امام باقر علیه السلام فرمود: فاطمه علیهاالسلام دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم پس از گذشت شصت روز از رحلت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم بیمار و بستری شد و بیماریش شدید گردید. (1)
هنگامی که فاطمه علیهاالسلام احساس کرد که شهادتش نزدیک شده علی علیه السلام را کنار بسترش طلبید و خواست وصیت کند.
آیا دخترش زینب علیهاالسلام می توانست تحمل کند که مادر وصیت می کند و در حال رفتن از دنیاست؟ خیر. لذا به آنان که در خانه بودند فرمود: بیرون بروند. علی علیه السلام کنار سر فاطمه علیهاالسلام نشست. فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای پسر عمو خبر مرگ به من رسیده و آنگونه که درمی یابم پس از اندک زمانی، به پدرم ملحق می شوم، آنچه را که در دل دارم به تو وصیت می کنم. علی علیه السلام فرمود: ای دختر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، آنچه دوست داری وصیت کن. پس از گفتاری که که بین پدر و مادر رد و بدل شد، ساعتی با هم گریه کردند و علی علیه السلام سر فاطمه علیهاالسلام را به سینه اش چسبانید و فرمود: آنچه می خواهی وصیت کن، همانا که مرا آنگونه می یابی که به نیکی به وصیت تو عمل کنم و امر تو را بر امر خودم مقدم می دارم.
فاطمه علیهاالسلام فرمود: ای پسر عمو، خداوند به تو جزای خیر عنایت فرماید،
سپس چنین وصیت کرد:
1. بعد از من با خواهر زاده ام امامة دختر زینب ازدواج کن.
2. برای من تابوتی بساز.
3. هیچکس از آنانکه بر من ستم کردند و حقم را پایمال نمودند کنار جنازه ام نیابند و نماز بر من نخوانند، پیروان آنها نیز حاضر نشوند.
4. مرا شب دفن کن، آن هنگام که چشمها در خواب فرو رفته است.
و از امام صادق علیه السلام روایت شده که از پدرانش نقل کرده که فاطمه علیهاالسلام هنگام احتضار، به امیرمؤمنان علی علیه السلام وصیت کرد: وقتی که از دنیا رفتم خودت مرا غسل بده و کفن کن و نماز بر جنازه ام بخوان و در قبر بگذار و لحد مرا بچین و خاک بر قبرم بریز و سپس بالای سر، مقابل صورتم بنشین و بسیار قرآن بخوان و دعا کن، زیرا آن هنگام ساعتی است که میت به انس با زنده ها نیاز دارد، و من تو را به خدا می سپارم و وصیت می کنم که با فرزندانم به نیکی رفتار کنی. (2)
1) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص 228.
2) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص 241.