نورالدین محمد بن المرتضی به اسناد خود از حضرت زینب سلاماللهعلیها نقل میکند که فرمود:
آنگاه که پدرم با شمشیر زهرآلود عبدالرحمن بن ملجم مرادی، مجروح شد، به برادرانم وصیت نمود:
«پسرانم، چون من از دنیا رفتم، مرا غسل دهید و با باقیمانده کافور و حنوط بهشتی که از پیغمبر و فاطمه باقیمانده، مرا حنوط کنید و بر عماری بگذارید، هر گاه قسمت جلو تخت بلند شد، عقب آن را بلند کنید.»
حضرت زینب سلاماللهعلیها فرمود:
«جنازه پدر را به همان ترتیب بلند کردیم، تا نزدیک زمین نجف رسیدیم، هنگامی که جلو تابوت خم شد، برادرانم تخت را بر زمین گذاشتند. برادرم حسین علیهالسلام کلنگی بر زمین زد و قبر آماده نمایان شد، که روی آن با خط سریانی نوشته بود:
«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ هَذَا قَبْرٌ حَفَرَهُ نُوحٌ لِعَلِیِّ بْنِ أَبِی طَالِبٍ وَصِیِّ مُحَمَّدٍ صلیاللهعلیهوآله قَبْلَ الطُّوفَانِ بِسَبْعِمِائَةِ سَنَةٍ؛
به نام خداوند بخشنده مهربان! این قبری است که نوح نبی هفتصد سال قبل از طوفان برای علی، وصی محمد صلیاللهعلیهوآله حفر کرده است.»
آنگاه که پدرم را دفن کردیم، زمانی که آخرین خشت لحد را برداشتند، تا بار دیگر جمال پدر را ببینیم، قبر خالی بود و معلوم نشد، پدرم به زمین رفت یا به آسمان، فقط شنیدیم صدایی که ما را تعزیت و تسلیت داد و گفت:
«أَحْسَنَ اللَّهُ لَکُمُ الْعَزَاءَ فِی سَیِّدِکُمْ وَ حُجَّةِ اللَّهِ عَلَى خَلْقِه.» (1)
1) مناقب آل ابیطالب، ابن شهرآشوب، ج2، ص 349؛ ریاحین الشریعه، ذبیحالله محلاتی، ج3، ص72.