از جمله مقامات سامیه و درجات عالیه، مقام خوف است که عرفا را در ترغیب به تحصیل آن بیاناتی کافی است، و حکما را عباراتی وافی است و مظهر این کمال از انبیای متقدمین حضرت یحیی علیه السلام بوده و چون متصفین به این صفت را درگاه احدیث درجات بسیار و مقامات بی شمار است، لذا در مدح حضرت یحیی اشاره می فرماید به مقامی که جامع همه ی درجات است و آن سیادت است. چنان چه می فرماید:
(و سیدا و حصورا و نبیا من الصالحین) (1)
و این مقام جلیل، مخصوص اهل علم حقیقی است. کما قال الله تعالی:
(انما یخشی الله من عباده العلماء) (2)
در مقام حصر است.
پس هر کس علم و معرفتش بیش تر، خوف او زیادتر؛ و اجر و مثوبت نائلین به این مقام از حد حصر خارج است. کم ترین مثوبت آن ها نجات از جمیع عقبات است و ایمنی از درکات در آن روز فزع اکبر که کلیه ی موجودات، ترسان و لرزان [هستند] آن جماعت در نهایت امن و امان، متنعم به نعم الهیه. و ما چون در احوالات عقیله ی بنی هاشم به دیده ی بصیرت می نگریم، او را یگانه در این کمال می بینیم. و شاهد بر کمالش در این مقام، یکی مقدار علم او است. و دیگری آن عبادات و طاعات او که آن ها کاشف از خوف او؛ چنان چه در سابق گذشت.
در سفر محنت فرجام شام با این که سپر بلاهای اهل بیت [بود] چنان چه هر تازیانه و کعب نی به طرف دیگران حواله نموده، خود را جلو می کشیده و مانع می شد، که به آن ها زنند و خود خریدار بلا می شد با این حال عبادات بدنیه ی واجبیه و مستحبه از او فوت نمی شد. و این نباشد مگر از نهایت خوفش!
اشاره: حضرت یحیی به واسطه ی خوف از خدا متحمل مصایبی شد که آن ها سبب رفعت مقام او شده؛ این مکرمه هم متحمل مصایب و شدایدی است که هر یک از آن ها موجب رفعت و عظمت شأن او شده. ولی فرق بین این دو، این بوده که مصایب حضرت یحیی معدود، و شداید این مظلومه غیر محدود.
مثلا: حضرت یحیی دید سلطان خیال دارد زنا نماید، آن حضرت- خوفا من الله- نهی عن المنکر نمود، پس کشته شد (3)، این مظلومه در مجلس میشوم ابن زیاد چون دید در حضور حجت بالغه ی الهیه از هر گونه منکری دریغ ندارند، بلکه اراده ی قتل حجت خدا را دارند، برخاست- خائفة من الله- امر به معروف نموده اراده ی قتلش را نمودند.
سر یحیی را داخل طشت طلا نهاده و در حضور پادشاه حاضر نموده، این مظلومه به چشم خود سر برادر را داخل طشت طلا مقابل یزید (4) دید. اگر سر خودش را بریده بودند به مراتب بر او سهل تر بوده. آن هم با دست بسته و در حضورش مشغول شطرنج و شرب و قمار و زدن چوب به لب و دندان برادر؛ سب و شتم پدر و برادر او هم می نمودند «فاهوت الی جیبها و شقته» در هر حال از خوف خدا امر به معروف و نهی از منکر از او ترک نشد.
1) آل عمران (3(، آیه 39.
2) فاطر (35(، آیه 28.
3) رسالة الانبیاء، ج 2، ص 260.
4) وقعة الطف، ص 269؛ تاریخ ابن اثیر، ج 3، ص 298.