از جمله ی مقامات رفیعه و درجات منیعه، مقام «رضا» و «تسلیم» است. و این دو ملکه از بسیاری از ملکات شریفه و تحصیل آن ها مشکل تر [است] چرا که رضا به قضای حضرت یزدان و تسلیم صرف، تا به هر چه از جانب خدای واحد رسد، از صمیم قلب رضا دهد و هر تیری که از سهام حوادث آید بر چشم و دل منزل دهند و در همه ی حالات شاکر بودن، بسی دشوار و مشکل است و عرفا گفته اند که: «رضا«، اعظم ابواب الهیه است و خازن بهشت را «رضوان» نام است که از همین ماده مأخوذ است برای این که اهل این مقام را به درجات رفیعه ی جنان می نشانند.
و در حدیث وارد شده:
»الاسلام [هو] التسلیم» (1)
و مظهر نهایت این دو مقام، حضرت ختمی مرتبت بوده و لذا انبیای سلف، چون به نهایت رضا و تسلیم موجوده در نفس خود می رسیدند به طاغیان امت خود نفرین می نمودند، ولی وجود اقدس نبوی صلی الله علیه و اله و سلم با آن همه اذیت های جسمانی و لطمات روحانی که بر او وارد می شد. در هر حال به جز سر تسلیم پیش نهادن و به قلب سلیم استقبال نمودن چیزی از او به ظهور نرسید، بلکه همیشه برای ظالمین طلب هدایت می نمود، و چون آن حضرت به این مقام از «رضا» و «تسلیم» رسید، حضرت حق نیز راضی شد که هر چه از او طلب نماید به او عطا فرماید، و هر قدر شفاعت فرماید بدو ببخشاید:
(و لسوف یعطیک ربک فترضی) (2)
و پس از آن حضرت، این دو مقام به اهل بیت او رسید.
چنان چه در حدیث وارد شده که جابر بن عبدالله انصاری در ایام شیخوخیت مریض شده، حضرت باقر علیه السلام به عیادت او تشریف برد:
»فسأله عن حاله، فقال جابر صرت بحیث ان الهرم احب الی من الشباب، و المرض من الصحة و الموت من الحیاة. فقا الباقر علیه السلام: «اما انا: فان أعطانی الله تعالی الهرم فهو احب و ان أعطانی الشباب، فهو أحب، و ان أمرضنی فالمرض و ان صححنی فالصحة، و ان أماتنی فالموت، و ان أحیانی فالحیاة«.
فقبل جابر وجهه و قال: صدق رسول الله صلی الله علیه و اله و سلم فانه قال: «انت تصادف من ولدی من اسمه اسمی و یبقر العلم بقرا کما یبقر الثور الارض» (3)
از این حدیث معلوم می شود که جابر در مقام «صبر» بوده، و حضرت باقر او را خبر داد به مقام «رضا» که جمیع مقامات در او منطوی است.
بالجمله،علیا حضرت عقیله ی خدر رسالت، در نهایت این مقام، پیروی جد امجد نموده چنان چه در این مسافرت کربلا و کوفه و شام آن مصیبت ها که بر آن مظلومه وارد شد، از شهادت برادرها و برادرزاده ها و فرزندان و تشنگی و گرسنگی و اسیری و هتک و دیدن آن همه ناملایمات با این که به هر نحو که خواست اعدا را تنبه نماید قادر بود.
به عطف چادرش قسم! که اگر اراده ی او به خرابی عالم و نزول عذاب تعلق می گرفت، هر آینه واقع می شد؛ ولی خواست که ثبات مقام «تسلیم» و «رضا» را بر عالمیان واضح و
هویدا نماید. چنان چه آن مظلومه را کلماتی است که مؤید مطلب ما است از آن جمله، زمانی که ابن سعد را خیال این بود که خانواده ی محمدی صلی الله علیه و اله و سلم را به کلی از روی زمین منقرض و اعمال این غرض را به آتش زدن خیام دید؛ زیرا که ترسید اگر امر به کشتن زن ها و بچه ها دهد از پیش نرود. لذا امر کرد که خیام [حرم] را آتش زده. غافل از این که زمین از انوار محمدیه خالی نخواهد ماند:
(و یأبی الله الا ان یتم نوره)
علیا حضرت، زینب، آمد خدمت حضرت سجاد و کسب تکلیف نمود و عرض کرد: «تکلیف ما زن ها چیست؟» حضرت فرمود:
»علیکن بالفرار«.
بر عارفان به حقایق مستور نیست [که] غرض این مظلومه از کسب تکلیف، این بوده: ای حجت خدا و ای عالم به اسرار تکوینیه الهیه! بفرما که رضای خلاق عالم درباره ی این زن ها چیست؟
اگر که رضای حضرت احدیت در سوختن ما است، بفرما تا با نهایت خرمی حاضر باشیم.
و چون از جواب حضرت سجاد علیه السلام فهمید که رضای خلاق عالم به بقای آن ها است، عیال را امر به فرار [کرد] ولی خود برای استخلاص حضرت سجاد، با یک عالم وقار و ثبات مانده و از آن حضرت مدافعه می نمود. چنان چه از حمید بن مسلم نقل شده که هر قدر آتش به او نزدیک می شد ابدا اعتنایی نمی نمود.
اشاره: به واسطه ی همین ثبات و وقار، سبقت را از حضرت خلیل ربوده. و از آن جمله ی کلام آن مکرمه است که ذکر نمودیم؛ چون بدن حضرت سیدالشهدا را بلند نمود عرض کرد:
»خداوندا! این قربانی را از آل محمد قبول فرما«.
در این کلام، نهایت معرفت و بزرگی رتبت و تسلیم و رضای خود را ظاهر می فرماید.
1) نهج البلاغه، صبحی صالح، کلمات قصار، شماره 125.
2) سوره ضحی (93(، آیه 5.
3) اوصاف الأشراف، ص 60، مسکن الفؤاد.