر خود نفرین نموده و عرض می کرد:

»الهی عجل فی وفاتی«

با این که هر قسم می خواست تنبیه نماید آن ها را قادر بود؛ چنان چه محض این که بدانند قادر است و صبر او ناشی از عجز نیست در مسجد اراده نمود که نفرین نماید، اوضاع عالم منقلب و ستون ها از جای خود حرکت نموده!

و هم چنین وقتی که آمد و شکایت احوال خود را نزد امیرالمؤمنین علیه السلام نمود؛ علی علیه السلام برخاست که دست انتقام برآرد و منافقین را کیفر نماید. سیده ی عالمیان ملتفت شد به این حال که امیرالمؤمنین علیه السلام بیرون می رود احقاق حق او می شود، ولی دین پدرش پایمال می گردد، راضی نشد که احقاق حق او بشود بلکه صبر و شکیبائی را پیشه نمود، روح و جسم را فدای دین فرمود که امروزه اگر اسمی از دیانت هست اثر آن تحمل است.

و هم چنین حضرت امام حسن چون سستی مسلمین را ملاحظه فرموده ملتفت شد که احیای دین موقوف بر مماشات با خصم است لذا به واسطه ی صلح خود ترویج دین مبین فرمود، از این جهت فرمودند صلح آن حضرت بهتر بوده از آن چه آفتاب بر او تابیده.

مقصود این است که این پنج نفر هر یک به اندازه ی خود سعی در اجرای قواعد دینیه و قوانین اسلامیه نمودند.

و اما هیئت ابقاییه دین مرکب بود از یک نفر رییس که حضرت سیدالشهداء بوده و چهار نفر دیگر که هر یک از آن ها نایب یک نفر از اعضای انجمن مؤسسه بوده [است]:

پس حضرت علی اکبر علیه السلام نایب حضرت پیغمبر بود و آن حضرت از طینت خاصه محمدیه بوده چنان چه در زیارت او است:

»السلام علی اول شهید من نسل خیر سلیل من سلالة» الخ (2)

که اول شهدا از بهترین سلسله ها که سلسله ی محمدی باشد بوده و دارای منصب ولایت هم بوده چنان چه در زیارت او است:

»السلام علیک یا ولی الله و ابن ولیه» (3)

و حضرت سیدالشهدا فرمود:

»اشبه الناس خلقا و خلقا و منطقا برسولک» (4)

اشاره به نیات او است. و هم چنین در وقتی که اراده ی میدان رفتن را نمود اسلحه و لباس پیغمبر را بر او پوشانیده و مرکب پیغمبر را به او داده و او را مشایعت نموده که نیابت او را بر مردم ظاهر نماید.

نکته: مرکب و اسلحه خاص پیغمبر را نتواند تصرف نماید کسی جز آن که وصی پیغمبر باشد و لذا مسطور است که در عالم رؤیا خدمت حضرت سیدالشهدا رسیدند و عرض کردند چه شد که علی اکبر با آن شجاعت علوی مع ذلک او را یک زره و شمشیر خسته نموده که فرمود:

»و ثقل الحدید قد اجهدنی» (5)

حضرت فرمود:

»حملته اثقال الامامة» (6)

نه این است که خستگی او از این آهن ظاهری بوده بلکه سنگینی بار امامت بوده که او را خسته نموده [است].

اشاره: در این خصوص این علی شباهت داشته با جدش علی بن ابی طالب علیه السلام از جهاتی؛ از آن جمله زمانی که حضرت رسالت اراده نمود که بت های معلقه را از در کعبه بشکند، خواست که بر شانه امیرالمؤمنین رفته و خود آن ها را شکنده باشد.

علی علیه السلام نتوانست او را بلند نماید و تحمل فرماید با آن شجاعت و قوه ی علویه به واسطه ی ثقل نبوت و رسالت. این علی هم وقتی که خواست بر مرکب جد خود سوار شود و اسلحه او را در بر نماید برای تخریب بت ها و شکستن ثورت جبت و طاغوت، مرکب به او تمکین ننمود و اسلحه بر او سنگینی نمود، برای این که ثقل نبوت و وصایت در آن ها کامن بود.

و ایضا چنان چه بالا رفتن امیرالمؤمنین علیه السلام به شأنه پیغمبر منقبت و فضیلت او را ظاهر نموده، تحمل اثقال نبوت و امامت برای علی اکبر نیز نهایت شرافت و فضیلت او را ظاهر می گرداند.

و بالجمله، همه این مطالب شواهد بر نیابت آن حضرت اند چنان چه آن همه محبت ها که حضرت سیدالشهدا علیه السلام نسبت به او می فرمود و آن احترامات که برای او منظور می داشت همه محبت به جد خود به او، نه مسئله ابوت و بنوت.

و حضرت عباس علیه السلام نیابت داشته از طرف پدر بزرگوار خود امیرالمؤمنین و لذا حضرت امیرالمؤمنین علیه السلام وقتی که اراده ی تزویج نموده بود به عقیل (7) فرمود که برای من زنی پیدا کن که چون از او فرزندی متولد شود، شجاع و دارای جمیع صفات کمالیه باشد. و عقیل ام البنین را انتخاب نمود (8)

و حضرت عباس در ایام پدر بزرگوار همیشه اوقات مترصد خدمات برادر بوده بلکه در هنگام شهادت، امیرالمؤمنین سفارش اولاد خود را به همدیگر می نمود، و سفارش حضرت سیدالشهدا را به عباس نمود چنان چه مدتی قبل در بعض کتب این مطلب را دیدم ولی فعلا در نظر نیست کدام کتاب بوده. بالجمله این مطالب همه شاهدین بر نیابت آن حضرت بوده.

و حضرت قاسم علیه السلام نایب بوده از طرف پدر بزرگوار خود حضرت امام حسن علیه السلام و شاهد بر نیابتش همان تعویذ و وصیت حضرت امام حسن علیه السلام بود که او را تحریص بر شهادت و یاری برادر نمودن، نموده بود.

و حضرت زینب علیهاالسلام نیابت داشته از طرف مادر خود حضرت زهرا علیهاالسلام چنان چه از هر حیث در مقام نیابت ایستادگی نموده، حتی این که در وداع آخرین گلوی برادر را به نیابت از طرف مادر بوسیده. پس از هر جهت نیابت نموده نایب شد از طرف مادر، برای تحفظ و نگه داری برادر، حتی المقدور نیابت داشت در تحمل آن همه مصیبات و زحمات که به واسطه ی آن صبر و شکیبایی دین را نگه داری نموده، نایب شد در حفظ و نگه داری خانواده ی محمدی صلی الله علیه و اله و سلم، نایب بود در احتجاج نمودن با خصم در کوفه و شام برای اثبات حقیقت خانواده ی محمدی صلی الله علیه و اله و سلم.

پس به واسطه ی این امورات ملقب شد به «نائبة الزهراء» بلکه نیابت داشته از طرف

جده اش خدیجه از حیثیاتی، چنان چه بعض آن ها گذشت در اول کتاب. و محتمل است تشبیه پیغمبر آن مخدره را به حضرت خدیجه، اشاره نیابت آن مخدره باشد.

مکشوف باد که اگر واقعه ی کربلا اتفاق نیفتادی و این بلیات و رزیات به خانواده ی محمدی صلی الله علیه و اله و سلم وارد نشدی و آن ها به این مظلومیت تحمل ننموده بودند اسلام به کلی مضمحل شده بود؛ زیرا که زمام داران امور مسلمین طریقی سلوک نموده بودند که مردم را از خانواده ی محمدی صلی الله علیه و اله و سلم مشمئز و معرض نموده و خود به حرکات و سکنات خود تیشه به ریشه ی اسلام می زدند، و حضرت سیدالشهدا مانع و جلوگیر بود و در مجالس و محافل برای امر به معروف و نهی از منکر قبایح و مثالب آن ها را بیان می فرمود.

برای نگه داری دین و جلوگیری از گمراهی مردم، و چون خیالات آن حضرت منافی با اغراض فاسده بنی امیه بود لذا جدا در مقام دفع آن حضرت و قتل آن حضرت برآمدند، چنان چه خود آن حضرت فرمود:

»و لو دخلت فی حجر هامة» (9)

که اگر در سوراخ جانوری بروم بنی امیه خون مرا خواهند ریخت.

لذا آن حضرت و اهل بیتش صبر نمودند تا این که دین مبین باقی بماند، این است که آن حضرت رییس هیئت ابقاییه بوده

»ان کان دین محمد لم یستقیم (10) الا بقتلی یا (11) سیوف خذینی«.


1) احیاء العلوم، ج 3، ص 201.

2) ر. ک: مصباح الزائر، علی الاکبر ص 152.

3) مصباح المتهجد طبق نقل مرحوم مقرم در علی الاکبر ص 149، بحارالأنوار، جلد مزار.

4) اللهوف ص 63 صیدا، علی الاکبر ص 58.

5) بحارالأنوار، ج 10، ص 202 و 45 (44- 42(؛ یوم الطف، ص 144. لهوف، ص 113، مثیر الأحزان، ص 35.

6) مقتل خوارزمی، ج 2، ص 30 و 31؛ ریاض المصائب، ص 321، عوالم، ج 17، ص 286، تظلم الزهراء علیهاالسلام ص 194.

7) عقیل از آگاهان به انساب بوده و قبایل عرب برای آگاهی از علم انساب به او مراجعه می کرده اند.

8) عمدة الطالب، و سر السلسله به نقل از العباس مقرم.

9) بحارالأنوار، ج 45، ص 99.

10) لم یستقم.

11) فیا.