برگ باغ سبز هستی زینب است
رنگ سرخ حقپرستی زینب است
عشق در هر برهه غوغا میکند
عشق با زینب تجلی میکند
عشق با سودای زینب هیچ بود
کربلا منهای زینب هیچ بود
لطف زینب خاک را زر میکند
دخت حیدر کار حیدر میکند
از ازل زینب هماهنگ غم است
نام زینب متن فرهنگ غم است
قلب او آتشفشان کربلاست
کیست زینب قهرمان کربلاست
زن مگو مرد افکن بیواهمه
جان فدای شیردخت فاطمه
ترس دشمن از حجاب زینب است
حفظ چادر انقلاب زینب است
هر که خواهد با حسین گیرد تماس
ابتدا باید شود زینب شناس
نابکاران میگساران جمله مست
در مقابل یک اسیر حقپرست
بر سران ظلم میتازد چو شیر
دشمنان در پنجه زینب اسیر
عارفان را نقش خاتم زینب است
عمه سادات عالم زینب است
او تولد یافت طنازی کند
با الفبای جنون بازی کند
در حوادث یار میخواهد حسین
محرم اسرار میخواهد حسین
عشق هر جا خودنمایی میکند
نام زینب دلربایی میکند
نکتهای گویم به گوش، آویز کن
از کلام ناروا پرهیز کن
نوحهخوان شعری بخوان زینب پسند
تا شوی در نزد زهرا سربلند
تهمت آوارگی بر او مده
ذلت بیچارگی بر او مده
گوییاش آواره خود آوارهای
خوانیاش بیچاره خود بیچارهای
چه کسی گفته که دشمن ز تو بگرفته نقاب
مرگ بر مردم نافهم و دنی یا زینب
تاری از موی تو را دیده اغیار ندید
بارها گفت علی روح منی یا زینب
مشت زینب چانه و دندان شکست
راستقامت دختر شاه ولایت زینب است
در عوالم هر چه در انوار رب است
بینم از مشکات ذات زینب است
ای سلیمان از چه مینازی به جاه و حشمتت
صد هزاری چون سلیمان ریزهخوار زینب است
ذکر تسبیح فلک یا زینب است
سفره غم را نمک یا زینب است
کاش میگشتم عبد در دربار او
نُه فلک حیران شده در کار او
عاشقان، زهرای اطهر زینبی است
گوییا ساقی کوثر زینبی است
پرچمی بر قله عالم زدند
زینبیون پادشاه عالماند
***