کاروان اسرا به قصر بنىمقاتل رسید، گویا مشک آبی که همراه لشگر بود، پاره شده بود، لذا ابن سعد عدهای را به دنبال آب فرستاد، سپس برای خود خیمهای برپا کردند، ولی اهل بیت علیهمالسلام را در بیابان نگه داشتند، از یک طرف بیآبی و تشنگی و از طرف دیگر بیابان سوزان و زنان و کودکان در برابر تابش آفتاب بودند.
حضرت زینب سلاماللهعلیها که در طول مسیر از امام سجاد علیهالسلام پرستاری میکرد احساس کرد نزدیک است، امام سجاد علیهالسلام از شدت تشنگی جان دهد، به همین خاطر امام را در سایه شتری قرار داد و با بادبزنی که در دست داشت، امام سجاد علیهالسلام را باد میزد و می فرمود:
«یَعِزُّ عَلَیَّ أَنْ اراک بِهَذَا الْحَالِ یَابْنَ أَخِی؛ (1)
ای برادرزاده بر من دشوار است که تو را در این حال بنگرم.»
در بحر المصائب آمده:
گویا در این منزل، دخترى از امام حسن علیهالسلام از شتر به زمین افتاد و فریاد زد:
«یا عمّتاه! یا زینباه!»
آن حضرت مضطربانه از شتر پایین آمد و نالهکنان به اطراف بیابان نگاه کرد، وقتی او را یافت، دید زیر پای شتران جان داده، چنان ناله وا ضیعتاه! و وا غربتاه! و وا محنتاه! زد که آسمان و زمین را متزلزل گرداند. (2)
1) موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج 10، ص 968.
2) موسوعة الامام الحسین علیهالسلام، ج 10، ص 985.