جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مراثی و ماده تاریخ وفات

زمان مطالعه: 5 دقیقه

جمعی از علماء و شعراء در رثاء ایشان و ماده تاریخ وفات، ابیاتی را سروده اند از آن جمله:

1. آیة الله حاج سید اسماعیل هاشمی طالخونچه ای (متوفی 1378 ش) که خود از تلامیذ مؤلف است در ابیاتی به عربی چنین سروده اند:

لهف قلبی علی حلیف اشتیاق

رحمه الله ربه یوم التلاق

غاب عن عیننا الحبیب ولکن

لم یغب عن قلوبنا بافتراق

غصص الموت ساعة ثم تفنی

و فراق الحبیب فی الصدر باق

و هو العالم الفقیه حلیف الز

هد و التقوی مع الإشقاق

عالم زاهد سخی وفی

عارف، ناسک و ذواخلاق

من هداه الله فهو المهدی

لسنام الکمال فهو الراق

راح عنا إلی جوار إمام

هو شمس الشموس فی الآفاق

فحباه إلا له نعم الثواب

من الأنهار کم له من خلاق

واکتسی سندسا من الثوب خضرا

و من استبرق من الخلاق

متکاه علی الأرائک حقا

فبفضل الإله أم باستحقاق

حسن المرتفق بجنات عدن

لفقید الفقیه بالإطلاق

أرخ الهاشمی عام وفاته

هو فی مصرع مع الإداق

قل لتاریخ بعد خمس و عشرون

»بقی العالم ما إذ الدهر باق» (1)

1393 = 25 + 1368

لازم به تذکر است اسامی برخی از تألیفات مؤلف در این ابیات ذکر شده است و ماده تاریخ «ما إذ» را «متذ» باید نوشت، تا صحیح شود (2)

2. مرحوم معلم حبیب آبادی صاحب مکارم الآثار نیز در تاریخ فوت مؤلف چنین سروده است:

شد در آن جمع یکی ناگه و گفت

»شیخ مهدی به جنان مرد مکان» (3)

1393 = 1 + 1392

3. ادیب فرزانه مرحوم آقای منوچهر قدسی رثاء و ماده تاریخ وی را در ابیاتی چنین گفته اند:

بزرگوار فقیهی که جلوه های کمال

به سان آیت صبح از رخش هویدا بود

ستوده طبع، ادیبی که در بهار ادب

شمیم خلق خوشش آبروی گلها بود

همه وقار و سکون گشته از حقیقت زهد

چنانکه گوئی، او کوه پای برجا بود

جهان و هرچه در او هست نزد همت او

چنان خسیس که یک قطره پیش دریا بود

پی حیات أبد آنچنان به عالم زیست

که هر نفس رقم مرگ را مهیا بود

همان به قوت پرهیز و علم زهد آمیز

مدام غرقه ی أنوار حق تعالی بود

در این زمانه ی دون پرور خسیس نواز

قسم به ذات یگانه که فرد یکتا بود

غرض که در همه عالم به صدق و علم و ادب

صدوق و صاحب و صابی و سهل واعشی بود

پس از حدود نود رفت و اصفهان به عزاش

گرفته ماتم و بنشسته بر معزی بود

که او به مردم این ملک از خدای قدیر

به فیض بخشی خورشید عالم آرا بود

نشست در غم وی هر که جان صافی داشت

گرفت ماتم او هر دلی که دانا بود

دریغ و درد که رفت از کف و دگر ناید

قرین او که در این قرن، حجت ما بود

به مرگ حجة الإسلام، مهدی نجفی

دل آتشین صفت و هر دو دیده دریا بود

به مشهد رضوی تا ابد گرفت آرام

چرا که از أزلش در دل این تمنا بود

پناه برد به نزهتگه بهشت رضا

که در مقام رضا از نخست مأوی بود

اگر چه طبع به فقدان آن وجود شریف

فسرده بود و غمین بود و ناشکیبا بود

نوشت از پی تاریخ رحلتش قدسی

»مقیم کوی رضا، جان مهدی ما بود» (4)

4. همچنین ادیب و شاعر توانا مرحوم آقای مجتبی کیوان چنین سراید:

کمال قدس و حیا شیخ مهدی نجفی

سپهر صدق و صفا شیخ مهدی نجفی

مثل به زهد و ورع بود و داشت در همه حال

زبان به ذکر و دعا شیخ مهدی نجفی

تمام عمر دلی داشت روشن و لبریز

ز مهر آل کسا، شیخ مهدی نجفی

قرین ماتم و غم گشت اصفهان چو برفت

از این سپنج سرا شیخ مهدی نجفی

رضای حق طلبید و از این سبب بغنود

به بارگاه رضا شیخ مهدی نجفی

چو روح طاهر خود را به شوق وافر کرد

ز پای دوست فدا شیخ مهدی نجفی

یکی به جمع شد و گفت سال رحلت او

»کمال قدس و حیا شیخ مهدی نجفی» (5)

1393 = 1 + 1392

5. ادیب فرزانه استاد فضل الله خان اعتمادی خوئی متخلص به برنا (6)

در

مرثیه و ماده تاریخ گوید:

آن عالم زهد که به چوگان ورع زد

تا حد توانائی به میدان عمل گو

گردید ز سکنائی این سفله سرا، سیر

بنمود سوی سدره ی سرمد ز جهان رو

برنا بنوشت از پی تاریخ وفاتش

»شیخ نجفی مهدی إمام العلماء کو«

1393

»مهدی نجفی، شیخ إمام العلماء کو«

1393

6. همچنین استاد اعتمادی متخلص به برنا فرماید:

نوشت از پی تاریخ رحلتش برنا

بود جوار رضا، جای مهدی، زاهد نیک

(1393)

7. استاد اعتمادی در مرثیه و ماده تاریخ دیگری برای ایشان چنین سروده اند:

جعفری عالم اصولی رای

به ره هشت و چار راهنما

کیش او مهر دودمان علی

مسلکش پیروی آل عبا

حاکم حکم عترت یاسین

ناشر شرع دوده طاها

هم ز جمع اکابر و اشراف

هم طرفدار و حامی فقرا

مقتدائی که جمع مقتدیش

گه ز صدها هزار بود فرا

بود در پیکر جماعت شهر

چون دل و همگنان او اعضا

آن زعیمی که عزت وافر

خالق او را نموده بود عطا

نام او شهرت امام زمان

بود و عنوان او نشان خدا

حجر و بیت و کعبه را طائف

زائر قبر اولیا و بقا

آقای شیخ مهدی نجفی

اکبر قوم و ارجح آبا

نه در اسلاف بود مانندش

نه در اعقاب کس شد او را تا

دهر کم آورد چو او فرزند

برحذر از علایق دنیا

می توان مثل او بندرت دید

در صنادید اتقیا اتقا

تا بمرز کمال رهروی زهد

بلکه از آن نهاد بیرون پا

برحذر آنقدر شد از تدلیس

که نهان بودش التجا و رجا

بود با دیگران ره و روشش

در طریق امور راه سوا

بود در بندگی چنان محتاط

که نشد خارج از طریق خفا

بود برتر از آنکه بتوان گفت

اوفتادش به ذهن فکر ریا

بود یک رنگ تر از آنکه کند

کس به نیرنگ بهر رنگ اغوا

بود از کثرت عدالت و صدق

ساده در ذهن عده ای بخطا

نه بتعذیر و تهمت و تکفیر

ساخت از بهر شهرش بت ها

نه به تحریک کس پی تخریب

برد دست او بخامه فتوا

شد ز مهمان پذیر دهر برون

در سراپرده سرای بقا

یا که شد از جهان سوی جانان

دعوت ارجعیش کرد ندا

خواست از طبع خویش مصراعی

از پی ختم این رثا (برنا)

تا برای وفات و مدفن او

باشد آن واضح و فصیح و رسا

هم کند مدفن ورا معلوم

هم بود بر وفات او گویا

کرد دریافت این چنین از طبع

(جای مهدی بود رواق رضا)

1393


1) گنجینه ی دانشمندان 3 / 111 و تاریخ علمی و اجتماعی در دو قرن اخیر 3 / 187.

2) از افادات استاد آقای فضل الله خان اعتمادی خوئی متخلص به برنا- ادام الله تعالی ایامه-.

3) هدیه ی نجفیه مطبوع ضمن گروهی از دانشمندان شیعه / 401 و رجال اصفهان / 233.

4) رجال اصفهان / 524.

5) رجال اصفهان / 525.

6) ایشان چکامه ای نیز در وصف حضرت زینب- سلام الله علیها- سروده اند به جهت نوشته شدن بر روی پوشی که آقای حاج سید جعفر امامی برای زینبیه ای در تهران تهیه نمود، که به مناسبت موضوع کتاب ثبت و ضبط می گردد تا خوانندگان از آن بهره برند:این خیمه کز سرادق افلاک برتر استوقف عزای زینب کبرای اطهر است این خیمه وقف حضرت زینب شد و رواستگویم ز پرده حرم کعبه برتر است آن بانوئی که خصم زد آتش به خرگهش زین غم هنوز قلب جهان پر ز آذر است آن بانوئی که بس ستم از ظالمان کشیدمظلومیش معرف او تا بمحشر است آن بانوی صبور که چون لاله، داغدار قلب حزین او ز غم شش (نه) برادر است آن بانوی جلیله که در کاخ افتخار او را ندیمه، مریم و حوا و هاجر است آن بانوی اسیر که اندر جهان کنون بر خاک آستانه اش از سروران سر است آن بانوئی که قول و بیان فصیح او با نطق روح پرور، بابش برابر است یکتا خطیبه ای که چو در کوفه نطق کردهرکس شنید گفت که این نطق حیدر است زینب که خواهر شه لب تشنگان بود بابش قسیم جنت و ساقی کوثر است زینب که هست دختر مظلومه بتول بابش علی و جد گرامش پیمبر است تنها نه خاکیان به غمش گریه می کنند چشم ملایک از غم مظلومیش تر است از بهر ماتمش همه جا، ناله و فغان از شیعیان روان به سوی چرخ اخضر است اشکی که در مصیبت او ریزد از بصر صد ره فزون ز دانه یاقوت احمر است هر دل که می شود به غم و حزن او شریک شادی روز حشر برایش مقرر است این خیمه وقف کرد بر او سیدی جلیل یعنی امامی آنکه مسمی به جعفر است برنا که مدح گوی نبی است و آل او از بهر وی نجات دو گیتی میسر است دارد امید از ره الطاف این اثر منظور آن حبیبه والای داور است.