جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

لحظه ی غم انگیز شهادت مادر

زمان مطالعه: 2 دقیقه

از سلمی همسر ابو رافع روایت شده است که یک روز حال فاطمه علیهاالسلام خوب شد و بیماریش آرام گردید، علی علیه السلام برای بعضی کارها از خانه بیرون رفت، فاطمه علیهاالسلام به من فرمود: مقداری آب بیاور تا غسل کنم و بدنم را شستشو دهم. آب آوردم و کمک کردم، فاطمه علیهاالسلام برخاست و غسل نیکویی انجام داد، لباسش را عوض کرد.

سپس به من فرمود: بستر مرا در وسط خانه پهن کن، سپس رو به قبله بر آن بستر خوابید و به من فرمود:

من امروز از دنیا می روم، من خودم را شسته ام، هیچکس روی مرا باز نکند…. (1)

به گمانم بچه های حضرت زهرا علیهاالسلام اطراف بستر مادر بودند. چرا که اگر مادری در خانه ای در بستر بیماری باشد فرزندان بسیار ناراحت و غمگین

هستند و منتظر بهبودی مادر می باشند. در این میان نمی دانم، زینب علیهاالسلام کودک 5-6 ساله ای از این پس پرستاری حسن و حسین علیهماالسلام را به عهده دارد، کجای خانه نظاره گر مادرش می باشد.

آری حتما خوشحال است که مادرش امروز بهبودی یافته؛ بنظر می رسد مادر پس از آنهمه تحمل مریضی، امروز را که تا حدی بهبودی یافته به فرزندانش رسیدگی خواهد کرد. لباسهای آنها را عوض می کند، سر و روی آنها را می شوید. موهای زینب علیهاالسلام را شانه می زند، همان موهایی که چند سال بعد در کربلا سفید خواهد شد.

ولی این خوشحالی دیری نپایید و مادر لحظه به لحظه به لقاء خداوند نزدیکتر می شد. ساعت بین مغرب و عشاء بود که فاطمه علیهاالسلام نگاه تندی کرد و فرمود: «السلام علی جبرئیل، السلام علی رسول الله اللهم مع رسولک، اللهم فی رضوانک و جوارک و دار السلام» سلام بر جبرئیل، سلام بر رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم، خدایا با رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم هستم، خدایا در رضوان و جوار رحمت تو و در خانه تو، خانه ی سلام هستم.

سپس به حاضران فرمود: آیا آنچه می بینم شما هم می بینید؟ بعضی گفتند: چه می بینی؟ فرمود: اکنون اهل آسمان را با موکبها و هیئتهای خود می نگرم و جبرئیل را می بینم و رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم را می نگرم که می فرماید: ای دخترم! نزد ما بیا که آنچه در پیش داری برای تو بهتر است.

اسماء بنت عمیس نیز می گوید: (فاطمه علیهاالسلام) جامه اش را به سر کشید و فرمود: اندکی صبر کن و در انتظار من باش، سپس مرا صدا بزن، اگر جواب تو را ندادم بدان که به پدرم ملحق شده ام.

اسماء اندکی صبر کرد، سپس فاطمه علیهاالسلام را صدا زد جوابی نشنید، صدا زد: «ای دختر محمد مصطفی! ای دختر بهترین انسانها، ای دختر برترین کسی که بر روی زمین راه رفت، ای دختر کسی که در شب معراج به جایگاه خاص قرب الهی رسید«.

باز جواب نشنید، اسماء روپوش را کنار زد، ناگاه دریافت که فاطمه علیهاالسلام به لقاءالله پیوسته است، خود را به روی فاطمه علیهاالسلام انداخت و او را می بوسید و عرض کرد: ای فاطمه، وقتی که به حضور پدرت رسول خدا صلی الله علیه و اله و سلم رسیدی، سلام مرا به او برسان«. (2)

و اینچنین بود که مادر عزیز حضرت زینب علیهاالسلام بین نماز مغرب و عشاء در سیزدهم جمادی الاولی یا سوم جمادی الثانی سال یازدهم هجرت در سن هیجده سالگی در مدینه به شهادت رسید.


1) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص 247.

2) رنجها و فریادهای فاطمه علیهاالسلام، ص 248.