جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

مجلس یزید- خطبه ی حضرت زینب

زمان مطالعه: 6 دقیقه

از متون مقاتل بر می آید که یزید در مجالس خود سر مقدس سیدالشهدا را در طشت طلا در پیش رو می داشت و گاهی که امر به احضار اهل بیت و حضرت سجاد می نمود، سر مقدس را در منظر آنان قرار نمی داد، و جایگاه زنان اهل بیت در پشت سر یزید مقرر بود و چشم آنان بر آن سر مطهر نمی افتاد، (1)، یزید به اقتضای مجالس عام خبث باطن خود را ظاهر نمی ساخت و به رقت و ترحم تظاهر می کرد، مع الوصف می خواست قهر و غلبه خود را نشان دهد و روحیه ی اهل بیت را تضعیف کند تا تسلیم اراده ی او شوند و دم بر نیاورند ولی این خواسته ی او نه تنها عملی نشد بلکه موجب تضعیف خود او گردید.

یزید برای بار دیگر بار عام داد، غلامان و دربانان هر یک آماده ی وظائف خود شدند به تدریج ارکان و رجال حضور یافته به جایگاه خود بر کرسیها نشستند، سفرای خارجی و واردین نیز بیامدند و در جای خود قرار گرفتند، یزید فرمان داد تا سر مقدس ابیعبدالله را در مقابل او نهند.

»طشت دار سرپوش بر طشت انداخته بود، یزید قضیبی در دست داشت با قضیب سرپوش را از طشت دور کرد و به ثنایای حسین کوبید» (2) سپس اهل بیت به امر یزید حاضر شدند، و یزید این بار جسورانه در جلو چشم اهل بیت، چوب به ثنایای حسین زد، زینب چند روزی بود که سر برادر ندیده بود همینکه چشم او به آن سر مطهر افتاد بی طاقت شد، گریبان چاک زد، گریه و شیون آغاز کرد و با صدای حزینی که دلها را می خراشید هر دم می گفت، حسینم، محبوب رسول خدا، فرزند مکه و منی، فرزند دلبند زهرا، سیدة النساء فرزند دختر مصطفی، اهل مجلس همه به گریه درآمدند. صدای زنی هاشمیه که در خانه ی یزید بود نیز به نوحه

و ندبه و زاری بلند شد که می گفت یا حبیباه یا سیدا، اهلبیاه یابن محمداه- ای پناه یتیمان… بار دیگر حاضران مجلس را منقلب کرده گریستند یزید در آن حال اندکی ساکت ماند ولی آن تیره دل متأثر نگردید و با چوب خیرزان بر دندانهای مبارک آن حضرت زد و شروع کرد به خواندن این اشعار:

لیت اشیاخی ببدر شهدوا

وقعة الخزرج مع وقع الاسل

لعبت هاشم بالملک فلا

خبر جاء ولا وحی نزل

لست من خندف ان لم انتقم

من بنی احمد ما کان فعل

قد اخذنا من علی ثارنا

و قتلنا الفارس اللیث البطل

و قتلنا القرم من ساداتهم

و عدلناه ببدر فانعدل

لو راوه فاستهلوا فرجا

ثم قالوا یا یزید لا تشل

و کذاک الشیخ اوصانی به

فاتبعت الشیخ فیما قد سئل

ای کاش بزرگان بنی امیه که در جنگ بدر و احد کشته شدند حاضر می بودند و می دیدند که من چگونه انتقام کشیدم و خوشحال می شدند و می گفتند ای یزید دستت شل مباد که نیک انتقام کشیدی و من از خواست پدر پیروی کردم. «لهوف- ناسخ- مقتل الحسین- منتهی الآمال«

در این وقت زاده ی حیدر کرار عصمت صغری زینب کبری دست از جان شسته به پاسخ این جسارت برخاست و آغاز به سخن کرده و فرمود: حمد و ستایش مختص خدائی است که پروردگار جهانیان است و درود و صلوات بر رسول او محمد و آل او باد، خدا راست گفت که گفت: ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوی ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزؤن (3).

سرانجام آنانکه در بدکاری فرو رفته اند این است که آیات خدا را تکذیب کنند و آن را به استهزا بگیرند. هان ای یزید از اینکه زمین و آسمان را بر ما تنگ کردی و ما را مانند اسیران شهر به شهر کوچ دادی گمان می کنی از منزلت و مکانت ما کاسته و بر حشمت و بزرگی خود افزوده ای، و خود را به درگاه خدا مقرب ساخته ای، از این رو اظهار تکبر و تنمر می کنی، باد غرور به بینی می افکنی، سخت شاد و فرحناک شدی و پنداشتی مملکت دنیا از بهر تو فراهم آمده و سلطنت برایت صافی گشته است. نه چنین است ای یزید، عنان برتاب و لختی به خود آی، مگر فراموش کرده ای که خدا فرمود: آنانکه کفر ورزیدند چنین نپندارند که مهلت ما برای آنها بهتر است، همانا مهلتشان دادیم تا بر گناه خود بیفزایند و به عذابی خوار کننده گرفتار آیند (4) ای پسر طلقاء آیا این طریق عدالت است که زنان و کنیزان خود را در پس پرده بداری، و دختران رسول خدا را چون اسیران شهر به شهر بگردانی، تو هتک حرمت ایشان کردی و ایشان را با روی باز در منازل و مراحل به همراه دشمنان کوچ دادی، و در برابر دیدگان وضیع و شریف درآوردی، در حالی که سرپرستی و حمایت کننده ای بر ایشان نیست. چه امیدی هست از کسی که جگر آزادگان به جود و از دهن بیفکند و گوشتش از خون شهیدان بر دمد و نمود کند، که تا از ما نگاهداری و نگهبانی کند. بدون اینکه جرم و گناهی برای خود قائل شوی، و بدون اینکه کاری عظیم را عظیم شماری، با این یبشتر می خوانی: لاهلوا و استهلوا فرحا- ثم قالوا یا یزید لا تشل و با چوبی که در دست داری بر دندانهای ابیعبدالله، سید جوانان اهل بهشت می زنی، چرا این بیت نخوانی و حال آنکه دلهای ما را مجروح کردی و اصل و بیخ ما را بریدی،

از اینکه خون ذریه ی پیغمبر را ریختی و سلسله ی آل عبدالمطلب را که ستارگان روی زمین اند از هم گسیختی مشایخ خود را ندا می کنی و گمان داری که ندای ترا می شنوند، و البته زود باشد که به ایشان ملحق شوی و آرزو کنی که شل و گنگ بودی و آنچه را که گفتی و کردی، نمی گفتی و نمی کردی، لکن آرزو سودی ندارد. بارالها حق ما را بگیر، و از هر که بر ما ستم کرد انتقام بکش، و بر هر که خون ما را ریخت و حامیان ما را کشت غضبت را نازل فرما. هان ای یزید، قسم به خدا که نشکافتی مگر پوست خود را، و نبریدی مگر گوشت خود را، و زود باشد که بر رسول خدا وارد شوی در حالتی که وزر ریختن خون ذریه ی او را و هتک حرمت عترت او را متحمل باشی، در هنگامی که حقتعالی پراکندگی ایشان را به جمع آورد و حق ایشان را بگیرد و گمان مبر آنان که در راه خدا کشته شدند مردگانند بلکه زنده اند و در نزد پروردگار خود روزی می خورند (5). و خدای برای تو از جهت داوری، و محمد از جهت خصومت، بس خواهد بود و کفایت خواهد کرد و جبرئیل ظهیر و پشتیبان اوست. و زود باشد آن کسی که تو را بر گردن مسلمین سوار کرد، بداند چه نکوهیده بدلی برای ظالمان است. و خواهید دانست کدامیک در بدتر مکان و ناتوانتر از حیث یار و یاور خواهد بود. گرچه فشارهای روزگار مرا به سخن گفتن با تو وا داشته است. ولی قدر تو را کم و سرزنش تو را بزرگ و توبیخ تو را بسیار می دانم، هرچند که اینها در تو اثر نمی کند و سود نمی دهد، لکن چشمها اشک می ریزد و سینه ها از آتش غمها می سوزد، آه چه امر عظیم و شگفت انگیز است که سپاه خداوند به دست طلقا که لشکر شیطانند کشته شود، آه که خون ما از این دستها می ریزد، و گوشت ما در این دهنها جویده و مکیده می شود، و آن بدنهای طیب و طاهر در روی زمین می ماند و گرگهای بیابان به نوبت آنها را زیارت می کند. ای یزید اگر امروز ما را غنیمت خود

دانستی، زود باشد که این غنیمت موجب غرامت تو گردد، در وقتی که هیچ نداری جز آنچه پیش فرستادی، و خداوند به بندگانش ستم روا ندارد، و ما شکایت به او می بریم و اعتماد ما به اوست. تو ای یزید هر چه توانی مکر و حیله کن، و هر چه خواهی سعی و کوشش نما، و از عداوت ما فرو مگذار، به خدا سوگند یاد ما و نام ما را محو نتوانی کرد، و فروغ وحی ما را نتوانی خاموش کنی و بمیرانی، فرجام و نهایت امر ما را درک نخواهی نمود، و ننگ و عار کردار خود را نتوانی زدود، رای تو سخیف و علیل و ایام سلطنت تو قلیل، و جمع تو پراکنده، و روز تو گذرنده است. در روزی که منادی حق ندا کند که لعنت حق بر ستمکاران است. سپاس و ستایش خداوند را که کار ما را در آغاز به سعادت و در انجام به شهادت و رحمت ختم فرمود، و از خدا درخواست می کنم که ثواب شهدای ما را کامل گرداند، و هر روز بر اجرشان بیفزاید، و ما را جانشینان شایسته ی آنان قرار دهد و احسان خود را بر ما مستدام فرماید زیرا که او خدای بخشنده و مهربان است، و حسبنا الله و نعم الوکیل «منتهی الآمال- لهوف مترجم و غیره» (6).

خطبه ی زینب مجلس را تکان داد وحاضران متحیر شده بودند و آهسته با یکدیگر سخن از غوایت و ضلالت یزید می راندند. یزید اینگونه سخنان کوبنده ی زینب را که آمیخته با نفرین و توبیخ و توهین بود انتظار نداشت ولی خواست بروی خود نیاورد، و عذری بتراشد، گفت: زنان نوحه گر بیهشانه سخن گویند، و این قسم سخنان از جگر سوختگان رواست (یا صیحة تحمد من صوائح- ما اهون الموت علی النوائح)

سخنرانی زینب برای حضار یک پدیده جدید بود و او اولین زنی بود که در چنان مجلس با دلی آکنده از جرأت و شجاعت به فصاحت و بلاغت تمام سخن گفت «منتهی الآمال- لهوف- نفس المهموم- مقتل الحسین- مؤلف«.


1) مثیرالاحزان- مقتل الحسین مقرم.

2) کامل بهائی- (در مقتل مقرم آمده که وقتی زنان اهل بیت سر را دیدند همه صدایشان به شیون بلند شد(.

3) آیه 10 از سوره روم.

4) مضمون آیه 178 از سوره ی آل عمران (و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم…(.

5) آیه 169 آل عمران- (ولا تحسبن الذین قتلوا…(.

6) متن عربی خطبه در فصل 4 خواهد آمد.