زمان مطالعه: < 1 دقیقه
اینجا که آمدیم غم و غصه پا گرفت
دلشوره ای عجیب وجود مرا گرفت
حس غم جدایی این دشت لالهخیز
بال و پرم جدا و دلم را جدا گرفت
فالی زدم به مصحف پیشانیات حسین
آیات غربت تو دلم را فرا گرفت
در این حسینیه که همان عرش کبریاست
حق امتحان ز قافله انبیاء گرفت
تنها دلیل بودن من سایه سرم
زینب فقط به عشق برادر بقا گرفت
بین خیام خیمه عباس دیدنی است
شکر خدا رکاب مرا آشنا گرفت
تا وقت هست حلقه انگشتری در آر
از ترس ساربان دل زینب عزا گرفت
وای از دل رباب که بیند به جای آب
تیر سه پر به حنجر شش ماهه جا گرفت
اینجا درخت و نیزه تفاوت نمیکند
هر یک به سهم خویش نشان تو را گرفت
تو ناله میزنی عوضش سنگ میزنند
وای از دمی که دور تو را نیزه ها گرفت
وای از شتاب دست پلیدی که عاقبت
زیور ز گوش دخترکان بی هوا گرفت
حتی مدینه این همه زجرم نداده بود
یک نیم روز جان مرا کربلا گرفت
احسان محسنی فر
***