معرفت در لغت فارسى به معناى شناخت است و در این جا منظور از معرفت، بالاترین مرتبه خداشناسى است، که در آیات و احادیث هم به آن اشاره بسیاری شده است.
خداوند متعال درباره معرفت مىفرماید:
«شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ وَ الْمَلائِکَةُ وَ أُولُوا الْعِلْمِ قائِماً بِالْقِسْطِ لا إِلهَ إِلاَّ هُوَ الْعَزیزُ الْحَکیم؛ (1)
خداوند، (با ایجادِ نظامِ واحدِ جهانِ هستى،) گواهى مىدهد که معبودى جز او نیست و فرشتگان و صاحبان دانش، (هر کدام به گونهاى بر این مطلب،) گواهى مىدهند در حالى که (خداوند در تمام عالم) قیام به عدالت دارد و معبودى جز او نیست، که هم توانا و هم حکیم است..»
معرفت خدا اصل و ریشه همه عبادات و به منزله روحی است که در کالبد همه اعمال عبادی جریان دارد و بدون آن عاری از حقیقت می شود. امیرالمومنین علی علیهالسلام نیز در باب معرفت فرمود:
«أَوَّلُ عِبَادَةِ اللَّهِ مَعْرِفَتُه؛ (2)
اساس و پایه بندگی خدا شناخت اوست.»
و در جایی دیگر فرمود:
«مَعْرِفَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أَعْلَى الْمَعَارِف؛ (3)
معرفت خدای سبحان بالاترین معرفتهاست.»
بنابراین معرفت خدای متعال در راس همه معرفتهاست و معرفتهای دیگر از آن سرچشمه می گیرد.
طبق نظر علمای دین و اخلاق، ملاک تقرب شخص به مبدأ هستی، میزان معرفت فرد به امور مذکور می باشد، نه طول رکوع و سجود او، چنانچه امام صادق علیهالسلام نیز در این رابطه فرمود:
«لَا یَقْبَلُ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ عَمَلًا إِلَّا بِمَعْرِفَةٍ وَ لَا مَعْرِفَةَ إِلَّا بِعَمَلٍ فَمَنْ عَرَفَ دَلَّتْهُ الْمَعْرِفَةُ عَلَى الْعَمَلِ وَ مَنْ لَمْ یَعْمَلْ فَلَا مَعْرِفَة؛ (4)
خداوند عملی را جز با معرفت نمی پذیرد و هیچ معرفتی هم بدون عمل نخواهد بود، هیچ عملی بدون معرفت پذیرفته نمی شود و هر کس معرفت داشته باشد، معرفتِ او راهنمای عملش می شود و آن که معرفت ندارد در واقع عملی هم ندارد.»
معرفت آثاری دارد که در عمل ظاهر می شود و در واقع تنها چیزی که معیار برتری می شود، معرفت است و عبادات هم تا آنجا که بر محور معرفت باشد، به انسان فضیلت می بخشد.
یکی از موازین شناخت، درجه مقامات و کمالات افراد و اولین درجه کمال در مسیر الی الله و قرب حق نیز، کسب معرفت و شناخت ابعاد وجودی و صفاتی خداوند متعال، می باشد، هر چند کسی نتوانست به منتهی درجه این مقام نرسید، مگر رسول خدا و امیرالمومنین علیهمالسلام و فرزندان آن امام همام، چنانچه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله فرمود:
«یَا عَلِیُّ مَا عَرَفَ اللَّهَ إِلَّا أَنَا وَ أَنْت؛ (5)
ای علی کسی جز من و تو نتوانست خدا را بشناسد.»
بعد از ائمه معصومین علیهمالسلام یکی دیگر از کسانی که توانست با بندگی خالص به مقام شامخ معرفت الله نائل گردد، حضرت زینب سلاماللهعلیها بود، نمونه کاملی از معرفت و یقین به حضرت حق تعالی، که این شناخت در تمام ایام زندگی او بروز و ظهور داشت.
زینب کبری سلاماللهعلیها برای رسیدن به مرحله معرفت و شناخت که مقام والای بندگی است برنامه ها داشت و از دوران کودکی راه آن را پیمود. او انسانی فوق العاده و دارای عقل و درایت بود، تا جایی که با معرفت و شناختش از خدا، پدرش علی علیهالسلام را که خود یکه تاز میدان معرفت و عرفان بود، به تعجب واداشت، آنجا که فرمود:
پدرجان: «آیا ما را دوست داری؟»
علی علیهالسلام فرمود: «آری! نور چشمم.»
سپس زینب سلاماللهعلیها عرض کرد:
«دو محبت در قلب مومن جمع نمی شود، محبت خدا و فرزند، بلکه محبت از آن خداست و شفقت مخصوص فرزندان.» (6)
و یا در روز عاشورا هنگامی که اباعبدالله الحسین علیهالسلام در میدان شهید شد، زینب سلاماللهعلیها در قتلگاه در کنار بدن پاره پاره برادر قرار گرفت و در حالی که هزاران دشمن بی رحم او را احاطه کرده بودند، دستهای مبارکش را زیر جسد آن حضرت برد، او را کمی بلند کرد و فرمود:
«اللهّم تَقَبَّلْ مِنَّا هَذَا الْقُرْبَانِ؛ (7)
خدایا این قربانی را از ما قبول بفرما.»
زینب پس از این جملات که همه را مبهوت کرده بود شروع به شیون کرد، آن چنان که دوست و دشمن را به گریه درآورد. نظیر این عمل را در مورد فرزندان خود انجام داد آنجا که، آنان را پیش امامش آورد و با فروتنی گفت: این دو قربانی را از من بپذیرید!!
آری، زینب شناخت و معرفت را از علی و زهرا علیهماالسلام آموخت و با عبادت و نیایش آن را تحکیم بخشید. او با سخرانی ها، ناله ها و ندبه هایش، دشمن را وادار به عقب نشینی کرد و آل امیه را منقلب کرد و آنان را همراه خود علیه یزید بسیج ساخت. او با همین معرفت، در کوفه با اشاره دست مردم را به سکوت فراخواند، چنان که نفس ها در سینه ها حبس و حتّی صدای زنگ شترها، نیز خاموش شد.
ایراد خطبه در صحرای وحشت و خون و در آن بحبوحه اسارت و سختی، هر کدام به تنهایی گویای مقام معرفتی والای حضرت است، معرفتی، که عرفا عاجز از درک آن هستند.
1) سوره آل عمران، آیه 18.
2) احتجاج، طبرسی، ج1، ص 200.
3) تصنیف غرر الحکم و درر الکلم، تمیمی آمدی، ص 81.
4) امالی، صدوق، ص 422.
5) مختصر البصائر، حلی، ص 336.
6) ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج3، ص54.
7) عوالم العلوم و المعارف، ج11، ص 958.