«عزّت» در لغت به معنای شدّت، قهر و غلبه است و لازمه آن شکستناپذیری و عدم چیره شدن در مقابل قوای دیگر، گرچه این واژه معانی مختلفی مانند؛ غلبه پیدا کردن بر دیگری، قوی بودن از نظرجسم، روح، کلام و…سخت و مقاوم بودن، بینظیر و بیمانند بودن دارد. اما در کتب لغت، واژه عزّت بر شدّت، قدرت و آنچه که متضمّن معنای غلبه و قهر است، دلالت دارد. (1)
علامه طبرسی اصل عزت را به «عِزَازُ الْأَرْض» تشبیه کرده، یعنی زمینی که آب در آن راه نیابد. این واژه از نظر اصطلاحی اجتماعی به معنای حالتی است که از شکست انسان پیشگیری میکند و مانع مغلوب شدن او میگردد. (2)
حقیقت عزت در درجه نخست قدرتی است که در دل و جان انسان ظاهر میشود و او را از خضوع، تسلیم و سازش در برابر طاغوت باز میدارد. قدرتی که او را به مرحله نفوذناپذیری در برابر زر، زور و تزویر ارتقا میدهد و این قدرت نیز از ایمان به خدا و عمل صالح سرچشمه میگیرد.
قرآن کریم تمامی عزّتها را تنها از آن خدا دانسته است، چنانچه میفرماید:
«فَلِلَّهِ الْعِزَّةُ جَمیعا؛ (3)
تمام عزّت براى خداست.»
از این رو دستیابی به عزّت حقیقی تنها در سایه تقرّب به خداوند ممکن است، خداوند برای دسترسی به مقام قرب در حدیث قدسی میفرماید:
«إِنِّی وَضَعْتُ الْعِزَّ فِی طَاعَتِی وَ النَّاسُ یَطْلُبُونَ فِی أَبْوَابِ السَّلَاطِینِ فَمَتَى یَجِدُون؛ (4)
من عزت را در اطاعتم قرار دادم و مردم در خانه شاهان به دنبال آن میگردند، پس هرگز آن را نخواهند یافت.»
قرآن کریم عزت و شرف را نزد خدا و عمل به قانون الهی میداند و افرادی را که گمان میکنند با تکیه بر کفار و منافقان میشود به شرف و عزت رسید، را مورد انتقاد و سرزنش قرار داده و میفرماید:
«الَّذینَ یَتَّخِذُونَ الْکافِرینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنینَ أَ یَبْتَغُونَ عِنْدَهُمُ الْعِزَّةَ فَإِنَّ الْعِزَّةَ لِلَّهِ جَمیعاً؛ (5)
همانها که کافران را به جاى مؤمنان، دوست خود انتخاب مىکنند، آیا عزّت و آبرو نزد آنان مىجویند؟ با اینکه همه عزّتها از آن خداست؟!»
امام حسین علیهالسلام به پیشگاه خداوند، عرض میکند:
«یَا مَنْ خَصَّ نَفْسَهُ بِالسُّمُوِّ وَ الرِّفْعَةِ وَ أَوْلِیَاؤُهُ بِعِزِّهِ یَعْتَزُّون؛ (6)
ای کسی(خدایی) که مقام بلند و رفیع را به خود اختصاص داد و دوستانش به عزت او عزیز میباشند.» در واقع بندگی، رمز پیشرفت اولیاء الهی و زمینهساز سعادت و عزت انسان است.
1) مفردات الفاظ قرآن، راغب اصفهانی.
2) قاموس قرآن، علىاکبر قرشى بنایى، ج4، ص 338.
3) سوره فاطر، آیه 10.
4) جامع الأخبار، شعیری، ص184.
5) سوره نساء، آیه 139.
6) بحار الأنوار، ج95، ص 220.