علامه سید عبدالرزاق مقرم در مقتل الحسین این خطبه را که حضرت زینب صلوات الله علیها در کوفه بیان کرده و از امالی شیخ طوسی و امالی فرزند او و از لهوف و ابن نما و ابن شهر آشوب و احتجاج طبرسی مرتب نموده و نقل کرده است: راوی گفت چون زینب دختر علی (ع) به سوی مردم کوفه اشاره کرد، نفسها در سینه حبس شد و جرسها از صدا بیفتاد و زینب با طمأنینه و وقار و شجاعت حیدری شروع به خطبه نمود:
الحمدلله والصلوة علی ابی محمد و آله الطیبین الاخیار، اما بعد یا اهل الختل والغدر، اتبکون فلا رقأت الدمعة، و لا هدأت الرنة. انما مثلکم کمثل «التی نقضت غزلها من بعد قوة انکاثا تتخذون ایمانکم دخلا بینکم» (1) الاوهل فیکم الا الصلف النطف والعجب والکذب والشنف و ملق الاماء و غمز الاعداء، او کمرعی علی دمنة او کقصة علی ملحودة، الا بئس ما قدمت لکم انفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب انتم خالدون» (2)، اتبکون؟ و تنتحبون؟، ای ولله فابکوا کثیرا، و اضحکوا قلیلا فلقد ذهبتم بعارها و شنارها
ولن ترحضوها بغسل بعدها ابدا، و انی ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة، و مدرة حجتکم و منار محبتکم، و ملاذ خیرتکم و مفزع نازلتکم، و سید شباب اهل الجنة الاساء ما تزرون.
فتعسا و نکسا و بعدا لکم و سحقا، فلقد خاب السعی و تبت الایدی و خسرت الصفقة، و بؤتم بغضب من الله و رسوله، و ضربت علیکم الذلة والمسکنة.
ویلکم یا اهل کوفة، اتدرون ای کبد لرسول الله فریتم، و ای کریمة له ابرزتم، و ای دم له سفکتم، و ای حرمة له انتهکتم.
لقد جئتم شیئا ادا، تکاد السموات یتفطرن منهف و تنشق الارض، و تنحر الجبال هدا.
و لقد اتیتم بها خرقاء شوهاء کطلاع الارض و ملأ السماء، افعجبتم ان مطرت السماء دما، و لعذاب الاخرة اخری و هم لا ینصرون» (3)، فلا یستخفنکم المهل، فانه لا یخفره البدار، و لا یخاف فوت الثار، و ان ربکم لبالمرصاد.
(ترجمه ی این خطبه در صفحه ی 139 و 140 آمده است)
خطبه ی دوم حضرت زینب در دمشق در مجلس یزید (بار عام) اداء گردیده است.
مقتل الحسین مقرم این خطبه را از بلاغات النساء و مقتل خوارزمی و به روایت ابن نما و ابن طاوسچنین آورده است چون زینب (ع) ابیات یزید را شنید که گفت: لیت اشیاخی ببدر شهدوا… الی آخر، این خطبه را آغاز فرمود: الحمدلله رب العالمین و صلی الله علی رسوله و اله اجمعین، صدق الله سبحانه حیث یقول «ثم کان عاقبة الذین اساؤا السوای ان کذبوا بایات الله و کانوا بها یستهزؤن» (4) اظننت یا یزید حیث اخذت علینا اقطار الارض و آفاق السماء، فاصبحنا نساق
کما تساق الاساری ان بنا علی الله هوانا، وبک علیه کرامة و ان ذلک لعظم خطرک عنده، فشمخت بانفک، و نظرت فی عطفک، جذلان مسرورا، حین رایت الدنیا لک مستوسقة والامور متسقة، و حین صفالک ملکنا و سلطاننا فمهلا مهلا، انسیت قول الله تعالی: «و لا یحسبن الذین کفروا انما نملی لهم خیر لانفسهم انما نملی لهم لیزدادوا اثما و لهم عذاب مهین» (5).
امن العدل یا ابن الطلقاء؟ تخدیرک حرائرک و اماءک، و سوقک بنات رسول الله سبایا، قد هتکت ستورهن، و ابدیت وجوههن، تحدو بهن الاعداء من بلد الی بلد، و یستشرفهن اهل المناهل والمعاقل، و یتصفح وجوههن القریب والبعید، والدنی والشریف، لیس معهن
من حماتهن حمی، و لا من رجالهن ولی، و کیف یرتجی من لفظ فوه اکباد الازکیاء، و بت لحمه من دماء الشهدائ، و کیف یستبطا فی بغضنا اهل البیت من نظر الینا بالشنف والشنئان والاحن والاضغان ثم تقول غیر متأثم و لا مستعظم:
لاهلوا و استهلوا فرحا
ثم قالوا یا یزید لا تشل
مستحیا علی ثایا ایب عبدالله سید شباب اهل الجنة تنکتها بمحضرتک و کیف لا تقول ذلک، و قد نکأت القرحة، و استأصلت الشأفة، باراقتک دماء ذریة محمد صلی الله علیه و آله و نجوم ا لارض من آل عبدالمطلب، و تهتف باشیاخک زعمت انک تنادیهم فلتردن وشیکا موردهم و لتودن انک شللت وبکمت ولم تکن قلت ما قلت (6).
و فعلت ما فعلت.
فوالله ما فریت الا جلدک و لا حرزت الا لحمک، و لتردن علی رسول الله صلی الله علیه و آله بما تحملت من سفک دمائ ذیرته و انتهکت من حرمته فی عترته و لحمته حیث یجمع الله شملهم ویلم شعثهم و یأخذ بحقهم «ولا تحسبن الذین قتلوا فی سبیل الله امواتا بل احیاء عند ربهم یرزقون» (7).
و حسبک بالله حاکما و بمحمد صلی الله علیه و آله خصیما، و بجبرئیل ظهیرا، و سیعلم من سول لک و مکنک من رقاب المسلمین بئس للظالمین بدلا (8) و ایکم شر مکانا و اضعف جندا. (9).
و لئن جرت علی الدواهی مخاطبتک، انی لاستصغر قدرک و استعظم تقریعک، و استکثر توبیخک، و لکن العیون عبری والصدورحری. (10)
الا فالعجب کل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشیطان الطلقاء، فهذه الایدی تنطف من دمائنا، والافواه تحلب من لحومنا (11).
و تلک الجثث الطواهر الزواکی تنتابها العواسل، و تعفرها امهات الفراعل، و لئن اتخذتنا مغنما، لتجدنا وشیکا مغرما، حین لا تجد الا ما قدمت یداک و ما ربک بظلام للعبید (12) و الی الله المشتکی و علیه المعول، فکدکیدک واسع سعیک، و ناصب جهدک فوالله لا تمحو ذکرنا، و لا تمیت وحینا، و لا یرحض عنک عارها، و هل رایک الا فند، و ایامک الا عدد، و جمعک الا بدد، یوم ینادی المنادی الا لعنة الله علی الظالمین.
والحمدلله رب العالمین الذی ختم لاولنا بالسعادة والمغفرة ولاخرنا بالشهادة والرحمة، و نسأل الله ان یکمل لهم الثواب و یوجب لهم المزید و یحسن علینا الخلافة، انه رحیم ودود، و حسبنا الله و نعم الوکیل (ترجمه ی این خطبه در صفحه 172 تا 175 آمده است(. انتهی
1) ختل فریفتن، غدر مکر و بیوفائی، رقات از «رقاء الدمع» یعنی نایستد و خشک نشود، فلا هدات ساکن نشود از هدء به معنی سکون، الرنة شیون و زاری،.
2) 1 آیه 92 سورة النحل، نقضت باز کرد دو رشته را و تابید از نقض، غزل به معنی مغزول یعنی پنبه ریشته شده، انکاثا به معنی انقاض از نکث به معنی باز کردن تاب ریسمان است، دخل به معنی دغل و خدیعه یعنی غیر صحیح و فاسد، صلف لاف زدن، نطف آلودگی به عیب و عار، شنف ناپسند دشمنی، دمن سرگین (جای آلوده به کثافت(، قصة به معنی گچ کقصة علی ملحوده یعنی اندودن قبر به گچ تقصیص و تجصیص به یک معنی آمده است. تنتحبون آیا به صدای بلند زار زار می گرئید؟ نحب یعنی به سختی و صدای بلند گریستن، شنار زشترین عیب و عار. 2-به صورت خطاب از آیه 80 سوره مائده استفاده فرموده است. و لن ترحضوها و هرگز نتوانید شست آن را رحض شست، مدرة بکسر اول به معنی بزرگ و خطیب قوم، تعس و نکس به معنی هلاک و سقوط (تعس افتادن بر روی و نکس افتادن بر سر است(، سحق نیز به معنی هلاک است- خاب نومید و زیانکار شد (از خیبه(، تب هلاکت، صفقة به معنی عهد و میثاق و معامله و تجارت. جمله های الاساء ماترزون و بؤتم بغضب من الله و ضربت علیکم الذلة والمسکنه تضمینی از آیات قرآنی است.فریتم یعنی شققتم (شکافید) و در بعض نسخ فرثتم با حرف ثاء است یعنی به اندوه و آزار کبد و جگر رسول خدا را از هم پاشیدید (از فرث بمعنی تفتت)عبارت (لقد جئتم شیئا ادا، تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الارض و تخر الجبال هدا) که در صفحه بعد آمده است دو آیه ی 89 و 90 از سوره ی مریم است. اد چیزی منکر و عظیم ادد به معنی دواهی بزرگست.
3) خرقاه احمق و ضعیف العقل (مثل احمر حمراء) و خرق به معنی حمق و ضعف عقلت، شوهاء زشت روی و عبوس اشوه قبیح المنظر طلاع (بر وزن کتاب) طلاع الشیء یعنی به پری و اندازه ی آن چیز، اخزی خار کننده تر و رسوا کننده تر از خزی به معنی خواری و استخفاف، مهل به معنی آهستگی و مدارا در زمان، لا یخفر امان نمی دهد و پناه نمی دهد خفر یعنی پناه و امان داد از خفاره به معنی ذمام و عهد بدار مبادرت و مسابقت است، ثار به معنی خون و خون خواهی و کینه و کینه کشیدن. آیه 16 از سوره ی فصلت.
4) آیه 10 از سوره روم. نساق: سوق داده شدیم سیر داده شدیم. خطر به معنی قدرو منزلت، شمخت بانفک تکبر می ورزی و خود را بزرگ می بینی (شموخ بلندی و بزرگی(، نظرت فی عطفک یعنی عجب می ورزی و خودپسندی و جانب هر چیز را عطف گویند، جذلان شادان و شادمان جذل به معنی شادمانی کردن است، مستوسقة فراهم آمده استیساق به معنی گرد آمدن و رام شدن، متسقه منتظم، صفالک پاک و خالص برای تو شد.
5) آیه 178 آل عمران، طلقاء جماعتی را گویند که در روز فتح مکه پیامبر آنها را رها و آزاد کرد و فرمود اذهبوا فانتم، طلقاء و از آن جمله ابوسفیان و معاویه و بستگان او بودند (طلیق اسیر رها شده را گویند(، تخدیرک… پرده نشین کردنت زنان آزاده و کنیزکان خود را خدر به معنی پرده و بیشه ی شیر. مخدره زن پرده نشین، سبایا اسیران جمع سبی به معنی اسیر، تحدو… راندی تو و روانه کردی با ایشان دشمنان را از شهر به شهری حداء سرود خواندن به راندن شتر، یستشرفهن به نظاره ی آنان سر بر کشید، مناهل آبشخورها و آبگاهها مفروش منهل است، معاقل پناهگاهها خانوارها مفروس معقل به معنی دژ است در بعض نسخ مناقل آمده که مفروش منقل است که به معنی راهی است که در کوه باشد. یتصفح نظر می افکندند.
6) حمی پشتیبان و دفاع کننده از ظلم لفظ افکند از دهن (فهو ملفوظ و لفیظ) یستبطأ درنگ می کند از بطوء به معنی درنگ کردن، شنف بغض و کینه ورزی، شنئان دشمنی شنا دشمن داشت، احن حقد و غضب نهائی احنه به همین معنی اضفان کینه ها ضغن به معنی حقد و بغض لاهلوا… به شادی آواز برکشیدند و خواستار فریاد شادی شدند و گفتند ای یزید دست مریزاد، لا تشل لا تشلل شل مباد شلل تباهی دست است، منتحیا میل کننده و قصد کننده از نحو به معنی قصد و آهنگ، ثنایا دو دندان پیشین، تنکت چوب می زنی نکت به معنی چوب بر زمین زدن چنانکه نشانش بماند، نکات القرحة پوست کندی از زخم قبل از التیام شأفة قرحه و زخمی که در زیر قدم درآید و داغ نمایند و چون قطع شود صاحبش بمیرد، اراقتک… ریختن تو خونهای ذریه ی محمد (ص) را تهتف صدا می کنی و ندا سر می دهی هتف صدا کرد هاتف ندا دهنده، زعمت انک تنادیهم می پنداری که اشیاخ خود را صدا می زنی و آنها هم به تو پاسخ می دهند، فلتردن وشیکا حتما به زودی وارد می شوی به نزد آنها فعل ترد و موکد بنون ثقیله است وشیک سریع به زودی (وشک شتاب کرد(، بکمت لال و گنگ بودی.
7) فریت شکافتی، حززت بریدی و جززت نیز به همین معنی است (حز و جز به معنی بریدن و قطع کردن است(، لحمة به معنی خویشی و پیوند لحمه قطعه ای از گوشت، شمل جمع و انبوه، یلم گرد آورد، شعث پراکندگی، آیه 169 سوره آل عمران سول آراست و آماده و آسان کرد.
8) از آیه 50 سوره ی کهف.
9) از آیه 75 سوره ی مریم.
10) دواهی مصیبتهای شدید مفروش داهیه، تقریع سرزنش، عبری اشک ریزان از حزن، حری سوزان.
11) تنطف آلوده است (از نظف ینطف و آبی که اندک اندک بریزد(، تحلب مکیده است.
12) جثث جثه ها بدنها تنتابها پیاپی می آیند و به سوی آنها هجوم می آوردند. از باب افتعال از ریشه ی ناب ینوب نوبا. عواسل گرگها، مفرد آن عاسل است «کامل المقابیس» عسلان پویه و دویدن گرگ و مردم است، تعفر پنهان می دارد در خاک و خاک آلوده می کند از عفر به معنی غلطان کردن در خاک و خاک آلود کردن، فراعل بچه های کفتار فرعل بچه گفتار، تضمینا از آیه 182 آل عمران «ذلک بما قدمت ایدیکم و ان الله لیس بظلام للعبید» استفاده فرموده است، معول به معنی مستعان است یعنی آن کسی که از او اعانت جویند، جهد به معنی توانایی و کوشش، لا یرحض عنک عارها یعنی ننگ این اعمال ظالمانه ات از دامن تو پاک نگردد فند به معنی سست و ضعیف و خطا، بدد پراکنده و پاشیده.