جستجو
این کادر جستجو را ببندید.

عزیمت کاروان به شام

زمان مطالعه: < 1 دقیقه

در پی این جلسه ابن زیاد حضور اسرا در کوفه را ولو برای یک روز،

خطری برای حکومت خود می داند، مع ذالک نامه ای به یزید می نویسد و چگونگی ماجرای شهادت حسین (علیه السلام) و یارانش و نیز اسارت زنان و کودکان او را گزارش می دهد و از او مصرا می خواهد که در مورد اسرا تصمیم گیری کند. وقتی نامه فرزند زیاد به دست یزید معلون رسید، در جواب به عبیدالله نوشت: «قافله اسیران را با سرهای شهدا هر چه زودتر به شام روانه کند«. پسر زیاد وقتی فرمان یزید را دریافت کرد، بلادرنگ اسرای اهل بیت (علیهم السلام) را به همراه سرهای شهدا به جانب شام روانه ساخت.

اکنون زینب داغدیده به سوی شهری می رود که مرکز ثقل قدرت یزید است، شهری که معاویه معلون طی سالیانی دراز بر آن حکومت داشته و فکر و اندیشه مردم را با تبلیغات دروغین شستشو داده و تخم کینه و دشمنی نسبت به علی (علیه السلام) و خاندانش را بر قلوب مردم کاشته بود. معاویه جنایت را به جایی رسانده بود که سب و لعن علی (علیه السلام) را در نماز بر مردم واجب گردانیده بود.

بدیهی است که چنین مردمی از پیروزی یزید بر فرزندان علی (علیه السلام) شادمان باشند. هنگامی که خبر ورود اسرا به شام را شنیدند، همه لباس های نو بر تن کرده و شهر را به نشانه پیروزی، با شکوه خاصی آذین بستند. خوانندگان و نوازندگان با نواختن و خواندن، شادی مردم را مضاعف نمودند. سفیر کربلا از اوضاع شهر شام بخوبی با خبر بود و دشمنی یزید را به مراتب بدتر از عبیدالله می دانست، لذا خود را برای حمله ای سخت و کوبنده علیه حکومت بنی امیه آماده می کرد.