جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

فصاحت زینب

زمان مطالعه: 7 دقیقه

کلمات دردبار(1) و خطب آبدار آن حضرت أقوی دلیل است بر کمال فصاحت و بلاغت او و بالاتر وصفی که در این باب توان گفتن همانست که خزیمه ی أسدی گوید: کأنما تنزع عن لسان أمیرالمؤمنین (ع(؛ چنانچه جاحظ در کتاب بیان و تبیین (2) از أبوإسحاق

از خزیمه ی أسدی (3) روایت کرده گفت: در سال شصت و یک هجری داخل کوفه شدیم مصادف شد با آمدن و آوردن علی بن الحسین بن علی- علیهم السلام- أهل بیت را از کربلا به کوفه، و نگریستم در آن روز زنان کوفه را که ایستاده و با گریبانهای دریده ندبه می نمودند؛ و شنیدم علی بن الحسین- علیهماالسلام- را که با صدای ضعیفی در حالی که از شدت مرض لاغر شده بود می فرمود: ای مردم کوفه! شما بر ما گریه می کنید، پس کی ما را کشت بجز شما؟!؛ و دیدم زینب دختر علی- صلوات الله علیهما- را؛ پس به خدا سوگند ندیدم زنی را مثل زینب که با شدت حیائی که دارد به این مثابه سخن سراید، گویا با زبان امیرالمؤمنین سخن می فرمود، إشاره به مردم نمود که ساکت شوید، مردم ساکت شدند و جرسها ساکن گردید؛ این وقت زینب- علیهاالسلام- به سخن آمد و فرمود:

الحمد لله رب العالمین و الصلوة والسلام علی سید المرسلین.

أما بعد، یا أهل الکوفه! یا أهل الختل و الخذل! أتبکون؟! فلا سکنت العبرة و لا هدأت الرنة! إنما مثلکم مثل التی نقضت غزلها من بعد قوة أنکاثا تتخذون أیمانکم دخلا بینکم! ألا و إن فیکم الصلف و (4) الصنف و داء الصدر الشنف و ملق الأمة و حجز الأعداء، کمرعی علی دمنة أو کفضة علی ملحودة! ألا ساء ما تزرون! إی والله فابکوا کثیرا و اضحکوا قلیلا؛ فقد ذهبتم بعارها و شنارها؛ فلن ترحضوها بغسل أبدا؛ و أنی (5) ترحضون قتل سلیل خاتم النبوة و معدن الرسالة و مدار حجتکم (6) و منار محجتکم و سید شباب أهل الجنة؟! ویلکم یا أهل الکوفة! ألا ساء ما سولت لکم أنفسکم ان سخط الله علیکم و فی العذاب أنتم خالدون. أتدرون أی کبد لرسول الله (ص) (7) فریتم و أی دم له سفکتم و أی کریمة له أبرزتم؟! لقد جئتم شیئا إدا تکاد السموات یتفطرن منه و تنشق الأرض و تخر الجبال هدا و لقد أتیتم بها خرقاء شوهاء طلاع الأرض! أفعجبتم (8) أن أمطرت السماء دما؟! فلعذاب الاخرة أخزی (9) و أنتم لاتنصرون! فلا یستخفنکم المهل؛ فلا یحفزه (10) البدار و لایخاف

علیه فوت (11) الثار! کلا إن ربی و ربکم لبالمرصاد!

و چون سخن بدینجا رسید زینب حرکت نمود و مردم را حیرت زده دست بر دهان نهاده دیدم إلخ (12)

و اگر تأمل شود که این سخنان بلاغت آمیز فصاحت ریز را که به مثابه ی رشته ایست از لآلی منظومه و درر منثوره در چه موقعی، بالبدیهه والارتجال، زینب- علیهاالسلام- إنشا فرموده، مرتبه ی فصاحت آن حضرت ظاهر می گردد.

و سخت تر از این موقع مجلس یزید بوده که زینب- علیهاالسلام- در برابر آن جبار عنید و شیطانهای مرید وی، با حالت غربت و إسارت و تحمل یک عالم ألم و مصیبت و مشاهده ی سرهای شهدا، خصوص سر مقدس حضرت سیدالشهدا- صلوات الله و سلامه علیه-، آنچنان خطبه ای به ارتجال و بدیهه إنشا فرمود که اگر فصحای معروف عالم با تفکر و تأمل بسیار إبراز و إظهار می نمودند صنعتی نموده بودند و لایق تمجید می بودند.

و ما در موقع خود خطبه را مطابق نسخه ی احتجاج می نگاریم، ولی در این موقع أشعاری را که این بنده در بیان آن خطبه گفته ام و در کتاب

أنهار، در نهر چهارم آن- که در منتخبات مراثی است-، درج کرده ام (13) می نگارم:

چون شمس جهانتاب شرف، زینب کبری

پرورده ی تسلیم و رضا، عصمت صغری

خورشید جهانگیر کرامات و مقامات

ناهید فروزنده ی رخشنده ی والا

در نطق یکی آیت فرخنده ز حیدر

در حسن یکی نسخه ی مجموعه ز زهرا

در رتبت و در فضل و در أوصاف فضایل (14)

بالاتر و برتر ز زنان همه دنیا

بنشست چو در مجلس مطرود دو عالم

یعنی پسر هند جگر خواره خارا

بشنید از آن مجمع أصناف رذایل

آن شعر که در کفر بگفت ابن زبعرا (15)

فرمود به وی هر که بد آموخت چنین گشت

خواهد شدن از ربقه ی إسلام معرا (16)

آیا بگمانی که چو گشتیم أسیرت

بودی تو مقرب به بر قادر یکتا؟!

خوشوقت غنودی و به نخوت بفزودی (17)

دیدی که چو صافیت شده سلطنت ما

آرام مگر خود نشنیدی که نه خیر است

مر کافر جاحد را یابد اگر (18) إملا

ای پور طلیقان و جگر خواره ی پاکان!

از مثل تو، خوبی نتوان داشت تمنا

هرگز نتوان کرد گل از شوره تقاضا

وز خار مغیلان نتوان چیدن خرما

گوئی ز سر جهل- و نبینیش گناهی-:

ای کاش که بودند مرا حاضر آبا

تا خود بشکفتند ز شادی و بگفتند:

دستت نشود شل همه ی عمر ز أعضا!

وانگاه بر آقای جوانان بهشتی

از چوب بسائیش درخشنده ثنایا

این حرف از آن روی بگفتی که ز عدوان

برکنده ای از راه جفا ریشه ی ما را

خواندی پدران را و نکردی نگرانی

زودا که شوی وارد در مورد آنها (19)

آن روز چو بینی به چه جائیست ورودت

خوش داشتی ار دست تو شل بود به دنیا

دانم نکند موعظه اندر دل تو جا

زین روی ندارد سر إرشاد تو دانا

پس اینهمه گفتار پی سرزنش تو

کز خاطر طبع من افسرده شد إنشا

زآنست که آن آتش سوزنده که در دل

از جور تو بنهفته نشاید کنم إخفا

از ظلم تو بس سینه که گشته ست پر آتش

وز جور تو بس دیده که گردیده چو دریا

پس هرچه توانی مکن از جور توانی (20)

نام خوش ما را نتوانی کنی إمحا

جمع تو پراکنده و روزت گذرنده ست

فکر تو علیل است و خیالت همه بیجا

ما را همه لطفیست شهادت که رسیده ست

از جانب محبوب بلامثل (21) گوارا

زینب- علیهاالسلام- در صنعت شعر هم ید طولائی داشته و شعرهای فاخر إنشا فرموده و ما چند شعری که در رثاء برادرش

ـ صلوات الله و سلامه علیهما- فرموده می نگاریم؛ اگر چه تمام أشعاری که به حضرتش منسوب است خاص مرثیه ی آن حضرت است و بیرون این مضمون از او شعری ندیده ام.

علی الجمله، زینب می فرماید:

تمسک بالکتاب و من تلاه

فأهل البیت هم أهل الکتاب

بهم نزل الکتاب و هم تلوه

و هم کانوا الهداة إلی الصواب

علی الطف السلام و ساکنیه

و روح الله فی تلک القباب

نفوسا قدست فی الأرض قدما

و قد خلصت من النطف العذاب

فضاجع فتیة عبدوا فناموا

هجودا فی الفدافد والشعاب

و صیرت القبور لهم قصورا

مناخا ذات أفنیة رحاب

لئن وارتهم أطباق أرض

کما أغمدت سیفا فی قراب

کأقمار إذا جاسوا رواض

و آساد إذا رکبوا غضاب

لقد کانوا البحار لمن أتاهم

من العافین و الهلکی السغاب (22)

فقد نقلوا إلی جناب عدن

و قد عیضوا النعیم من العقاب (23)

و نیز فرماید:

أما شجاک یا سکن

قتل الحسین و الحسن

ظمآن من طول الحزن

و کل وغد ناهل

یقول یا قوم أبی

علی البر الوصی

و فاطم أمی التی

لها التقی و النائل

منوا علی ابن المصطفی

بشربة تحیی بها

أطفالنا من الظما

حیث الفرات السائل

فهللوا بختله

واعصو صبوا بقتله

و موته فی نضله

قد أقحم المناضل

حتی دنا بدر الدجی

رأس الإمام المرتجی

بین یدی شر الوری

ذاک اللعین القاتل

یظل فی بنانه

قضیب خیزرانه

ینکت فی أسنانه

قطعت الأنامل

طوائل بدریة

غوائل کفریة

شوهاء جاهلیة

ذلت بها الأفاضل (24)


1) در أصل به سبب ریختگی این کلمه به روشنی خوانده نمی شود.

2) علی رغم تفحص در البیان و التبیین جاحظ، گفتآورد مؤلف (ره) یافته نشد. شاید آن مرحوم از نسخه ی خطی یا چاپیی نقل کرده که با نسخه ی مورد مراجعه ی ما تفاوت داشته است؛ بلکه احتمال به نیروتر آن است که مأخذ مؤلف، از بن، نورالأبصار شبلنجی بوده باشد؛ چه، شبلنجی در نورالأبصار همین مطلب را از البیان و التبیین جاحظ نقل کرده. مرحوم حاج شیخ عباس قمی- رضوان الله علیه- نیز در سفینة البحار (ط. آستان قدس، 2 / 472) به روایت شبلنجی از البیان و التبیین توجه داده بوده است.

3) نام راوی خطبه، در منابع، و نسخ گونه گون آنها، به صور مختلفی ضبط گردیده است که احتمالا مآل جملگی به یک ضبط باشد:بشیر بن خزیم، شبیر بن خزیم، بشیر بن جزیم، حذلم بن ستیر، حذلم بن بشیر، جذیم بن بشیر، جذلم بن بشیر، حذلم بن کثیر، حذیم بن شریک، بشر بن حریم، خزیمة، حذیم، بشر بن خزیم، حذام بن مستیر.(نگر: الملهوف- ط. حسون-، ص 192؛ و: الأمالی ی طوسی، ص 152؛ و: لواعج الأشجان- ط. دارالأمیر-، ص 152؛ و: ترجمه ی کتاب نفس المهموم، شعرانی، ط. هجرت، ص 351؛ و: عبرات المصطفین، 2 / 227، و: الدر النظیم، ص 559(.طابعان أمالی ی طوسی (ره) در هامش پس از إشاره به پاره ای از صور اختلافی و یاد کرد ضبط نورالأبصار- یعنی «خزیمة الأسدی» که در متن ما نیز هست-، همین ضبط را ترجیح داده اند (نگر: الأمالی، ص 152(.

4) »و» از نورالأبصار (افست دارالفکر) افزوده شد.

5) در نورالأبصار (افست دارالفکر(: إنما.

6) »و مدار حجتکم» در نورالأبصار (افست دارالفکر) نیست.

7) در نورالأبصار (افست دارالفکر) غیر رمزی و به شیوه ی عامه آمده است.

8) در نورالأبصار (افست دارالفکر(: «أفعحبتکم«.

9) در أصل: اخری. بنابر نورالأبصار و… ضبط شد.

10) در أصل بالای این کلمه یک «ظ» نوشته شده که احتمالا مخفف «ظاهرا» است. ضمنا ضبط أصل بیشتر به خاء خوانده می شود، تا حاء؛ ولی می توان احتمال داد سبق قلم کاتب یا… باشد. در نورالأبصار (افست دارالفکر(: یحقره.

11) در نورالأبصار (افست دارالفکر(: فوات.

12) نورالأبصار (افست دارالفکر(، ص 203.

13) نگر: أنهار (چ سنگی(، ص 50 و 51.

14) در أنهار (چ سنگی(: «فضائل«.

15) در أنهار (چ سنگی(: «آن زبرا«- که آشکارا نادرست است.ابن زبعرا (/ ابن زبعری(، همانا أبوسعد عبدالله بن زبعری بن قیس سهمی قرشی (درگذشته در حدود سال 15 ه.ق.) است که در جاهلیت شاعر قریش بود و به هجو إسلام و مسلمانان زبان می گشود و کافران را بر ضد أهل اسلام تحریض می نمود. نیز همو بود که به إشارت أبوجهل پلیدی و خون بر پیامبر- صلی الله علیه و آله و سلم- که در نماز بود ریخت و با برخورد حضرت أبوطالب- علیه السلام- مواجه گردید. در روز فتح مکه به نجران گریخت. پسان تر آمده از پیامبر- صلی الله علیه و آله- پوزش خواست. پیامبر- صلی الله علیه و آله – نیز او را بخشود.از أبیات پوزش خواهانه ی اوست:إنی لمعتذر إلیک من الذیأسدیت إذ أنا فی الضلال أهیمفاغفر فدا لک والدای کلاهمازللی فإنک راحم مرحوم و لقد شهدت بأن دینک صادق حق و أنک فی العباد جسیم بیتهای «لیت أشیاخی ببدر شهدوا… (إلخ(» که یزید پلید هنگامی که رأس مقدس سالار شهیدان- علیه السلام- و أسیران أهل بیت- علیهم السلام- را نزد او آوردند برخوانده، از سروده های روزگار کفر ابن زبعری است که اندر پیکار أحد سروده بود.نگر: الکنی و الألقاب، 1 / 293 و 294؛ و: سفینة البحار (ط. آستان قدس(، 2 / 442 و 443 و 98؛ و: الأعلام زرکلی، 4 / 87؛ و: نهضت إمام حسین علیه السلام و قیام کربلا، زرگری نژاد، ص 242.

16) در أنهار (چ سنگی(: «خواهد شود از ربقه ی إسلام میرا«؛ و البته متن ما أحسن و أفصح و احتمالا ثمره ی بازنگری خود مؤلف است.

17) در أصل: نفزودی. بنا بر أنهار إصلاح شد.

18) در أنهار (چ سنگی(: گر یابد. ضبط متن ما روان تر و احتمالا نتیجه ی بهسازی خود مؤلف (ره) است.

19) در این مقام، مؤلف (ره) تعبیری عربی گونه را در فارسی آورده است. در زبان عربی وقتی گفته شود که: ورد موردا کذا. یعنی به فلان مکان وارد شد و به فلان محل ورود درآمد.

20) توانی- بر وزن تباهی- (در زبان عربی مصدر باب تفاعل، از «و ن ی«(: سستی، کوتاهی، سستی کردن، کوتاهی نمودن.

21) بلامثل: بیمانند، بیهمتا.

22) در بحارالأنوار (45 / 285(: والسغاب.

23) نگر: بحارالأنوار 45 / 285 و 286.

24) با اندکی تفاوت در ضبط- و پاره ای مقاطع افزون تر- آمده است در: بحارالأنوار، 45 / 287 و 288.