– …زنان گفتند: شما را به خداوند سوگند مىدهیم که ما را از کنار اجساد کشتگان عبور دهید. هنگامى که چشمشان بر پیکرهاى پاره پاره شهدا افتاد، در حالى که نیزهها بر بدنهایشان میخکوب و شمشیرها از خونشان رنگین و اسبها لگدکوبشان کرده و آنان را در هم کوبیده بودند، شیون و ناله سر داده و بر سر و صورت زدند. زینب سلاماللهعلیها فریاد بر آورد: وا محمدا، اى رسول خدا! این حسین است که بدین سان برهنه افتاده، به خاک و خون آغشته گردیده و رگ و پیوندش از هم گسیخته است و اینان دختران تو هستند که به اسارت مىروند و فرزندان تو که کشته شدهاند. در این حال هر دوست و دشمنى بر حالشان گریست، به گونه اى که حتى از دیدگان اسبها اشک سرازیر شد و بر دست و پایشان فرو ریخت، زینب سلاماللهعلیها دستها را زیر بدن برادر برد، به سوى آسمان بلند کرد و گفت:
«خدایا! این قربانى را از ما بپذیر!» (1)
– «وَ لَقَدْ أَوْضَحْتَ ابْنَةُ امیرالمؤمنین ع لِلنَّاسِ خَبُثَ ابْنِ زِیَادٍ وَ لؤمه فِی خطبتها بَعْدَ أَنْ اَوْ مَاتَ إِلَیَّ ذلک الْجَمْعِ المتراکم؛
حضرت زینب دختر امیرالمؤمنین علیهالسلام در خطبهاش وقتی که با اشاره مردم را به سکوت دعوت کرد، خباثت و دنائت و پستی ابن زیاد را برای مردم بیان کرد و آن جمعیت متراکم را منقلب نمود.»
1) عوالم العلوم و المعارف، ج11، ص 958.